توهم برتری اقتصادی

اگر فکر می‌‌‌کنید این روشی نامعقول برای مقایسه اقتصاد کشورهاست باید بگویم درست فکر می‌‌‌کنید. با این ‌‌حال این روشی مرسوم در میان برخی صاحب‌‌‌نظران این حوزه است. برای مثال «مارک کارنی»، رئیس سابق بانک انگلیس را در نظر بگیرید که قبل از برگزاری همه‌‌‌پرسی برای خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا گفته بود، اقتصاد بریتانیا ۹۰‌درصد اندازه اقتصاد آلمان بود؛ اما تا اواخر سال ۲۰۲۲ این میزان به ۷۰‌درصد کاهش یافت. در واقع دلیل این تغییر ناشی از کاهش نسبی پوند استرلینگ بود.

در سال ۲۰۰۸ شورای روابط خارجی اتحادیه اروپا اعلام کرد که اروپا اقتصادی بزرگ‌تر از اقتصاد ایالات‌متحده دارد و اکنون اقتصاد آمریکا یک‌‌‌سوم بزرگ‌تر از اقتصاد اتحادیه اروپاست و این تخمین صرفا بر مبنای رشد ارزش دلار از یک پایه پایین بوده است. این فهرست همچنان ادامه دارد. در این مقایسه‌‌‌های احمقانه براساس نرخ ارز در بازار، بسیاری از رسانه‌‌‌های خبری گزارش داده‌‌‌اند که ژاپن در سال‌جاری جایگاه خود را به‌‌‌عنوان سومین اقتصاد بزرگ جهان به آلمان خواهد داد و ظاهرا ایالات‌متحده همچنان بزرگ‌ترین اقتصاد جهان است و اقتصاد چین نتوانسته است رشدی همسان داشته باشد.

Untitled-1 copy

یکی از اصول اساسی برای مقایسه‌‌‌هایی از این‌‌‌دست آن است که داده‌‌‌های داخلی و داده‌‌‌های بین‌المللی نتایج مشابهی ارائه دهند. به همین دلیل است که حرفه اقتصاد نرخ برابری قدرت خرید را اختراع کرد و امکان مقایسه (هرچند ناقص) براساس کالاها و خدماتی که با پول می‌‌‌توان خرید فراهم شد. این برای سنجش اندازه اقتصاد و حتی میزان قدرت نظامی مهم است. به یاد داشته باشید، چین با استفاده از یوآن به ارتش خود موسوم به ارتش آزادی‌‌‌بخش خلق، کمک مالی می‌کند و منبع این بودجه از ایالات‌متحده نیست.

وقتی به برابری قدرت خرید استناد کنیم، آخرین داده‌‌‌های صندوق بین‌المللی پول نشان می‌دهد که تولید ناخالص داخلی چین در زمانی که دونالد ترامپ می‌‌‌خواست «عظمت را به آمریکا بازگرداند» از ایالات‌متحده پیشی گرفته بود و اکنون 22‌درصد بیشتر است. ارقام زمانی معنا پیدا می‌کنند که به شواهد تاییدکننده نگاه کنید. برای مثال، تولید برق چین در سال 2010 از ایالات‌متحده پیشی گرفت و بین سال‌های 2022-2016 که ظاهرا اقتصاد چین در مقایسه با ایالات‌متحده پیشرفتی نداشت، تولید آن 45‌درصد رشد کرد، در حالی که در آمریکا به طور کلی ثابت بود.

البته برای چین و آمریکا اینکه عدم‌تغییر در جایگاه قدرت اقتصادی را نپذیرند رضایت‌‌‌بخش و راحت است. اما من به‌‌‌عنوان فردی از بریتانیا، کشوری که در اواخر قرن نوزدهم جایگاه برتر اقتصادی خود را در جهان از دست داد و هنوز هم توهم عظمت و شکوه گذشته را دارد، می‌‌‌توانم دلیل این انکار آمریکا را درک کنم. برای چین هم اگر بتواند از مسوولیت اقدام برای تغییرات زیست‌‌‌محیطی، کاهش بدهی‌‌‌ها و دیگر کالاهای جهانی شانه خالی کند و همچنان شرایط کنونی را حفظ کند آسان‌‌‌تر خواهد بود. اما در اروپا هم برای آن گروهی که خواهان انجام اصلاحات اقتصادی هستند تا احساس عقب‌‌‌ماندگی در این حوزه را برجسته کنند چرا که چنین رویه‌‌‌ای می‌‌‌تواند انجام تغییرات را ضروری‌‌‌تر جلوه دهد راحت‌‌‌تر خواهد بود.

اما در نهایت، مقایسه‌‌‌های نادرست، موجب اتخاذ تصمیمات نادرست می‌شود. برای اقتصاد اتحادیه اروپا بدل‌‌‌شدن دوباره به بزرگ‌ترین اقتصاد جهان با نرخ ارز بازار، آسان خواهد بود. تنها کاری که بانک مرکزی اروپا باید انجام دهد این است که نرخ بهره را به‌‌‌اندازه کافی افزایش دهد. این ممکن است باعث شود اروپا به‌طور موقت احساس بهتری داشته باشد، تا زمانی که متوجه شود از رکودی فاجعه‌‌‌بار رنج می‌‌‌برد.