این ارکان را می‌توان برخی از ملزومات برای آینده‌پژوهی در صنعت فولاد در نظر گرفت، آن هم در شرایطی که برتری عرضه بر تقاضا در دوره‌های مختلف زمانی واقعیتی است که نمی‌توان از کنار آن به‌سادگی عبور کرد. توجه به بازار داخلی و نیاز به ترسیم شاخص قیمتی فراگیر، همپوشانی و تاثیرپذیری از بازارهای جهانی، تمرکز بر تولید داخل و ایجاد بستری امن برای نوسان قیمت‌ها به منظور حضور در بازارهای صادراتی، هماهنگ شدن واحدهای تولیدی داخلی و کاهش حداکثری رقابت منفی مخصوصا در بازارهای صادراتی و بسیاری از این قبیل موارد، منافعی است که در صورت موفق بودن این روند کلی در دسترس خواهد بود، اگرچه متولی مشخص و موجهی برای این ساز‌و‌کار مورد‌نیاز خواهد بود. در گذشته بحث‌های بسیاری در مورد  نبود شاخص قیمتی برای فولاد مطرح شده بود که نشان می‌دهد نیاز به ترسیم این شاخص را باید یک واقعیت و به طور دقیق‌تر یک نیاز برای بازار به‌شمار آورد.

در گذشته تلاش‌های پراکنده‌ای برای ترسیم یک شاخص قیمتی برای کل بازار فولاد انجام گرفته ولی هم‌اکنون شاهد مخابره شاخص قیمت‌ها برای بازار فولاد نیستیم. این در حالی است که به‌صورت کلی در بازارهای داخلی و حتی بازارهای جهانی اغلب بهای مصنوعات فولادی در بخش‌های مختلف آن همچون محصولات میانی و محصولات نهایی، فولادهای صنعتی و ساختمانی از یک روند کلی قیمتی تبعیت می‌کند که به معنی آن است که این روند کلی قابل‌تعمیم به سایر گریدها و انواع مصنوعات فولادی محسوب می‌شود. این وضعیت به معنی آن است که ایجاد یک شاخص قیمتی برای بازار فولاد موجب خواهد شد تا اولا فراز و فرود قیمت‌ها در این بازار با شفافیت بیشتری همراه شود و ثانیاملاک معینی برای تعیین مسیر بازار برای هر نوع مختلف از مصنوعات فولادی در دسترس باشد. کوچک‌ترین منفعت ایجاد این مکانیزم قیمتی کاهش  امکان تبانی در معاملات برخی از انواع خاص فولاد است زیرا ملاک کلی در این بازار مشخص بوده و فعالان کوچک و بزرگ در این بازار همگی می‌توانند شرایط متعادل را برای نوسان قیمت‌ها در دست داشته باشند.

البته تعیین شاخص قیمتی به معنای ترسیم فضایی برای قیمت‌سازی نیست بلکه ذات شاخص خود بر پایه نوسان نرخ در کل بازار قابل محاسبه خواهد بود. همان‌گونه که عنوان شد هم‌اکنون یک شاخص قابل استناد برای بازار فولاد وجود ندارد و به دلیل این نقیصه، بخش بزرگی از فعالان بازار قیمت میلگرد را به‌صورت تجربی به‌عنوان یک شاخص قیمتی لحاظ می‌کنند که البته تاکنون مورد پذیرش قرار داشته و پاسخگوی نیاز فعالان بازار نیز به‌صورت کلی بوده است. این در حالی است که گستره بازار فولاد و حجم بزرگ معاملات ورق، تیرآهن و حتی انواع پروفیل در بازار فولاد اهمیت بسزایی دارد که در نهایت، تداوم این وضعیت موجب خواهد شد تا تاثیرپذیری روانی این بازارها از نوسان قیمت میلگرد افزایش یابد. این در حالی است که جایگاه نوسان قیمت شمش نیز در همین چارچوب مورد بررسی قرار می‌گیرد زیرا ناخودآگاه نوسان بهای شمش بر بازار میلگرد تاثیرگذار است که باز‌هم به این ابهام نسبی دامن می‌زند. از سوی دیگر بهای شمش بیشتر بر تولید میلگرد واحدهای نوردی موثر است که باز‌هم اختلاف قیمتی بین این دسته تولیدات در مقایسه با واحدهایی همچون ذوب‌آهن اصفهان که محصولات خود را به‌صورت مستقیم از سنگ‌آهن تولید می‌کند نیز برجسته می‌شود. تمامی این موارد به ایجاد یک شاخص قیمتی برای بازار فولاد منتهی خواهد شد اگرچه باید ترسیم این شاخص را یکی از ملزومات بازار فولاد به‌شمار آورد.

