در دو شماره پیشین با عنوان «خاستگاههای فقر و نابرابری» به عللی از این دو پدیده پرداختیم که عمدتا ریشه در تاریخ یا نسلهای پیشین بشری داشته است و در حال حاضر امکان زدودن آنها بسیار ناممکن به نظر میرسد. همچنین به جهت اهمیتی که دو نهاد بازار و دولت در اقتصاد ایفا میکردند، نقش آنها در تعمیق یا مرتفعسازی فقر را به شکل مجزایی بررسی کردیم. در این شماره، به دستهای دیگر از علل فقر و نابرابری، به عبارتی علل ثانویه اشاره میکنیم که ظرفیت بسیار بالایی در کاهش آنها دیده میشود و در صورت شناسایی، سیاستگذار میتواند عمده تمرکز خود را روی آنها معطوف کند و نتایج ملموستری از سیاست خود دریافت کند.
هیچکس بهتر از شیبر، باندمافیایی، جنایتکاران و دغلبازانی که سریعا با ظهورشان شناخته میشدند، این تجدید ارزیابی را به تجسم درنمیآورد. کارل زوکمایر، نویسنده در اینباره نوشت: «این مانند چیزی از میان کارهای من بود.» «جانیان کوتاهمدت با شلوارهای لولهتفنگی و ساسپندرهای بامزه و ژاکتهای گشاد قرمز، پرتغالی و بنفش. مردان جوان خوشقریحه و برندگان خوششانس در بازار و ادبیات با عینکهای سیاه و موهای روغن زدهشده به «سبک بلشویکها»، گردنهایشان کاملا تمیز و پودرزده شده که کافهها را پر کردهاند و لحنها را هم یکی کردهاند. این لحن عامدا بدبینانه، بیرحمانه و ناراحتکننده بود؛ هرچند که بهعنوان نقاب برای شاد کردن ناامنیشان هم عمل میکرد.»