ریل‌گذاری تاریخ جهانی

هگل در فلسفه تاریخی خود تامل ویژه‌ای بر ایران دارد. او در فلسفه تاریخ خود می‌گوید: «با شاهنشاهی ایران، نخستین گام را به پهنه تاریخ پیوسته می‌گذاریم. ایرانیان نخستین قوم تاریخی هستند و ایران نخستین شاهنشاهی از میان‌رفته تاریخ است. درحالی‌که چین و هند در وضعیت ثابت خویش باقی مانده‌اند و تا زمان ما [منظور زمانه فیلسوف است] همچنان به شیوه طبیعی و گیاهی زیسته‌اند؛ تنها ایران میدان آن رویدادها و تحولاتی بوده است که از وضع حقیقت تاریخی حکایت دارد. اگر امپراتوری‌های چین و هند جایگاهی برای خود در تاریخ داشته‌اند، تنها از دیدگاه خودشان و ما [و نه همسایگان و جانشینانشان] بوده است. ولی از ایران است که نخستین‌بار آن فروغی که از پیش خود می‌درخشد و پیرامونش را روشن می‌کند سر برمی‌زند؛ زیرا روشنایی زردشت به جهان آگاهی، به روح، به‌عنوان چیزی جدا از خود متعلق است.» هگل در اینجا می‌گوید که خودآگاهی از اینجا در تاریخ آغاز می‌شود. او مثال چین و هند را پیش می‌کشد و می‌گوید آنها جایگاه خویش را تنها در درون خود می‌فهمند؛ درحالی‌که شاهنشاهی ایران نه تنها خود که پیرامونش را نیز روشن و به آن نور آگاهی را می‌تاباند.

آنجا که هگل می‌گوید تاریخ پیوسته با ایران و شاهنشاهی آن آغاز می‌شود؛ همان جایی که تاریخ جهانی (Universal History) آغاز می‌شود؛ جایی که آگاهی بیرون از خود می‌رود و در بیرون از خود می‌تواند به خود نیز تفکر کند. پس بنا به نظر هگل، تاریخ جهانی با شاهنشاهی هخامنشی آغاز می‌شود. هگل توضیح می‌دهد که اصل برجسته روح در تاریخ آن هنگام است که روح به درون بودگی بی‌پایان ذهنیت برسد و از طریق تضاد مطلق [با طبیعت، سرانجام] به سازگاری کامل برسد. هگل پس از این درآمد به تعریف روشنایی و روح در جهان ایرانی می‌رسد که خود بحثی مفصل را می‌طلبد. با این بحث می‌توان وارد اشاراتی به تاریخ جهانی شد؛ اشارات پیرو آنچه گفته شد، مربوط به تاریخ هخامنشی است. تاریخی که آن را آغازگاه تاریخ جهانی دانسته‌اند. در جستار کوتاه، سعی بر بررسی تقابل‌های فرهنگی ایران و یونان است؛ چراکه این بحث اندیشه‌ای را می‌توان ذیل پدید آمدن مقولات تاریخ جهانی فهم کرد.

 یک سرآغاز

تاریخ، آغاز شاهنشاهی هخامنشی را همزمان با پیروزی کورش دوم[بزرگ] هخامنشی بر پدربزرگ خود آستیاک در سال۵۵۹ می‌داند. فرمانروایی کورش بزرگ که با پیروزی بر پدربزرگش آخرین پادشاه ماد بر پارس آغاز شد و در پی فتح سرزمین ماد، آسیای صغیر و فتح سرزمین اوراتو، لیدیه و کاپادوکیه را به همراه داشت، سرآغاز نخستین شاهنشاهی در جهان بود که گستره جغرافیایی و قومی بسیاری را دربرداشت. این شاهنشاهی با گستردگی که در پی داشت، در زمان حکمرانی کمبوجیه، جانشین و پسر ارشد کورش بزرگ توانست مصر را نیز به قلمرو خود بیفزاید. بررسی کارنامه ارضی و فتوحات هخامنشی در طی سی سال یعنی از ۵۵۰ تا ۵۲۲ پیش از میلاد بسیار خیره‌کننده است؛ حکومتی که در ابتدا با حکمرانی بر قسمتی از زاگرس جنوبی کار خود را آغاز کرده بود پس از سی‌سال پادشاه تمام ممالک و امپراتوری‌های خاورمیانه و آسیای مرکزی بود. قلمرو سلطه سیاسی هخامنشی از سیرنائیک تا هندوکش، از سیر دریا تا خلیج فارس بسط یافته بود.

