بخش دیگری از گزارش سفیر بریتانیا به پیش‌بینی وضعیت ایران در صورت ناتوان ماندن شاه از نگاه داشتن ابتکار عمل در دست خود اختصاص دارد. نکته جالب در این نتیجه‌گیری اصرار پارسونز به در خطر نبودن موقعیت شاه در کوتاه‌مدت و تداوم بی‌توجهی وی به عناصر مذهبی در این معادله قدرت است: «اگر شاه در ترمیم قدرت ابتکار عمل خود ناتوان بماند، چه خواهد شد؟ من فکر نمی‌کنم که نتیجه در کوتاه‌مدت بسیار جدی باشد. شاه به طور کامل کنترل اوضاع کشور و دولت را در دست خواهد داشت. من باور دارم که نیروهای امنیتی تاثیرگذار و وفادار به شاه باقی می‌مانند. شاه چه ابتکارات سیاسی و اقتصادی به خرج دهد یا خیر.

به اعتقاد من، این موضوع کلا درباره دانشجویان نیز صدق می‌کند. هر رژیم با هر سیاستی که باشد، اعتراضات دانشجویی وجود خواهد داشت... ولی آنان به تنهایی خطری برای ثبات کشور نخواهند بود.»

سفیر بریتانیا در تهران، در ادامه گزارش خود از نویسندگان و وکلای ناراضی، دیگر روشنفکران و نهایتا جامعه مذهبی به عنوان خطرات کوتاه‌مدت علیه شاه یاد کرده، «به شرط آنکه شاه به سیاست استفاده از چماق بدون یافتن هویجی تاثیرگذار ادامه دهد. ولی در اینجا هم من فکر نمی‌کنم خطر کوتاه‌مدتی پیش رو باشد.»

پارسونز درباره جامعه مذهبی ایران و آینده این جنبش پیش‌بینی می‌کند: «ادامه خشونت‌ها علیه جامعه مذهبی، همانند آنچه که در نهم ژانویه در قم اتفاق افتاد، اگرچه آن حادثه بیشتر ناشی از دستپاچگی بود تا تصمیمی تعمدانه»، می‌تواند به ناآرامی‌هایی در ابعادی گسترده‌تر منجر شود. من گمان می‌کنم اقداماتی در جهت جلوگیری از حوادث مشابه صورت گیرد. اگر چنین حوادثی تکرار نشود، من خطر جدی را در آینده نزدیک پیش‌بینی نمی‌کنم. فراز و نشیب‌هایی خواهد بود، ولی فکر می‌کنم در کوتاه‌مدت شاه مجبور به ایجاد هیچ تغییر اساسی در سیاست‌های خود نشود و بتواند مانند اکنون بدون هیچ اپوزیسیون واقعا جدی از هر جناحی به حکمرانی خود ادامه دهد.»

پارسونز در ادامه تحلیل خود حتی در درازمدت نیز سرنوشت شاه را در دست خود وی دانسته و داشتن فضای بیشتر برای مانور را منوط به تحقق موفقیت‌های اقتصادی وی و «سرعت بخشیدن به شکوفایی» اقتصادی می‌داند. در غیر این صورت پارسونز معتقد است: «اگر اقتصاد - چنان که محتمل می‌نماید ـ به‌اندازه انتظار مردم نباشد، در آن صورت شاه باید راهی را برای قانع کردن مردم برای پرداختن بهای تداوم قدرت انحصاری و سیاست‌های پدرسالانه رژیم او بیابد. او بر این باور است که ایران نمی‌تواند از انتخاب بین نظم، انضباط و پیشرفت چنانکه توسط او تدارک دیده شده از یک سو و بی نظمی، ضعف و هرج و مرج، چنان‌که در دوره مصدق تجربه شد، از سوی دیگر بگریزد. او احساس می‌کند که باید مردم را مجبور کند تا راه اول را انتخاب کنند، ولی مردم می‌دانند که شاه ابدی نیست و وقتی او برود، چیزی بیشتر از ساواک و ارتش وفادار برای حفظ شرایط و اوضاع باثبات لازم خواهد بود.»