در گذشته به این موارد پرداخته شده بود و همچنین در مصاحبه‌ای با مدیرعامل بورس کالای ایران به این مطلب پرداخته شد. سلطانی‌نژاد در این‌خصوص با اشاره به اینکه بازار فولاد در داخل ایران تحت‌تاثیر بعضی از صنایع وابسته مانند «مسکن» است، عنوان می‌کند: با توجه به این موضوع بازار متمرکزی برای فولاد نداریم و نمی‌توانیم معیاری برای عملکرد این بازار داشته باشیم. حتی در ارتباط با «بازار نقد فولاد» هم برآوردهای دقیقی وجود ندارد. در ارتباط با آن بخش از این بازار که در بورس کالای ایران مستقر است، می‌توان آمار دقیقی درخصوص تولید، مصرف و صادرات آن به‌دست آورد. به گفته وی اگر بخواهیم نگاه کلی‌تری به بحث شاخص فولاد در بازار ایران داشته باشیم، نبود معیار پیش‌بینی‌ آینده در بازار فولاد به دلیل عدم تمرکز بازار، نبود قراردادهای بلند‌مدت و فقدان یک سازوکار بلندمدت در بازار است که این موضوع می‌تواند با قراردادهای موکول به آینده رخ دهد.اظهارنظر مدیرعامل بورس کالا در کنار واقعیت‌های بازار فولاد و البته برخی منافع از عدم شفافیت قیمت‌ها و جذابیت نوسان نرخ همگی بر نیاز این بازار به ایجاد شاخص قیمتی تاکید دارد، مخصوصا در شرایطی که دورنمای قیمت‌ها برای بسیاری از فعالان بازار و مخصوصا بخش تولید را باید به‌عنوان یک نیاز مهم مورد بررسی قرار داد.

این در حالی است که دورنمای صنعت فولاد با تکیه بر رشد عرضه‌ها را باید جدی‌تر از شرایط فعلی در نظر گرفت زیرا برتری عرضه بر تقاضای داخلی خود به معنی نیاز به بازارهای صادراتی است که آن‌هم ملزومات خود را دارد. عرف کلی در معاملات صادراتی محصولات فولادی با فرض حجم‌های بزرگ در هر قرارداد نشان می‌دهد که دورنمای مشخص قیمتی می‌تواند یکی از ابزارهای مهم در تقویت توان چانه‌زنی واحدهای صادراتی محسوب شود زیرا خریدار دیگر از نوسان قیمت‌های پیش‌رو نگرانی چندانی نخواهد داشت آن‌هم در وضعیتی که تولید و تحویل محموله‌های بزرگ هم زمانبر است و هم به توان بازاریابی بالایی نیاز دارد. این در حالی است که ایجاد شاخص با تمرکز بر دورنمای قیمت‌ها شاید یکی از دشوارترین بخش‌های تعریف یک شاخص قیمتی باشد، اگرچه می‌توان به تجربه برخی دیگر از کشورها و دقیق‌تر، بسیاری از بورس‌های کالایی در جهان اشاره کرد اما باید واقعیت‌های بازار داخلی را با دقت بیشتری مورد توجه قرار دهیم. هم‌اکنون بخش اعظم معاملات محصولات فولادی در بورس کالا به‌صورت سلف صورت می‌پذیرد و این به معنای آن است که از هم‌اکنون داده‌های جذابی برای زمان تحویل (نزدیک به ۳ ماه آینده) در بورس کالا وجود دارد که می‌توان به آن استناد کرد.