 حاکمان پیشین یا از میان رفته بودند یا با حکومت جدید یعنی هخامنشیان در هم آمیخته بودند و این موضوع رسالت سیاسی کورش و پسرش کمبوجیه را بیشتر نشان می‌دهد. این رسالت را می‌توان بر پایه ایجاد اتحاد در گستره جغرافیایی که پیش‌تر از آن یاد شد جای داد؛ رسالتی که برای نخستین‌بار با ایجاد اتحاد در بین انواع زبان‌ها و قومیت‌ها در سرزمین‌های گوناگون همراه بود. کمبوجیه در سال۵۲۲ پیش از میلاد در راه بازگشت به پارس جان خود را از دست می‌دهد. پس از او داریوش اول هخامنشی با شرایط خاص به قدرت می‌رسد. با این اشاره به مواجهه هخامنشی‌ها با یک تمدن دیگر می‌پردازیم.

تقابل، کنش و واکنش‌های دو تمدن

رویارویی ایرانیان با یونانیان را می‌توان جزو نخستین برخوردهای شرق و غرب با یکدیگر دانست. این برخوردها که در بیشتر اوقات با برخوردهای نظامی همراه بود، موجب پدید آمدن گفتمان چیره در بستر تاریخ‌پژوهی شد و آن توجه به تاریخ جنگ بود. این گفتمان باعث شد که بررسی تاثیر و تاثرات فرهنگی بیشتر در واکنش‌های نظامی بررسی شود.

 به هر روی این دو قطب فرهنگی بر یکدیگر تاثیر دو سویه گذاشتند؛ به‌گونه‌ای‌که برخی از پژوهشگران این نفوذ را به تاریخ‌نگاری نیز تسری می‌دهند؛ این جریانات با توجه به ذهن تاریخ‌گرای یونانیان در گفتمان‌های هنری و ادبی آنها نیز ورود کرد، از این بین می‌توان به «آریستوفانس» اشاره کرد. در مقام  بیان رقابت‌ها میان شرق و غرب، در میان غربیان مفهومی پدید آمد به نام «بربر»، درباره این عنوان بحث‌های بسیاری وجود دارد که امیر مهدی بدیع، مورخ و پژوهشگر در این‌باره با استناد به منابع یونانی و مخصوصا استرابون این مفهوم را اصطلاحی زبانی می‌داند، نه قومی؛ به این معنی که یونانیان، یا بخشی از یونانیان، کسانی را که زبانشان، به گوش‌های آنان خشن و نامفهوم جلوه می‌کرد، بربر می‌نامیدند.

در جنگ‌هایی که بین ایران یکپارچه با گروهی از یونانیان  در می‌گرفت گاهی شاهد اتحاد چند شهر یونانی با یکدیگر هستیم؛ در این میان اما عده‌ای در جناح ایران پناهده و زندگی می‌کردند که از این بین می‌توان به «گزنفون» اشاره کرد. وی در کتاب آناباسیس شرح حال سی تن از جباران آتن را شرح می‌دهد. گزنفون همچون افلاطون از شاگردان سقراط بود. از نکات مهم دیگری که در پژوهش‌های سیاسی و نظامی در ساحت اندیشه قابل توجه می‌نماید، رابطه پادشاهان ایرانی با معابد یونانی در معابد دلفی و آپولو است که این کنش‌ها در تاریخ نوشته شده است. درمجموع روابط ایرانیان با آپولو و معابد آن مثبت بود و به همین خاطر حسیات دینی یونانیان نسبت به این خدا، بعضا متعارض بود. آپولو به سبب آنچه طرفداری ایرانیان از وی خوانده می‌شد در مجموع خدای محبوبی در یونان محسوب نمی‌شد. سقراط در آثار خود و به‌ویژه در آپولوژی خود را وابسته به آپولو می‌داند. این موضوع یعنی ارتباط ایرانیان و سقراط را نمی‌توان در رابطه با تاثیرات فرهنگی دو سویه در ایران و یونان کم‌اهمیت دانست.

