در ستایش مدافع تجارت آزاد

وی در دانشگاه گلاسکو (۱۷۴۰-۱۷۳۷) و زیر نظر فرانسیس هاچسون درس خواند و سپس با دریافت بورسیه‌‌‌ای به کالج بالیول آکسفورد رفت (۱۷۴۶-۱۷۴۰). پس از فارغ‌‌‌التحصیلی، مدتی در دانشگاه ادینبورگ تدریس کرد و آنجا بود که برای اولین بار دیوید هیوم را ملاقات کرد. دوستی آنها تا زمان مرگ هیوم، یعنی بیش از ۲۵ سال بعد، ادامه یافت. در سال ۱۷۵۱ استاد منطق دانشگاه گلاسکو شد و در سال ۱۷۵۲ کرسی فلسفه اخلاق هاچسون را کسب کرد و تا سال ۱۷۶۳ در این سمت باقی ماند. در ۱۷۵۹ کتاب «نظریه احساسات اخلاقی» را منتشر کرد. وی در ۱۷۷۴ عازم فرانسه شد و مدتی را در آنجا گذراند. او در آنجا با فیزیکرات‌‌‌ها مواجه شد و ایده لسه‌‌‌فر را از آنها اقتباس کرد. همچنین نوشتن کتاب ثروت ملل خود را نیز در فرانسه شروع کرد و نهایتا در سال ۱۷۷۶ آن‌را به چاپ رساند. او در ۱۷۷۸ رئیس گمرک اسکاتلند شد و نهایتا در ۱۷۹۰ چشم از جهان فروبست.

 نظریه احساسات اخلاقی

«هر قدر انسان خودخواه پنداشته شود، ظاهرا اصولی در سرشت او وجود دارد که او را به سعادت دیگران علاقه‌‌‌مند می‌کند و خوشبختی دیگران برای او ضروری می‌شود، گرچه جز لذتِ دیدنِ خوشبختی دیگران، چیز دیگری عاید او نمی‌‌‌گردد.» (نظریه احساسات اخلاقی /  آدام اسمیت)

آدام اسمیت کتاب «نظریه احساسات اخلاقی» خود را با گزاره بالا شروع کرد که می‌توان گفت، این جمله به خوبی به‌طور خلاصه بخشی از ایده اصلی آن کتاب را بیان می‌کند. این کتاب استدلال می‌کند که عقاید و اعمال اخلاقی ما انسان‌ها، محصول سرشت و طبیعت ما به عنوان موجوداتی اجتماعی است.

او بیان کرد که ما وقتی مردم را خوشحال یا غمگین می‌‌‌بینیم، خود نیز احساس خوشحالی یا ناراحتی را تجربه می‌‌‌کنیم و وقتی مردم کارهایی را انجام می‌دهند که مورد تایید ماست، موجب خشنودی ما شده و زمانی که فکر می‌‌‌کنیم اقدامات سایرین موجب آسیبی می‌شود، اندوه و درد را تجربه خواهیم کرد. البته اسمیت این را نیز در نظر داشت که ما آن احساسات را با شدتی که خود افراد تجربه می‌کنند، حس نخواهیم کرد. به‌واسطه حس همدلی با دیگران که به‌طور طبیعی در ما وجود دارد، ما تلاش خواهیم کرد تا احساسات خود را تعدیل کرده و با سایرین هماهنگ کنیم تا موجب اندوهی برای آنها نشویم.

آدام اسمیت در این کتاب، مفهومی با عنوان «تماشاگر‌ بی‌‌‌طرف» (impartial spectator) را معرفی می‌‌‌کند. تماشاگر بی‌‌‌طرف درواقع یک شخص خیالی است که به قضاوت رفتار ما انسان‌ها می‌‌‌نشیند و ما تلاش داریم تا رفتارهای اخلاقی خود را به گونه‌‌‌ای تنظیم کنیم که همدلی آن تماشاگر بی‌‌‌طرف خیالی را برانگیزیم.

درواقع از طریق او، افراد رفتارهای خود را به‌صورت بی‌‌‌طرفانه قضاوت می‌کنند. برای مثال، وقتی که ما به دیگران اهمیت می‌‌‌دهیم، می‌‌‌دانیم که یک تماشاگر بی‌‌‌طرف این کار را تحسین خواهد کرد، درنتیجه از این عمل خود احساس رضایت خواهیم داشت. از دل تجارب به دست آمده توسط ما، نهایتا سیستمی از قواعد رفتاری، به نام اخلاق، می‌‌‌سازیم. البته اسمیت به تنبیه‌‌‌ها و پاداش‌‌‌ها در جامعه بی‌‌‌توجه نیست و برای آنها کارکرد اجتماعی مهمی در نظر می‌گیرد. او معتقد است که برای بقای جامعه، ما نیازمند قوانینی هستیم تا از آسیب رساندن اعضای جامعه به یکدیگر جلوگیری کند که این قوانین همان عدالت هستند.

