احمد پورفلاح، رئیس اتاق ایران و ایتالیا و از اعضای قدیمی اتاق بازرگانی در مصاحبه‌‌‌‌‌‌‌ای که اخیرا در رسانه‌‌‌‌‌‌‌ها منتشر شد،  بخشی از این تصویر را کامل می‌کند. او می‌گوید: علینقی خاموشی هوشمندی و ارتباطات زیادی با بازار داشت و این ارتباط با بخش‌های مختلف بدنه حاکمیت نیز برقرار بود؛ از جمله نمایندگان مجلس. او همچنین به نقطه‌قوت دیگر خاموشی اشاره می‌کند و آن تاسیس ۲۰ اتاق از اتاق‌های مشترک در زمان او است.  اما بخش مهم دیگری از سخنان پورفلاح درباره خاموشی به این قرار است که می‌گوید: «ما نگران بودیم که اتاق می‌ماند یا نه، چون برخی می‌گفتند اتاق باید بسته شود. عده‌ای اتاق را مرکز فئودالی کشور می‌دانستند، زیرا تعدادی سرمایه‌دار که دارای ارتباط با خارج از کشور بودند در آن حضور داشتند. نهایتا برخورد خوبی با اتاق نشد. معتمدان آمدند و بازار نقش پررنگی داشت.»

او در ادامه توصیف خود از اتاق بازرگانی دوره خاموشی اضافه می‌کند: «اتاق در این دوران مشکل مالی نداشت اما پول هم نداشت.»  شاید این توصیف پورفلاح را بتوان یکی از منصفانه‌‌‌‌‌‌‌ترین قضاوت‌‌‌‌‌‌‌ها درباره خاموشی دانست که نقش او را مانند نقش یک میانجی و نیز حائل میان حاکمیت دولت انقلابی آن زمان و اتاق بازرگانی ایفا می‌کند. او در ادامه ذکر عملکرد مثبت خاموشی به ترتیب‌دادن تعدادی سفر خارجی در زمان ریاستش اشاره می‌کند و آن را در زمره دستاوردهای او می‌داند که شاید تنها بتوان زمانی آن را دستاورد دانست که شرایط زمانه را درنظر گرفت. اما سخنان خود خاموشی، از جمله بخش‌هایی که در دو یادداشت قبل به آن پرداخته شد و نیز این توصیف پورفلاح از او چهره را ‌‌‌‌‌‌‌کامل‌‌‌‌‌‌‌تر می‌کند و عصاره آن دو کلمه است: مرد سنت.  این جمله شاید ارزش بازنقل داشته‌باشد: «وقتی که رای‌‌‌‌‌‌‌ها را شمردند، من باورم نمی‌‌‌‌‌‌‌شد که رای نیاورده‌‌‌‌‌‌‌ام؛ ولی با خودم می‌‌‌‌‌‌‌گفتم که آقای نهاوندیان الان پشت تریبون می‌رود و می‌گوید من حاضر نیستم به‌جای خاموشی بنشینم. بعد دیدم ایشان پشت تریبون رفت و برنامه‌های آینده‌‌‌‌‌‌‌اش را گفت. عجب!» اینکه چرا کسی از اینکه کاندیدای پیروز زمام امور را پس از انتخابات به دلخواه واگذار شخص دیگری نمی‌کند تعجبی ندارد؛ شاید بیشتر از آن جهت تعجب‌‌‌‌‌‌‌آور باشد ‌‌‌‌‌‌‌که اصلا چرا چنین انتظاری وجود دارد.  تنها با تصوری بی‌‌‌‌‌‌‌اندازه سنتی می‌توان چنین انتظاری مبتنی بر پیشکسوت‌‌‌‌‌‌‌مداری و حرمت‌‌‌‌‌‌‌نگه‌‌‌‌‌‌‌داری را درک کرد.  نکته دیگر که می‌تواند موجب تامل باشد این است که چگونه اتاق بازرگانی که می‌توان آن را اساسا نهادی مدرن تصور کرد این‌چنین و برای بیش از دو دهه ‌درگیر ‌سنت شد. اما کل این جریان را می‌توان از منظر سیاسی نیز بررسی کرد؛ جانشین علینقی خاموشی، نهاوندیان، خود متعلق به جریانی سیاسی است که مدت‌‌‌‌‌‌‌ها در ایران به‌نام «راست» شناخته می‌شد و شاید تنها بتوان تفاوت آن را با جریان سنتی با اضافه‌کردن صفت «مدرن» بازنمود. از این منظر شاید دو نتیجه بتوان گرفت؛ با توجه به اینکه تنها تجربه جناح سیاسی موسوم و منتسب به چپ یا اصلاح‌‌‌‌‌‌‌طلب در اتاق بازرگانی، تجربه کوتاه‌مدت کسی  است که اتاق تهران را از ایران جدا کرد و زمینه‌ساز کنار رفتن خاموشی شد، می‌توان اتاق بازرگانی را تحت تسلط دو طیف از جناح راست دانست. از طرف دیگر می‌توان این ادعا را برجسته کرد که اتاق بازرگانی و اعضای آن نه غیرسیاسی، بلکه دارای ذائقه سیاسی متفاوت از مرزبندی‌‌‌‌‌‌‌های جناحی و سنتی سیاست ایران هستند.