نهادهای فراگیر

ویلیام ایسترلی استاد دانشگاه نیویورک

برای آقایان عجم اوغلو و رابینسون این نهادها هستند که سرنوشت ملت‌ها را رقم می‌زنند. نویسندگان می‌گویند موفقیت زمانی حاصل می‌شود که نهادهای سیاسی و اقتصادی، فراگیر و پلو رالیست باشند. این امر خود موجب ایجاد انگیزه در افراد برای سرمایه‌گذاری در آینده می‌شود.

ملت‌ها زمانی شکست می‌خورند که نهادهایشان بهره‌کش باشند. حامیان قدرت‌های اقتصادی و سیاسی که درصد کمی از نخبگان هستند و درآمد را از سایرین می‌گیرند. نهادهای سیاسی فراگیر به مفهوم توزیع وسیع‌تر قدرت سیاسی هستند؛ ولی در عین حال برای آن قدرت، محدودیت تعریف می‌کنند. همانند انتخابات دموکراتیک و قانون اساسی مکتوب. قوانین و نهادهای اقتصادی فراگیر، حقوق مالکیت، اجرای قراردادها، ‌سهولت تاسیس شرکت‌ها، بازار‌های رقابتی و آزادی برای شهروندان به‌منظور ورود به مشاغل و صنعت مورد انتخابشان را دربرمی‌گیرد.

کارلوس اسلیم، بیلیونر غول ارتباطات و فناوری در این دسته نمی‌گنجد. او یک بهره‌کش است و استاد در دریافت قراردادهای انحصاری، از طریق ارتباطات سیاسی برنده انحصار اقتصادی می‌شود؛ ولی بیش از اینکه به فکر مکزیک باشد خودش را توانگر می‌کند؛ اما از سوی دیگر بیل گیتس هم خود و هم آمریکا را غنی کرد؛ زیرا او می‌تواند با ساخت محصولاتی که بهتر یا مشهورتر از محصولات سایر رقبا است، کسب درآمد کند.

همچنان که نهادهای فراگیر یکدیگر را تامین می‌کنند، خلاف آن نیز صادق است: نهادهای سیاسی بهره‌کش از آن دسته نهادهای اقتصادی حمایت می‌کنند که آنها نیز از منافع گروهی برگزیده، علیه ورود رقبا دفاع می‌کنند. ثروتی که این گروه برگزیده به‌دست می‌آورند، باعث گسترش قلمرو و دیکتاتوری و سلسله مراتبی سرکوب‌کننده می‌شود که باعث افزایش ثروت آن گروه برگزیده می‌شود. این چرخه معیوب به معنای این است که گذشته بد موجب پیامدهای بد می‌شود. عجم اوغلو و رابینسون، از عقب‌ماندگی اقتصادی و سیاسی اروپای شرقی و روسیه در مقایسه با پیشرفت اروپای غربی پس از انقلاب صنعتی صحبت می‌کنند. آن‌طور که نویسندگان می‌گویند، این تفاوت می‌تواند مربوط به اتکا به بردگی شرق در قرن ۱۹ باشد؛ یعنی درست پس از آنکه کارگران در غرب صاحب امتیاز فراوانی شدند. این کتاب این بینش اساسی را نیز بیان می‌کند : «متخصصان توان راندن کشور به سمت کامیابی را نیز ندارند؛ چراکه حکمرانان معمولا، نه از روی جهل، بلکه از روی عمد خطا می‌کنند.» هدف کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند»، مخاطب عام است، ولی متاسفانه نویسندگان محتوا را بیش از حد ساده کرده‌اند.

به‌عنوان مثال عجم اوغلو و رابینسون، به‌شدت در این مورد بحث می‌کنند که تجارت برده در سال‌های دور به‌شدت با فقر امروزی کنگو ارتباط دارد، ولی در صحت این نظر بنده شک دارم زیرا این کشور پیش از این نیز فقیر بود. یکی از همکاران آقای رابینسون در‌ هاروارد، به نام «ناتان نان» این مطلب را در قالب یک تحلیل آماری نشان می‌دهد. او نشان می‌دهد که تجار برده به این دلیل قسمت‌های خاصی از آفریقا را مورد هدف قرار می‌دهند که نزدیک به نقاط بندری بوده و کوتاه‌ترین مسیر را به بازار برده‌ها در سمت دیگر اقیانوس اطلس دارند و انتخاب آنها به دلیل فقیر بودن منطقه خاصی نیست.

من پژوهش‌های مهمی در زمینه اقتصاد سیاسی و توسعه بین‌المللی و ساز و کار کمک‌های خارجی انجام داده‌ام. در کتاب «باری بر دوش مردان سفید» که اشاره به شعر معروف رودیارد کیپلینگ دارد، موضوع کمک‌های خارجی و رشد اقتصادی را به نقد کشیده و ناکار آمدی آن را نشان داده‌ام. کمک‌های خارجی به دو نوع خاص تقسیم می‌شوند؛ برنامه‌ریزان و جست‌و‌جوگران. نوع اول در برابر کشورهای فقیر، کمک «از بالا به پایین» است و نوع دوم کمک «از پایین به بالا» است. بنا به باور ما، نوع دوم امکان موفقیت بیشتری دارد.