این در حالی است که برخی از معاملات بزرگ که مثلا به‌صورت سبد تیرآهن و میلگرد عرضه شده و از یک انعطاف نسبی ولی محدود برخوردار است خود برای بازیگران خارج از بورس آن هم برای تحویل در ماه‌های آینده با یک ابهام و دقیق‌تر فراموشی مطرح بوده و هست. این وضعیت می‌طلبد که بورس کالا که خود به ریز اطلاعات واقف بوده و بخش اعظم این اطلاعات البته در پایگاه اطلاع‌رسانی این بازار مالی نیز در دسترس همگان قرار دارد برای ایجاد این شاخص قیمتی پیش قدم شود. این در حالی است که واقعیت‌های بازار فولاد همگی در بورس کالا رقم نمی‌خورد و بخش اعظم تولیدات در بخش‌های مختلف نوردی و تولید پروفیل خارج از این بازار رسمی مورد معامله قرار می‌گیرد که باز هم نیاز به گستره‌ای از اطلاعات را برجسته می‌سازد. این شرایط کلی موجب خواهد شد تا بخشی از واحدهای تصمیم‌ساز یا انجمن‌های بالادستی برای ایجاد این شاخص دست به کار شده و با فرض تجمیع این اطلاعات مورد‌نیاز که برای آنها به سادگی میسر است، به تعریف این شاخص و اطلاع‌رسانی آن اقدام کنند.

  تجربه جهانی شاخص‌های کالایی

تجربه سایر بازارها در نگارش شاخص‌های مختلف در بازارهای کالایی حاوی نکات جالبی است که برخی از آنها را می‌توان در ساختار ایجاد بورس‌های کالایی نیز مورد رهگیری قرار داد. پس از بحران جهانی اقتصاد در سال ۲۰۰۸ بسیاری از منتقدان به انتقاد از شاخص‌های کالایی پرداختند زیرا نتوانسته بود واقعیت‌های بازار را در اغلب بخش‌ها ترسیم کند که خروجی آن زیان‌های انبوهی برای برخی سرمایه‌گذاران بود. پس از این حجم از انتقادها شاهد بودیم که بسیاری از شاخص‌های کالایی به سمت آتی محور شدن حرکت کردند یعنی به جای استفاده از قیمت‌های نقدی، از نرخ‌های آتی استفاده کردند که تا حدودی این نقیصه را پوشش داد. به‌عنوان مثال می‌توان به شاخص کالایی بلومبرگ موسوم به BCOM اشاره کرد که از سال ۲۰۱۴ پس از برخی تغییرات محاسبه و مخابره می‌شود. شاخص کالایی اس‌اند پی - گلدمن ساکس موسوم به S&P-GSCI هم از همین روند کلی تبعیت می‌کند. رویکرد دیگری که مخصوصا در بازارهای صادراتی چین از سوی برخی تولیدکنندگان برجسته مورد استفاده قرار می‌گیرد اعلام قیمت‌ها با اعتبار معینی است مثلا مدت‌ها شرکتی همچون بائو استیل به‌عنوان یکی از برندهای مطرح در چین محموله‌های تولیدی خود را برای یک ماه آینده با قیمت‌های معینی برای همگان مخابره می‌کرد، یعنی بازار این سیگنال قیمتی را به‌عنوان یک اصل کلی برای خود در نظر می‌گرفت؛ اگرچه این رویه کلی شاید برای همیشه معتبر و مفید نباشد.

