حزب توده به دربار و شاه بهانه داد

جمعی از نمایندگان دوره چهارم مجلس سنا- عکس iichs.org

یرواند آبراهامیان در بخش آخر این نوشته به دوران کوتاه رونق حزب توده اشاره کرده و یادآور می‌شود که درخواست امتیاز نفت شمال از طرف روسیه و حمایت حزب توده از آن یکی از دلایل کاهش محبوبیت آنها شد. در ادامه وی تاکید می‌کند که نهضت خودمختاری‌خواهی به ویژه در کردستان نیز از دلایل تشدید نامحبوب شدن این حزب بود و سرانجام ترور شاه توسط چپ‌گرایان ضربه آخر بود که به تعطیلی آن و افزایش قدرت شاه منجر شد. با این همه وی به دوستی بر نفوذ فکری حزب توده بر روشنفکران ایرانی نیز اشاره دارد... اما حزب توده طی سال‌های ۴۶-۱۹۴۵/۲۵-۱۳۲۴با مشکلات عمده‌ای روبه‌رو شد که عمدتا به دلیل تقاضای شوروی برای امتیاز نفت شمال و پشتیبانی آنان از جنبش‌های آذربایجان و کردستان بود. تقاضای امتیاز نفت شمال حزب توده را شگفت‌زده کرد، زیرا نمایندگان حزب در مجلس چندی پیش دولت را از بابت پیشنهاد اعطای امتیازاتی به شرکت‌های آمریکایی در بلوچستان مورد انتقاد قرار داده و لیدرهای کارگری آنان نیز در خوزستان خواهان ملی شدن شرکت نفت ایران و انگلیس شده بودند. حزب توده با این استدلال که تمایل شوروی برای سهیم کردن سود برابر در آینده بسیار سخاوتمندانه‌تر از ۲۰ درصدی است که از بریتانیا دریافت می‌شود، تلاش کرد تا از ایجاد «لطمه بیشتر» به [اعتبار] خود جلوگیری کند. با این حال، این تقاضا به آزمون جنجال‌برانگیزی بدل شد که میان چپ‌گرایان و ناسیونالیست‌ها جدایی انداخت. به گزارش بولارد، سران حزب توده به طور خصوصی به نخست وزیر اعلام کردند که آنان مخالف تقاضای شوروی هستند و در مقابل از سیاست رسمی دولت در زمینه به تعویق انداختن کلیه مذاکرات نفتی تا پایان جنگ حمایت می کنند.

قیام‌های کردستان و آذربایجان نیز مشکلات بیشتری برای حزب توده به همراه داشت و عملا آسیب بیشتری به آن وارد کرد. در شهریور ۱۳۲۴/ سپتامبر ۱۹۴۵ ، روس‌ها به دلایلی که صرفا برای خودشان معلوم بود، ناگهان به پشتیبانی از گروه‌های کرد و آذربایجانی خواستار خودمختاری استانی درآمدند. جعفر پیشه‌وری، کمونیست کهنه‌کاری که در روزنامه‌اش- که خود سردبیری آن را برعهده داشت- مطالب تحقیرآمیزی در مورد سران جوان مارکسیست حزب توده می‌نوشت، ناگهان «ریشه‌های» آذری‌اش را کشف کرد و دریافت که سرزمین مادری‌اش آذربایجان، مدت‌ها است که از «حقوق ملی» خود محروم بوده است. وی تحت حمایت شوروی، حزب خود فرقه دموکراتیک آذربایجان را ایجاد کرد و به همراه فداییان مسلح استان را به تصرف خود درآورد. «قیام» مشابه دیگری نیز در منطقه همجوار کردستان به وقوع پیوست، روس‌ها تا هنگام عقب‌نشینی از ایران در ماه مه سال ۱۹۴۶ / اردیبهشت ۱۳۲۵، بی‌دریغ از این دو جنبش حمایت می‌کردند. این بحران‌ها در مجموع موجب جدایی بیشتر چپ‌گرایان سرسخت از ناسیونالیست‌های عمده شد. ایرج اسکندری بعدها اعلام کرد که سران حزب توده به خاطر همبستگی سوسیالیستی با اتحاد جماهیر شوروی، از فرقه‌های دموکراتیک آذربایجان و کردستان حمایت کردند، اما باطنا «سرگردان» و «متعجب» مانده و «دچار شوک» شده بودند. آنها حتی یک نامه مخالفت برای حزب کمونیست شوروی ارسال کردند. یکی از سران [حزب توده] طی نامه‌ای به مسکو تلویحا به این نکته اشاره کرد که کل این برنامه ناموفق و فاجعه‌آمیز، دست‌پخت رهبران محلی در باکو بوده که به منظور تامین منافع شخصی و برخلاف منافع ایران و همچنین شوروی انجام شده است. حزب توده دوباره تلاش کرد تا از ایجاد لطمه بیشتر به اعتبارش جلوگیری کند؛ در نتیجه به این استدلال متوسل شد که این قیام‌های ایالتی به دنبال جدایی و استقلال سیاسی نیستند و عمدتا می‌خواهند خودمختاری منطقه‌ای و حقوق فرهنگی خود را احیا کنند. حزب همچنین بر اصلاحات انجام شده به ویژه در آذربایجان، از جمله اعطای حق رای زنان، بنیان‌گذاری دانشگاه تبریز، تغییر نام خیابان‌ها به نام قهرمانان محلی انقلاب مشروطه و اجرای نخستین اصلاحات ارضی، توزیع زمین، مصادره املاک بزرگ و افزایش سهم دهقانان صاحب نسق از محصول زراعی اشاره کرد؛ اما حتی این اصلاحات هم موجب نجات این دو دولت محلی در حمله همه جانبه ارتش در سال ۱۹۴۶ / ۱۳۲۵ نشد. دوام این دو تنها دوازده ماه بود.

