در حال حاضر، جنگ زنجیره تامین کشاورزی را مختل (disrupted agricultural supply chains) کرده است. چنین اختلالاتی به دلیل تخریب محصولات زراعی و زیرساخت‌‌های فیزیکی می‌‌تواند چند برابر شود. در همین حال، تحریم‌‌های اضافی علیه روسیه می‌‌تواند عرضه کالاهای انرژی را حداقل به برخی از بازارها کاهش دهد. قیمت‌‌های بالا و بی‌ثبات کالاها خطرات قابل‌توجهی برای اقتصاد جهانی ایجاد می‌‌کند. تاثیرات آن بر تورم و رشد محسوس خواهد بود و بسته به اینکه آنها صادرکننده یا واردکننده کالاهای تحت‌تاثیر هستند و قیمت‌‌های بالاتر بر درآمد خانوارها و شرکت‌‌ها چه تاثیری می‌‌گذارد، رشد اقتصادی به طور نابرابر در بین کشورها کاهش خواهد یافت. به‌طور خالص، قیمت‌‌های بالاتر کالاها احتمالا در کوتاه‌مدت باعث کاهش رشد و افزایش تورم می‌‌شود. اینکه آیا اقتصاد جهان شاهد تکرار دهه ۱۹۷۰ باشد - زمانی که افزایش قیمت نفت به بارزترین دوره رکود تورمی (the most pronounced stagflationary episode) دوران مدرن کمک کرد - به مدت‌زمان ادامه اختلالات بازار کالا بستگی دارد و اینکه آیا سیاست‌های اقتصاد کلان این پیامدها را با موفقیت بیشتری نسبت به گذشته مدیریت می‌‌کنند یا خیر.

در نگاه اول، برخی شباهت‌‌ها مشهود است. همان‌طور که در دهه ۱۹۷۰، افزایش اخیر قیمت کالاها تا حدی منعکس‌کننده عرضه کمتر و دسترسی کمتر به کالاست. اگر عرضه کاهش‌یابد، رکود باعث کاهش بازده محصولات جهانی شود و تحریم‌‌ها جریان کالاهای انرژی به بازارهای جهانی را محدود کنند، این فشارها می‌‌توانند تشدید شوند.  بر اساس برخی معیارها، رویدادهای اخیر حتی از رویدادهای دهه ۱۹۷۰ مخل‌‌تر به نظر می‌‌رسند. برای مثال، افزایش قیمت اخیر بر مجموعه وسیع‌‌تری از کالاها تاثیر گذاشته است. افزایش قیمت کالاها در دهه ۱۹۷۰ متمرکز بر بازار نفت بود، در حالی که در ماه‌‌های اخیر قیمت‌‌های انرژی، کشاورزی، کالاها و فلزات همگی افزایش‌‌های زیادی را تجربه کردند. با این حال، افزایش قیمت نفت در دهه ۱۹۷۰ بیشتر از افزایش‌‌های اخیر بود: در بحران ۱۹۷۳، قیمت نفت در عرض یک‌هفته بیش از دوبرابر شد، در حالی که در بحران ۱۹۷۹ در طول یک سال به میزان مشابهی افزایش یافت. در مقابل، قیمت نفت کمتر از ۵۰ درصد، بالاتر از آنچه در ابتدای سال ۲۰۲۲ بود و در شرایط واقعی کمتر از اوایل دهه ۲۰۱۰ است.  در عین حال، دلایلی برای این تفکر که افزایش اخیر قیمت کالاها نسبت به دهه ۱۹۷۰ کمتر مخرب است، وجود دارد.

۱. فقدان پس‌‌زمینه‌‌ای تورمی: به طور مشخص پس‌زمینه تورمی، تهدیدکنندگی کمتری دارد. بحران نفت در سال ۱۹۷۳ به دنبال چندین سال افزایش تورم ایجاد شد و تورم در سال‌‌های منتهی به بحران ۱۹۷۹ بسیار بالا بود. اگرچه تورم جهانی در سال گذشته به میزان قابل‌توجهی افزایش یافته است، اما چندین سال قبل از آن کم بود. در نتیجه، تورم بالا احتمالا کمتر در ذهن‌ خانوارها و شرکت‌‌ها ریشه دوانده است که می‌‌تواند سرریز قیمت‌‌های بالاتر کالاها را محدود کند.

۲. وابستگی کمتر اقتصاد به انرژی: شدت انرژی به تولید ناخالص داخلی - مقدار انرژی مصرف‌شده نسبت به حجم کل کالاها و خدمات تولیدشده-  از اواخر دهه ۱۹۷۰ حدود ۴۰درصد کاهش یافته است. این کاهش برای نفت بسیار چشمگیر بوده است که مصرف در واحد تولید ناخالص داخلی آن بیش از نصف شده است. بخشی از این کاهش نشان‌دهنده تغییر مصرف انرژی از نفت به سوخت‌‌های دیگر مانند گاز است. اما حتی برای این سوخت‌‌ها، مصرف کل به ازای هرواحد تولید ناخالص داخلی کاهش یافته است. در نتیجه، قیمت‌‌های بالاتر انرژی نسبت به گذشته اهمیت کمتری برای رشد دارد.

۳. چارچوب‌‌های سیاست قوی‌‌تر: بحران‌‌های نفتی دهه ۱۹۷۰ به دنبال فروپاشی سیستم برتون وودز بود. در بسیاری از کشورها، اهداف سیاست پولی و عملکردها به‌درستی تعریف نشده بودند. امروزه، اکثر بانک‌‌های مرکزی چارچوب‌‌های سیاستی منسجم‌‌تری دارند که به آنها اجازه می‌‌دهد با موفقیت چندین جهش بزرگ قیمت کالاها را از دهه ۱۹۷۰ تاکنون طی کنند. با این حال، اعتبار سیاستگذار به اقدامات بانک مرکزی بستگی دارد و اگر بانک‌‌های مرکزی اجازه دهند تورم بالا برای مدت طولانی ادامه یابد، ممکن است این اعتماد از بین برود.

با وجود اینکه تحولات امروز ممکن است کمتر از بحران‌‌های نفتی دهه ۱۹۷۰ اختلال ایجاد کند، افزایش اخیر قیمت کالاها همچنان می‌‌تواند پیامدهای قابل‌توجهی بر تولید و تورم داشته باشد. اینها به نوبه خود به دلیل افزایش قیمت کالاها و اینکه آیا یک کشور کالاهای مربوطه را صادر یا وارد می‌کند، بستگی دارد.