 تاملات سقراطی

تاثیرات سقراط روی افلاطون مشخص است؛ به‌گونه‌ای‌که وی در بیان بسیاری از مسائل در همه‌پرسه‌های خود زبان خود را از سوی و به نام سقراط قرار داده است. مری بویس ایران‌شناس و پژوهشگر ادیان ایرانی در این‌باره می‌نویسد: «سبب اعتنای بیشتر به احتمال نفوذ ایرانی تا دیگران در این است که آنچه فلاسفه اولیه میلتوس را با یکدیگر مربوط می‌سازد، توجه و کنجکاوی آنها نسبت به کیهان‌شناسی و چگونگی پیدایش هستی و آفرینش گیتی است و این رشته اندیشه‌ها دقیقا همان موضوع‌هایی‌ هستند که عمیقا مورد توجه روحانیون کیش کهن ایرانیان و سپس موبدان زرتشتی بوده است. از این گذشته، فرضیه ایرانیان درباره این مطالب به مراتب از آنچه بابلیان و مصریان در این‌باره اندیشده بودند، تجریدی‌تر و منظم‌تر و حساب‌شده‌تر بود. بویس با توجه به تاریخ سیاسی و حضور طرفداران کورش هخامنشی در آسیای صغیر پیش از فروپاشی ماد و با توجه به نوشته‌های اشعیای ثانی و جلب نظر مثبت هاتفان معبد آپولو در رودخانه میندر، پس از حمله کورش به آنجا، به این نتایج می‌رسد. فلسفه سقراط که در اندیشه‌های افلاطون نیز جاری می‌شود، با استناد به کتاب«خاطرات سقراطی» از گزنفون، با توجه به بحثی که وی پدید می‌آورد در رابطه با اینکه دستگاه کیهان در خدمت غایتی قرار دارد تا آنچه را که نیک و موافق غایت است پیدا کند و غرضش از این کار در این است که وجود مبدأ یا اصل سازنده را در جهان به اثبات رساند.

 نظام اشه

 توجه به کیهان‌شناسی در امور اندیشه در غرب را می‌توان با نمونه ایرانی آنکه با نام نظام «اشه» شناخته می‌شود، مقایسه کرد. «اشه» در اوستا به معنی قانون و نظم حاکم بر هستی است و به قانونی گفته می‌شود که سراسر نظام هستی را اعم از طبیعت، جامعه و عالم مجردات را به یکدیگر پیوند می‌زند و بر همه کائنات و اشیا حاکم است. اشه نظامی ازلی است و در عقیده کهن هند و ایرانی ایزدی به نام ورونا از آن نگهداری می‌کند. چنین مفهومی از اشه برابر است با آنچه یونانیان باستان (قانون طبیعت) می‌نامیدند. در چنین شرایط و اندیشه‌ای بود که جامعه نیازمند به شخصی می‌شد که بتواند این نظم جهانی را برقرار سازد. شاه آرمانی و شهر آرمانی در اندیشه‌های ایرانی و اندیشه‌های افلاطون در یونان نشان‌دهنده این موضوع است.

