پروژه‌های عمومی

فردریک باستیا

مترجم: یاسر میرزایی

هیچ چیز طبیعی‌تر از این نیست که ملتی، وقتی مطمئن شد که امری سودی کلان برای جامعه دارد، باید آن کار را با سرمایه‌ای که از سوی شهروندان تامین می‌شود، انجام دهد، اما من وقتی این استدلال را در دفاع از مغالطه‌ای اقتصادی شنیدم، شکیبایی‌ام را از دست دادم: «به علاوه این راهی برای ایجاد اشتغال است.» دولت جاده‌ می‌سازد، قصر می‌سازد، خیابان تعمیر می‌کند، کانال حفر می‌کند؛ دولت با این پروژه‌ها کارگران زیادی را مشغول می‌کند. «این چیزی است که دیده می‌شود»، اما این پروژه‌ها بسیاری دیگر را بیکار کرده است. «این چیزی است که دیده نمی‌شود.»

فرض کنید جاده‌ای در دست تعمیر است. هزار کارگر هر صبح سر کار می‌آیند و شب به خانه بر می‌گردند و دستمزدشان را می‌گیرند؛ این مهم است. اگر جاده در دست تعمیر نبود، اگر بودجه این عملیات رای نیاورده بود، این مردمان خوب این کار را نداشتند و دستمزدی نمی‌گرفتند؛ این نیز مهم است.

اما آیا این همه داستان است؟ اگر همه‌ چیز را با هم در نظر بگیریم آیا عملیات چیزی دیگر در خود ندارد؟ وقتی که ام دوپین کلمات آیینی را اعلام کرد: «مجلس تصویب کرد...» آیا میلیون‌ها فرانک به نحو معجزه‌آسایی در زیر نور ماه از آسمان به خزانه ام وارد شد؟ برای آنکه فرآیند کامل شود آیا دولت نباید اعتبارات تصویب شده را همچون هزینه خود به نحوی تامین کند؟ آیا نباید جمع‌کنندگان مالیات را به سراسر کشور بفرستد و از مالیات‌دهندگان بخواهد مشارکت کنند؟

سوال را از دو جنبه مطالعه می‌کنیم. در عین حالی که به کاری که دولت می‌تواند با میلیون‌ها فرانکی که تصویب شده است، انجام دهد توجه می‌کنید، فراموش نکنید که به کاری که مالیات‌دهندگان نیز می‌توانستند با این پول کنند (و البته الان نمی‌توانند کنند) نیز توجه کنید. می‌بینید که پروژه عمومی، سکه‌ای با دو رو است. در یک رو چهره کارگری که مشغول است با این شعار: «آنچه دیده می‌شود»؛ در روی دیگر چهره کارگری بیکار با این شعار: «آنچه دیده نمی‌شود.»

مغالطه‌ای که من در این سلسله مقالات بدان حمله می‌کنم، وقتی که برای پروژه‌های عمومی به کار گرفته می‌شود، بیشترین خطر را در پی دارد زیرا در پی توجیه احمقانه‌ترین ولخرجی‌ها است. وقتی احداث راه‌آهن یا پلی واقعا مفید است، همین برای استدلال به نفع آن کفایت می‌کند، اما اگر کسی نمی‌تواند این استدلال را اقامه کند، چه می‌کند؟ دستاویز این جادو و جمبل می‌شود: «ما باید برای کارگران اشتغال ایجاد کنیم.»

دلیل اینکه پارک چمپ دی مارس ابتدا ساخته می‌شود و سپس تخریب می‌شود همین است. ناپلئون کبیر، آنچنان که گفته می‌شود، فکر می‌کرد کاری بشردوستانه می‌کند وقتی چاله‌هایی می‌کند و آنها را پر می‌کند. او همچنین گفته است: «اینکه نتیجه چه باشد چه فرقی می‌کند؟ تنها چیزی که ما بدان نیازمندیم پخش ثروت در میان طبقه کارگر است.»

اجازه دهید عمق مسائل را ببینیم. پول ذهن ما را گول می‌زند. درخواست از مردم برای همیاری پولی در اجرای پروژه‌ای عمومی در واقع در خواست همیاری فیزیکی آنها است؛ چرا که آنها به ازای پول مالیاتی که می‌پردازند کار کرده‌اند. اکنون اگر ما همه شهروندان را جمع کنیم و کار آنها را از خودشان جدا کنیم و قطعه‌ای از کار بسازیم که برای همه‌ مفید باشد، این معنا قابل‌درک هست؛ ارزش کارها به نتایج خود کارهاست، اما اگر پس از جمع کردن شهروندان، آنها مجبور شوند که جاده‌هایی بسازند که هیچ کس از آنها نمی‌گذرد یا کاخ‌هایی که هیچ کس در آنها ساکن نمی‌شود و همه به این بهانه که برای آنها ایجاد اشتغال شده است؛ این معنا به نظر مضحک می‌آید و شهروندان موجه‌ هستند اگر پاسخ دهند: ما هیچ کدام از این کارها را نمی‌خواهیم. ما در عوض برای خودمان کار می‌کنیم.

شهروندان اگر به جای همیاری کاری، همیاری پولی داشته باشند، نتیجه در کل تغییر نمی‌کند؛ اما اگر همیاری کاری شود، همه دچار ضرر می‌شوند. وقتی همیاری پولی می‌شود، کسانی که دولت مشغولشان کرده است از سهم ضررشان می‌گریزند؛ اما به همان اندازه رنج بیشتری برای باقی هموطنانشان ایجاد می‌شود.

قطعه‌ای در قانون اساسی هست که می‌گوید: «جامعه با تاسیس دولت، مجلس و شهرداری‌ها و اجرای پروژه‌های عمومی که دست‌های بیکار را به کار می‌گیرد، توسعه اشتغال را تشویق و همیاری می‌کند.»

به عنوان رویکردی موقت در زمانه بحران، در طول یک زمستان سخت، این دخالت روی بخش مالیات‌دهندگان می‌تواند اثر مثبتی داشته باشد. این روش همچون بیمه عمل می‌کند. این روش چیزی به کل کارها و کل دستمزد‌ها اضافه نمی‌کند؛ اما کارها و دستمزدها را از وضعیت اولیه خلاص می‌کند و آنها را از یاس بیرون می‌آورد؛ مفید بودن آن در دیگر شرایط بسیار مشکوک است.

این روش به عنوان راه‌حلی دائمی، عمومی و نظام‌مند، چیزی جز مضحکه‌ای ویرانگر نیست؛ تناقض و محالی که از کار کوچکی بر می‌انگیزد؛ یعنی «آنچه دیده می‌شود» نمایشی عظیم می‌سازد و حجم عظیمی از کاری که مانع می‌شود؛ یعنی «آنچه دیده نمی‌شود» را پنهان می‌کند.