 ثروت ملل

«هرکس که پیشنهاد معامله‌‌‌ای را به دیگری می‌کند منظورش این است آن چیزی که تو داری و من طالب آن هستم به من بده، و درعوض چیزی که من دارم و تو می‌‌‌خواهی از آن تو خواهد بود. (...) حس خیرخواهی و بشردوستی گوشت‌‌‌فروش، آبجوساز و نانوا نیست که غذای ما را تامین می‌کند، بلکه توجه آنها به نفع خودشان است که موجب این کار می‌شود. ما از صفات انسانی آنان سخن نمی‌‌‌گوییم، بلکه از خودخواهی آنان است.» (ثروت ملل/  آدام اسمیت -ترجمه سیروس ابراهیم‌زاده)

آدام اسمیت در کتاب معروف خود، ثروت ملل، به مباحث مختلفی در زمینه علم اقتصاد پرداخت. از تقسیم کار گفت، به مبحث مبادله پرداخت، از تولید سخن به میان آورد، درباره دولت بحث کرد و...

اسمیت به مفهومی با عنوان «دست نامرئی» (Invisible hand) در کتاب خود اشاره می‌کند. دست نامرئی، یک شیء واقعی نیست، بلکه به این معناست که اگر هرکس آزادانه بتواند به تجارت و مبادله با دیگران بپردازد، برای بیشینه کردن سود خود اقداماتی را انجام خواهد داد که موجب نفع رساندن به سایرین نیز خواهد شد. حس خیرخواهی افراد نیست که مایحتاج ما را فراهم می‌کند، بلکه میل آنها به کسب سود است که موجب می‌شود تا در جهت منافع عمومی قدم بردارند.

وی استدلال کرد که مقررات مربوط به تجارت بی‌‌‌اساس و ضد تولید هستند. در آن زمان دیدگاه غالب این بود که طلا و نقره ثروت واقعی است و کشورها باید صادرات را تقویت کرده و در مقابل واردات مقاومت کنند تا ثروت ناشی از این فلزات به حداکثر برسد. اما اسمیت معتقد بود که ثروت یک ملت در واقع جریان کالاها و خدماتی است که ایجاد می‌کند. امروزه ما آن را تولید ناخالص داخلی می‌‌‌نامیم. او استدلال کرد که راه به حداکثر رساندن آن، محدود کردن فعالیت‌‌‌های مولد نیست، بلکه آزاد کردن آن است.

درباره تقسیم کار، او معتقد بود که اگر فرآیند تولید را به عملیات‌‌‌های کوچک‌تری تقسیم کنیم تا هرکدام توسط متخصصی انجام شود، کارآیی بسیار افزایش پیدا خواهد کرد و این موجب افزایش تولید و رفاه خواهد شد. البته او به این توجه دارد که تقسیم کار وابسته به وسعت بازار و میزان تقاضاست.

مورد دیگری که اسمیت به آن اشاره دارد این است که درآمد آینده یک کشور به انباشت سرمایه بستگی دارد. هر چه بیشتر در فرآیندهای مولدِ بهتر سرمایه‌گذاری شود، در آینده ثروت بیشتری ایجاد خواهد شد. به لطف این رشد سرمایه، همه ثروتمندتر می‌‌‌شوند. البته باید این اطمینان خاطر وجود داشته باشد که سرمایه‌‌‌ها از سرقت در امان خواهند بود. کشورهایی رشد می‌کنند که سرمایه خود را افزایش داده، آن را به خوبی مدیریت کرده و از آن محافظت کنند.

اسمیت از مخالفان سرسخت محدودیت‌ها در تجارت بین‌الملل بود. او اعتقاد داشت که هر کشوری مزیت‌‌‌هایی دارد و باید در آن زمینه به تجارت با دیگران بپردازد. او مثال می‌‌‌زد وقتی که واردات انگور به اسکاتلند کم‌هزینه‌‌‌تر از تولید آن است، ضرورتی ندارد تا مانع از این واردات شویم. هر کشوری آن کاری را باید انجام دهد که در آن بهترین است و اگر مانعی از سوی دولت برای تجارت بین‌الملل ایجاد شود، موجب فقیرتر شدنمان خواهد شد. البته اسمیت برای دولت سه نقش قائل بود. در نظر او، دولت باید از جامعه در برابر حملات دشمنان خارجی با کمک نیروی نظامی محافظت کند. دیگر آنکه او اعتقاد داشت برقراری عدالت از وظایف دولت است. محافظت از اعضای جامعه در برابر گزند دیگری برعهده دولت است. حفاظت از مالکیت و اجرای قراردادها برای آنکه بازارها کارآیی خودشان را حفظ کنند ضروری است. همچنین اسمیت از ایجاد کالاهای عمومی توسط دولت حمایت می‌‌‌کرد. اسمیت به نظریه ارزش کار قائل بود و صراحتا در کتاب خود بیان کرد که «کار واحد حقیقی ارزش معاوضه‌‌‌ای کلیه کالاهاست.»

موضوعی که امروزه به‌شدت مورد انتقاد است. اما در باب قیمت و ارزش بحث‌‌‌های متعدد دیگری نیز دارد که در کتاب ثروت ملل به آنها پرداخته است.