 نحوه برخورد با الهیات و فلسفه که در آن زمان جامه‌ای اسطوره‌ای بر تن داشته است، یکی از مهم‌ترین مسائل در تقابل اندیشه ایرانی و یونانی محسوب می‌شود. اما در منش ایرانی نماد زمینی که رابطی باشد بین آسمان و الهیات نخستین چه بوده است؟ انگاره‌ای که در منش ایرانی تجسم زمینی را به سمت «بود» اصلی هدایت می‌کند، همان انسان است، انسان که پدید آمده از آتش است. در تفکر ایرانشهری ابرانسانی که باعث حفظ نظم در بین این دو انگاره می‌شد، پادشاه آرمانی است که دارای «خورنه» بوده است. با این تفاسیر می‌توان آتش را در مرکز همه چیز در پنداشت‌های فکری ایرانی دانست. این موضوع تا جایی شدت می‌یابد که در دوران‌های متاخرتر این کیهان‌شناسی و الهیات سنتی مبدل به آرمان سیاسی ایران ساسانی می‌شود، با توجه به این موضوع که آتش نماد خارجی«اشه» است. بنابراین آتشکده به کانون و مرکز دین زرتشتی تبدیل می‌شود.

افلاطون و عدالت و مغان ایرانی

کتاب دهم «جمهور» افلاطون به بحث پیرامون عدالت پرداخته است، این موضوع در این دفتر آن‌قدر پررنگ است که برخی دفتر دهم «جمهور» را باب«عدالت» نیز می‌نامند. گروهی از پژهشگران تاریخ فلسفه بحث در رابطه با عدالت را همتراز با لوگوس می‌دانند. در این دفتر است که «افلاطون» در رابطه با فیلسوف- پادشاه بحث می‌کند، در این رساله «افلاطون» همچون رساله «فایدون» درخصوص مرگ‌ناپذیری روح سخن می‌گوید و از دلایل آن این موضوع را می‌توان قابل تفکر دانست که «افلاطون» در این رسالات با بیان مرگ‌ناپذیری روح قصد بازگو کردن سودمندی عدالت در عالم دیگر را نیز داشته است. وانگهی ما دلایلی را با توجه به زندگی‌نامه‌های قدیمی داریم که این ادعای قابل توجه درخصوص تعامل بین آخرین گفتارهای «افلاطون» و اندیشه ایرانی را تایید می‌کند. این تعامل با ملاقات مغان انجام شده‌ است و در روایات آمده که برخی از مغان با «افلاطون» به گفت‌وگو و تبادل نظر پرداخته‌اند.

در کتاب سیزدهم تاریخ طبیعی پلینی روایتی از همراهی یک مغ به نام استانس با خشایار شا شده است که بعدها کارهای جادویی به نام جادوی سیاه در ساحت افسانه به وی نسبت داده شده است. این موضوع که مغی در لشکرکشی شاه همراه با شاهنشاه ایران به یونان آورده شده نشان از برخورد فرهنگی پیچیده میان ایران و یونان و اهمیت آن دارد. ما نشانه‌هایی قدیمی‌تر از تاریخ «مغ» در سنت یونانی زمان شورش ایونی در حدود قرن ششم پیش از میلاد از نوشته‌های هراکلیتوس داریم. در خصوص حکومت اشرافی و سلسله‌مراتب در ایران می‌توان این منش سیاسی را به راحتی در کتیبه بیستون دید. این بازنمایی خود همچون دیباچه‌ای سیاسی برای نسل‌های بعدی ایرانیان نیز می‌تواند تلقی شود. در مکتب «افلاطون» نیز موضوع حقیقت در اندیشه سیاسی مشهور او را می‌توان بر همین اساس دنبال کرد. حقیقت و عدالت در اندیشه‌های افلاطون همواره موضوعی پژوهشی بوده که در آن به روش تطبیقی سعی بر بررسی آنها با مفاهیم ایرانی داشته است. در این گفتار سعی بر آن بود که به برخی از وجوه سپهر گسترده تاریخ ایران در تاریخ جهانی اشاره شود. هر یک از این موضوعات را می‌توان به تفصیل به صورت مجزا بررسی کرد.

به یاد استاد مستطاب سید جواد طباطبایی