حسین سعادت نوری- در زمان سلطنت ناصرالدین‌شاه یک افسر انگلیسی به نام کلنل استیوارت که مدت‌ها در قشون‌ هندوستان خدمت کرده بود، ماموریت یافت تا در خراسان و سرحدات افغانستان عملیات روس‌ها را زیر نظر بگیرد. کلنل استیوارت از بوشهر به شیراز و از آنجا به اصفهان رفت و سپس با لباس مبدل‌ و به نام مستعار خواجه ابراهیم ارمنی روانه خراسان شد. استیوارت پس از انجام ماموریت‌های‌ محوله به انگلستان مراجعت و گزارش ماموریت خود را منتشر کرد. او در سفرنامه اش نوشته است:

پس از ورود به مشهد معلوم شد شاه ایران برای بررسی اوضاع و صدور دستور لازم‌ راجع به تعیین سر حدات جدید روسیه و ایران به خراسان‌ خواهد آمد؛ چون از طرف سفارت انگلیس‌ در تهران کسی همراه شاه حرکت نکرده بود انجام این امر به عهده من محول گردید و دو سه روز بعد به اتفاق میرزا عباس خان آگنت قنسولگری انگلیس در مشهد عازم قوچان شدم تا از آنجا روانه شیروان شده و به اردوی شاه ملحق شوم. هنوز چند روزی از ورود شاه نگذشته بود که به من اجازه شرفیابی داده شد. سررنالد تامسون وزیر مختار بریتانیا دستور داده بود چند فقره شکایت‌ اتباع انگلستان در خراسان که رسیدگی به آنها به تاخیر افتاده بود هنگام توقف شاه در مشهد به عرض او برسد تا از طرف مقام سلطنت دستورهای لازم صادر شود.برای انجام این منظور من به اتفاق میرزا عباسخان و با حضور والی ایالت که برادر شاه است‌ شرفیاب شدم و کلیه مطالبی‌ را که وزیر مختار دستور داده بود به تفصیل به عرض رسانیدم. از جمله مطالبی که به عنوان شکایت به عرض‌ رسید یکی موضوع شلاق زدن یک نفر از اهالی قندهار و دستور بی‌مورد والی ایالت در این زمینه‌ بود. مامورین بریتانیا در آن تاریخ اهالی قندهار را مثل اتباع انگلستان تحت‌الحمایه خود می‌‌دانستند و سررنالد تامسون وزیر مختار انگلیس معتقد بود که والی بی‌جهت این شخص را مجازات کرده است.

من در موقع صحبت مراقب بودم کلیه القاب و عناوینی را که باید نسبت به شاهنشاه ایران رعایت‌ کرد به کار ببرم و از قیافه شاه استنباط کردم که انجام همین امر رضایت خاطر ملوکانه را فراهم نموده و او را تحت تاثیر قرار داده است.

خوشبختانه شاه دستور داد فورا مبلغ هشتصد تومان از بابت ماترک و نقدینه هندوی متوفی‌ به اینجانب بپردازند تا برای ورثه قانونی او فرستاده شود و ضمنا امر کرد دو نفر ماموری که مرد قندهاری‌ تحت الحمایه انگلیس را شلاق زده‌اند در حضور میرزا عباسخان مجازات نمایند و به آنها تازیانه بزنند.

صدور این دستور البته از لحاظ حفظ حیثیت و اعتبار دولت انگلیس در انظار اهل محل اهمیت‌ فراوان داشت و از همین نظر من به میرزا عباسخان دستور دادم یکی دو تازیانه بیشتر نگذارند به مقصرین‌ بزنند و به همان بازخواست و مجازات مختصر اکتفا نمایند؛ زیرا قصد این بود که مامورین و مردم توجه‌ داشته باشند که اهانت به اتباع انگلستان بلا تعقیب نخواهد ماند و مرتکب به کیفر اعمال خود خواهد رسید.

طرز رفتار شاه با برادرش هنگام ورود به مشهد فوق‌العاده همه مستقبلین را به حیرت انداخت. دم دروازه شهر همین که والی از اسب پیاده شد و به قراری که در ایران مرسوم است مثل مهتر رکاب اسب‌ شاه را گرفت، شاه به جای اینکه بیشتر از یکی دو سه قدم نگذارد او پیاده برود تا شهر که تا حدود نیم میل راه است نه فقط به او اعتنایی نکرد؛ بلکه اسبش را هم به سرعت راند تا والی اجبارا دنبال شاه بدود و چون مرد تنومندی است به نفس بیفتد. مردم مشهد با مشاهده این وضع می‌گفتند وقتی والی ایالت آن هم شاهزاده و برادر شاه این طور نسبت به او تمکین می‌کند تکلیف سایر رجال خراسان معلوم است!.