هژبر پول‌ها را خارج کرد

*خانم آذر ابتهاج؟

خانم آذر ابتهاج، و ما هم مجبور شده بودیم یک نفر از بانک مرکزی بدهیم که این بانک را اداره بکند، نادر، حالا اسمش یادم می‌آید... *خواهش می‌کنم.

نادر اکرمی.

* بله.

که رییس اداره اعتبارات ما بود، این را فرستادیم بانک را اداره بکند. بنابراین از این لحاظ هم فکر کردیم که خیلی خوب، قبل از آن هم بایستی بگویم قبل از ایشان هم سمیعی بود، سیروس سمیعی.

*بله.

رییس آن بانک، ایشان هم با دعواهایی که بین آذر ابتهاج و خود ابتهاج وجود داشت ایشان رفتند کنار تا اینکه ما از بانک مرکزی نادر اکرمی را فرستادیم برای اداره آن بانک، البته زیر نظر مدیران، ما آنجا را نگرفته بودیم.

به این ترتیب آقای هژبر یزدانی هم با تطمیع آقای ابتهاج آمدند سهامش را خریدند و آن موقع هم یواش یواش اوضاع و احوال داشت شلوغ می‌شد و نطفه انقلاب به وجود آمده بود و به سرعت پیشرفت می‌کرد و ایشان هم یک شخصی هستند با دید دنیایی و آینده‌نگری خیلی مهم، این پول‌هایی که به دستشان رسیده بود بلافاصله از ایران خارج کردند و صلاح ندیدند که در ایران باشد. ایشان به این ترتیب سوء‌استفاده کردند، ولی از دید من نسبت به آن امانتی که در اختیار ایشان گذاشته شده بود و دولت یا بانک مرکزی با شدت با یک همچین شخصی مبارزه می‌کرد در حالی که خود ابتهاج هم سال‌ها رییس بانک مرکزی بود، بیایند از این سوء‌استفاده بکنند و تطمیع بشوند و این امانتی که در اختیار ایشان گذاشته شده بدهند به دست یک چنین شخصی که این سوء‌استفاده‌ها به دست ایشان شده بود در اقتصاد کشور.

* البته آقای ابتهاج در مصاحبه‌شان اظهار کردند که هژبر یزدانی به تحریک شاه اقدام به چنین کاری کرده بوده و او هیچ راه‌حلی برای این موضوع نداشته و ناچار بوده که سهام را بفروشد.قابل تعجب است این حرف. هژبر یزدانی آقای ابتهاج را مگر مجبور می‌توانست بکند که بیاید سهامش را بفروشد آن هم به چند برابر قیمت؟ و به علاوه هژبر یزدانی خودش از سال‌های قبل می‌خواست سهام بانک‌هایی را بخرد حتی بانکی مانند بانک اصناف که در حال توقف بود و شاه هم مخالف بود حتی با آن جریاناتی که قبلا گفتم به ما اجازه داد که حتی نگذاریم صاحب سهمی بشود در بانک اصناف یا بیاییم سهام بانک‌های دیگر را از ایشان بگیریم. ولی چون هژبر این بانک را از همه بانک‌ها شسته‌رفته‌(تر) تلقی می‌کرد و گرفتاری‌های این بانک خیلی کمتر بود و می‌شد منابع بانک را به آسانی بیرون کشید بانک ایرانیان چنین وضعی را داشت. مقدار زیادی از این سپرده‌های بزرگی گرفته بود از این و آن و به تعداد افراد محدودی وام داده بود که می‌توانستند از آنها پس بگیرند، چندین هزار مشتری نداشت که بشود مثلا از یکی پنج هزار تومان از یکی صد هزار تومان گرفت. ولی وام‌ها هم گنده بود. بنابراین برای ایشان خیلی خوب بود که به آسانی بتوانند این را بگیرند و به علاوه بانک هم پرمنفعت دهنده بود چون هزینه‌هایش خیلی کم بود و شعبات محدودی داشت. از این لحاظ‌ها به مزاج آقای هژبر یزدانی خیلی می‌خورد که یک همچین بانکی را داشته باشد و از طرف دیگر هم خیلی برای آقای ابتهاج صرفه داشت که بیاید آن بانکی که سهامش فرض کنید ۱۵ ریال یا دو تومان است در بازار این را بفروشد چهار تومان یا بیشتر. معلوم بود ایشان را دارند تطمیع می‌کنند و ایشان هم تطمیع می‌شود. چرا ایشان مراجعه نکردند به بانک مرکزی را در جریان بگذارند این اتفاقات را بگویند؟ یک مرتبه در مقابل دولت عمل انجام‌شده‌ای قرار گرفت در صورتی که دولت و بانک مرکزی و وزارت دارایی داشتند ایشان را خلع‌ید می‌کردند از داشتن سهام بانک. نه این حرف آقای ابتهاج مبنای، به نظر من، factual ندارد، ایشان برای دفاع از کار ناصحیحی که خودشان کردند این حرف را کشیدند جلو.

* شما دیگر اقدام نفرمودید ببینید که آقای هژبر یزدانی آن سرمایه را از کجا آورده بود که تمام سهام بانک‌ ایرانیان را بخرد؟

آن البته دیگر در داخل پنج هزار و ششصد میلیون تومان دیگر محو بود این مساله.

* بله.

ولی وقتی که ما شروع کردیم این سهام را بگیریم مهم‌ترین مساله‌ای که برای ما وجود داشت در گرفتن این سهام، گرفتن سهام بانک صادرات و واردات بود. بانک صادرات و واردات بیش از سه هزار تا شعبه داشت، مردم وقتی که حس می‌کردند این بانک افتاده به اختیار یک شخصی مانند هژبر یزدانی و می‌خواهد از این بانک سوء‌استفاده بکند خودش هم بهایی است و مردم هم تحت‌نفوذ ملاها و ملاها هم از منبرها دارند تبلیغات خودشان را می‌کنند، می‌توانستند این دومین بانک بزرگ ایران را و از نقطه‌نظر خصوصی مهم‌ترین بانک ایران را در ۲۴ ساعت متوقفش بکنند. نقشه‌ای که کشیده بودند از این قرار بود.

پیشنهاد ساواک درباره مدیریت بانک صادرات و واردات

روزی رییس بانک مرکزی که آقای مهران بودند آمدن پیش من وزیر اقتصاد و دارایی گفتند: «پیشنهادی هست از طرف تیمسار نصیری رییس ساواک به این ترتیب که وضع بانک صادرات و واردات بد است،‌ مدیریتش بد است و برای نجات بانک بایستی مدیریتش عوض بشود. تا موقعی که آقای محمدعلی مفرح رییس این بانک در تهران است ایشان نمی‌گذارد این بانک سالم بشود جلوی اقداماتی که لازم است بایستی گرفت ایشان می‌گیرند. پس بایستی ایشان را از ایران تبعید کرد به خارج، در غیاب ایشان مجمع عمومی را دعوت کرد مسائل بانک را مطرح کرد و بعدا هیات‌مدیره جدیدی را به وجود آورد.»