شیوه دیگری که در بازار چین به کار گرفته شده و هم اکنون به‌عنوان یک برند اجرایی برای بورس‌های کالایی به شمار می‌رود را می‌توان آغاز به کار بازار بر پایه نرخ‌های آتی به شمار آورد، یعنی بازاری همچون بورس شانگهای، جایگاه خود را به‌عنوان بورس آتی شانگهای موسوم به SHFE تعریف کرد و معاملات را بر پایه معاملات آتی ترسیم کرده است که این ویژگی تاکنون موجب شده تا مکانیزم کشف قیمتی از ابتدا بر پایه بازار آتی تعریف شود. این در حالی است که با گذشت زمان حجم معاملات در بازار آتی شانگهای برای کالاهایی همچون میلگرد به شدت افزایش یافت تا جایی که هم اکنون نرخ‌های آتی در بورس شانگهای به‌عنوان یکی از محرک‌های اصلی تغییر قیمتی در بازار میلگرد در شرق آسیا مورد توجه قرار می‌گیرد. البته توجه به ساز و کار تعیین نرخ برای آینده به سال‌های اخیر محدود نمی‌شود و حتی در بورس فلزات لندن موسوم به LME مدت‌هاست که معاملات سلف به‌عنوان جزئی جذایی‌ناپذیر از این بازار محسوب شده و ذات تفاوت نرخ در بازارهای نقدی و سلف نیز چراغ راهنمای مهمی برای تخمین نرخ در آینده بوده و هست.

  ابزار توسعه در برابر رقبای منطقه‌ای

تجمیع تمامی موارد فوق نشان می‌دهد که نیاز به تعیین یک شاخص قیمتی برای معرفی واقعیت‌های فعلی در بازار و همچنین تخمین نسبی از دورنمای قیمت‌ها را باید به‌عنوان یک اصل برشمرد که توجه به آن می‌تواند از یکسو جایگاه صنعت فولاد کشور را در بازارهای داخلی و صادراتی حداقل در بین تحلیلگران و فعالان رسانه‌ای و موسسات تحلیلی تقویت کرده که همین ویژگی یعنی شفافیت قیمتی و تخمین دورنمای نرخ فضای جذابی را برای توسعه صادرات مصنوعات فولادی و محصولات میانی و نهایی به همراه خواهد داشت. واقعیت آن است که در آینده وضعیت بازارهای داخلی و صادراتی فولاد در کشورمان تغییرات بسیاری را تجربه خواهد کرد آن هم در وضعیتی که ممکن است رقبای منطقه‌ای از حداقل ضعف‌ها در این بازار بهره‌برداری کرده و در برابر گسترش سهم بازار کشورمان موضع‌گیری کنند.  با توجه به تمامی این موارد بهتر است رهگیری بازار فولاد به کمک تعریف شاخص قیمتی را جدی بگیریم که منافع اغلب فعالان بازار را به همراه دارد و پس از گذر از این فاز مهم، حجم اصلی فعالیت‌ها را بر پایه تعریف همین شاخص یا شاخص‌های مشابه برای آینده‌نگری در بازار فولاد لحاظ کنیم. با توجه به سرمایه‌گذاری‌های عظیم بر تولید فولاد و همچنین توجه همه‌جانبه به استفاده حداکثری از ذخایر سنگ آهن، آینده‌نگری در بازار فولاد باید به‌عنوان یک رویکرد اجرایی در استراتژی توسعه صنعت فولاد مورد توجه قرار بگیرد که یکی از بخش‌های آن تعریف شاخص برای حال و آینده قیمت‌ها و سپس افزایش بازار صادراتی و تقویت حجم تقاضای داخلی باشد و گرنه ممکن است برخی از سرمایه‌گذاری‌ها به دلیل نبود بازار مصرف یا دلایل مختلف بلااستفاده باقی بمانند. شاید در نگاه اول این ادعا بیش از حد بدبینانه باشد ولی توجه به واقعیت‌های صنعتی در واحدهای نوردی و وجود ظرفیت‌های خالی، شاید این هشدار چندان هم غیرمنطقی نباشد.