ضربه بعدی به حزب را دولت وارد کرد. دولت با متهم کردن حزب به کمک و همدستی با «تجزیه‌طلبان»، دستور توقیف سران حزب از جمله ایرج اسکندری را- که مجبور به ترک کشور شد- صادر کرد. دولت همچنین با همراهی انگلیسی‌ها حمله ایلات مناطق جنوبی- قشقایی‌ها، بختیاری‌ها، بویراحمدی‌ها، کردهای کلهر و اعراب کعبی- را برای سرکوب سازمان‌های حزب توده در بوشهر، یزد، شیراز، کرمان و کرمانشاه، سازمان‌دهی کرد. در تهران حکومت نظامی برقرار کرد، اتحادیه‌های کارگری را سرکوب و بسیاری از باشگاه‌ها و دفاتر حزب را در شهرهای شمالی تعطیل کرد. در نهایت، شاه با بهانه قرار دادن تلاشی ناموفق برای ترور وی در بهمن ماه ۱۳۲۷، در سراسر کشور حکومت نظامی و حزب توده را غیرقانونی اعلام کرد، بسیاری از سران حزبی را دستگیر و برای کسانی که موفق به فرار شده بودند، غیابا حکم مرگ صادر کرد. وی همچنین دیگر چهره‌های مخالف از جمله قوام را که هیچ‌گونه پیوندی با حزب توده نداشت، دستگیر و روزنامه‌های منتقد خانواده سلطنتی را تعطیل کرد و برای افزایش اقتدار خود مجلس موسسان را تشکیل داد. مجلس موسسان اختیار انحلال پارلمان- به شرط تشکیل مجدد آن در عرض شش ماه- و همچنین برقراری مجلس شصت نفره سنا را که براساس قانون اساسی مشروطه نیمی از آنها توسط شاه منصوب می‌شدند، به وی می‌داد. شاه در سنای مورد نظر خود اعیان و اشراف کهنه‌کاری همانند تقی‌زاده و حکیمی را که هم‌اینک آماده واگذاری اختیار مطلق وی بر نیروهای مسلح بودند، وارد کرد. مجلس سنا پس از تشکیل جلسه، بی‌درنگ به رضاشاه لقب کبیر اعطا و برای وی یک آیین تشییع دولتی مقرر کرد؛ هرچند سران روحانی از خاکسپاری او در مکان‌های زیارتی مشهد، قم یا حرم شاه عبدالعظیم سرپیچی کردند. در عوض، او در آرامگاهی به شیوه ناپلئونی در جنوب تهران به خاک سپرده شد. سنا همچنین بی‌سروصدا املاک وسیع رضاشاه را از دولت بازپس گرفت و به خانواده سلطنتی سپرد. شاه مجددا کنترل بر دربار را تحکیم بخشید. شگفت‌آور نبود که بسیاری از جمله سفیران آمریکا و انگلیس به این جمع‌بندی رسیدند که شاه تلاش ناکام برای ترور را به یک کودتای سلطنتی تبدیل کرده است.

