ساواک و خشونت

ارتشبد نصیری در دوران جوانی

آنچه در پی می‌آید گزیده‌ای از خاطرات «سرآنتونی پارسونز» آخرین سفیر انگلستان در رژیم پهلوی است. شاید یکی از خدمات نصیری که موجب ترقی او شد این بود که ماموریت ابلاغ فرمان عزل دکتر مصدق را از مقام نخست‌وزیری به عهده گرفت، هر چند در انجام این ماموریت موفق نشد و در این جریان دستگیر و بازداشت گردید. او مردی بی‌عاطفه و سنگدل بود و به هر کاری برای حفظ رژیم دست می‌زد، هر چند کارهای او سرانجام نتیجه معکوس داشت.

ساواک در دورانی که نصیری ریاست آن را به عهده داشت به جای طرح نقشه‌های دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابکاری و فعالیت‌های ضد رژیم، به یک رشته اعمال خشونت‌آمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمت‌های بی‌مورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواک مبتنی بر ارعاب بود، بازداشت‌های جمعی برای ساواک یک کار عادی به شمار می‌آمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود که ساواک در تمام شئون زندگی مردم، از سازمان‌های دولتی و دانشگاه‌ها گرفته تا موسسات خصوصی و کارخانه‌ها و احزاب سیاسی و سازمان‌های دانشجویی در خارج از کشور نفوذ کرده و در همه جا حاضر و ناظر است. البته این مطلب بعید به نظر می‌رسید و ساواک دارای چنان امکانات وسیعی نبود که در همه جا حضور داشته باشد، ولی ساواک خود به این شایعه دامن می‌زد تا رعب و وحشت‌ بیشتری در مردم ایجاد کند. نظر خود من که البته بیشتر مبتنی بر حدس و گمان است، زیرا اطلاعات دقیقی در این مورد در دست نداشتم این بود که ساواک قسمت اعظم فعالیت خود را متوجه کمونیست‌ها و گروه‌های دست‌چپی و دانشجویان کرده و در عین حال مراقب دیپلمات‌های خارجی، حتی دیپلمات‌های کشورهای دوست و متحد ایران از جمله خود ماست. نکته جالب و خنده‌آوری که من از آن اطلاع یافتم این بود که کیوسک سیگارفروشی جنب سفارت انگلیس یک تلفن بی‌سیم در اختیار داشت که قطعا برای سفارش سیگار از آن استفاده نمی‌شد. آنچه برای من حیرت‌آور بود این بود که اگر ساواک نارضایی و مخالفت با رژیم را آن قدر وسیع می‌دانست که چنین تدابیری را ضروری تشخیص می‌داد چرا به فکر یک چاره اساسی برای کاستن از این نارضایی‌ها نمی‌افتاد و به علاوه برای اعمال کنترل و مراقبت چه نیازی به آن همه وحشیگری و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواک بیشتر در میان طبقه تحصیلکرده و دانشجویان دانشگاه‌ها مشهود بود و حتی در بازدیدهای سفرای خارجی از دانشگاه‌ها با همه پیش‌بینی‌ها و تدابیری که اعمال می‌شد نفرت و عدم رضایت کاملا مشهود بود.

من یک بار در سال ۱۹۷۵ این موضوع را با شاه در میان گذاشتم، پاسخ شاه این بود که تعداد کمی از دانشجویان با الهام گرفتن از خارج درصدد ایجاد تشنج هستند و باید با قاطعیت با آنها روبه‌رو شد. شاه با این جواب کوتاه و تغییر موضوع صحبت به طور غیرمستقیم به من فهماند که در کاری که به من مربوط نیست مداخله نکنم و من هم دیگر موضوع را تعقیب نکردم. قبل از این گفت‌وگو من گمان می‌کردم که شاه خود از واقعیت امر آگاه است و وسعت نارضایی در دانشگاه‌ها را می‌داند، ولی پس از صحبتی که با او داشتم این سوال در ذهن من نقش بست که آیا شاه خود به آنچه می‌گوید معتقد است یا اینکه گزارش نصیری را بازگو می‌کند؟ و اگر نصیری چنین گزارشی به شاه داده است، آیا خود او هم این موضوع را باور دارد؟