عمر قدرت سیاسی حزب توده بسیار کوتاه بود، اما نفوذ فرهنگی و روشنفکری آن پایدار ماند. حزب مفاهیم و برداشت‌هایی را چون سیاست توده‌ای، مشارکت توده‌ها، سازمان‌های توده‌ای با هسته‌ها و شاخه‌های حزبی، کنفرانس‌ها و کنگره‌های حزبی، روزنامه‌های حزبی، پلیتبورو و کمیته‌های مرکزی را در ایران شناساند. بر این مبنا سایرین هم اصطلاحاتی همانند «سانترالیسم دموکراتیک» و «دموکراسی توده‌ای» را [از حزب توده] اقتباس کردند. آنان نخستین فرهنگ سیاسی به زبان فارسی را منتشر کردند. این فرهنگ عملا واژه‌هایی مانند استعمار، امپریالیسم، فاشیسم، جبهه متحد، بورژوازی، آریستوکراسی، الیگارشی، ارتجاع، پیشرفت توده‌ها و رنجبران و زحمتکشان را ترویج کرد. همچنین مفاهیم هویت طبقاتی، تضاد طبقاتی و پویایی (دینامیک) طبقاتی را وارد فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایران کرد؛ به‌گونه‌ای که حتی محافظه‌کاران با این ادعا که زمین‌داران «پدرسالار» و «خیراندیش» بهتر می‌توانند از دهقانان و کارگران حمایت کنند، استفاده از چنین زبانی را آغاز کردند. افزون بر این، حزب توده این باور عمومی را جا انداخت که دولت به لحاظ اخلاقی مسوول فراهم کردن نیازهای اولیه و اساسی شهروندان است. شعار محبوب حزب این بود: «کار برای همه، آموزش برای همه، بهداشت برای همه.» قائل شدن این حق برای مردم، بیش‌تر یادآور سوسیال دموکراسی بود تا الیبرال دموکراسی مبتنی بر اقتصاد بازار آزاد. علاوه بر موارد فوق، تقاضا برای اصلاحات ارضی و تحول ریشه‌ای در رابطه زمین‌دار- دهقان را مطرح و برای «زمین برای زحمتکشان» مبارزه کرد و سرانجام اینکه حقوق سیاسی برابر زنان به ویژه حق رای آنان را [در جامعه ایران] شناساند.

حزب توده همچنین هویت ملی ایران را در مقام تمدنی کهن با ویژگی‌های فرهنگی متمایز از کشورهای همسایه، تقویت کرد. حزب با اینکه تئوری‌های نژادی رژیم پیشین و نسل گذشته را کذب می‌خواند، بر اهمیت ایران پیش از اسلام تاکید کرد. از آیین‌های نوروز تجلیل می‌کرد، ایران باستان را می‌ستود و به صورتی شاعرانه ادبیات فارسی و به ویژه شاهنامه را برجسته می‌کرد. عبدالحسین نوشین نمایشنامه‌نویس سرشناس و از اعضای بنیان‌گذار حزب توده، از نخستین کسانی بود که اسطوره‌ها را در بستری انقلابی مورد تفسیر دوباره قرار داد. در این تفسیرها وی شاهان را تقبیح کرده و در مقابل، شورش‌های مردمی از جمله قیام کاوه آهنگر را مورد ستایش قرار داده است. آنان همچنین انقلاب مشروطه را در مقام جنبشی دموکراتیک و میهن‌پرستانه به رهبری روشنفکران مترقی گرامی داشتند. افزون بر این، حزب توده برای نخستین‌بار خواسته ملی شدن نفت را مطرح کرد. در روز جهانی کارگر سال ۱۹۴۶/۱۳۲۵، کنسول بریتانیا در خرمشهر هشدار داد که در این مراسم، سخنگوی زنان نه تنها تقاضای یک قانون کار جامع متشکل از پرداخت برابر برای کار مساوی را مطرح کرده، بلکه خواستار ملی شدن نفت شده، شرکت نفت را به بهره‌کشی از «طلای ایران» متهم کرده و مدعی شده است که شرکت برای غذای سگ‌ها بیش از دستمزد کارگران ایرانی هزینه می‌کند. این خواسته، احتمالا برای نخستین بار بود که در ایران شنیده می‌شد؛ و البته آخرین بار هم نبود.