آخرین بخش از نوشته حاضر که توسط یکی از پژوهشگران معاصر درباره گوشه‌هایی از رویدادهای دوران مشروطیت است نامه‌ای است که در آن به تندروی‌های مشروطه‌خواهان در استرآباد (گرگان فعلی) اشاره شده و نقش قزاق‌های روس را نشان می‌دهد. این مطالب از ماهنامه زمانه اخذ شده است. باقی‌ جریان، در نامه‌ای‌ به‌ مرحوم‌ صاحب‌ عروه‌ آمده‌ است‌ و البته، بدون‌ آن‌ نامه‌ نیز با سابقه‌ای‌ که‌ از پانوف‌ بلغاری‌ و مجاهدین‌ شرور و سرکش‌ همراه‌ او به‌ دست‌ آمده‌ است، به‌ خوبی‌ می‌توان‌ اقدامات‌ آنها را پس‌ از ورود به‌ استرآباد و سلطه‌ بر آن‌ شهر به‌ خوبی‌ حدس‌ زد!

متن‌ نامه:

تصدق‌ وجود مبارکت‌ شوم. وضع‌ استرآباد دو سه‌ سال‌ است‌ کمال‌ اغتشاش. به‌ جهت‌ امر مشروطه، نه‌ عصمت‌ باقی‌ و نه‌ ثروت‌ و نه‌ شرف‌ و نه‌ امنیت. به‌ واسطه‌ اشتباه‌ کاری‌ بر حجج‌ اسلام و انتشار بعضی‌ نوشتجات‌ جعلی‌ از ناحیه‌ آن‌ بزرگواران، به‌ چه‌ طوری‌ هرج‌ و مرج‌ و عموم‌ اهالی‌ از بلاد [ و] بلوک، لاینقطع‌ از بی‌اعتدالی‌ و طغیان‌ اهل‌ مشروطه‌ در تذلل، چه‌ قتل‌ها و چه‌ حرق‌ها و چه‌ سرقت‌ها و چه‌ اعمال‌ نامشروعه‌ از اشخاص‌ مشروطه[ خواه] سرزده‌ که‌ همواره‌ سکان‌ سماوات‌ در تزلزل.

هرکه‌ به‌ عنوان‌ مشروطه، هرچه‌ کند؛ فعال‌ مایشأ و هرکه‌ محض‌ حفظ‌ ناموس‌ و دین‌ و آیین‌ خود ساکت‌ و منزوی‌ [باشد] او را به‌ اسم‌ استبداد، به‌ انواع‌ و اقسام‌ اذیت‌ها، لفظا و فعلا، مالا و جانا، درصدد افنأ و اعدام [او برمی‌ آیند].

چه‌ دسیسه‌ و چه‌ وسیله[ای] ناصحیح‌ برای‌ اشخاص‌ موذی، مفسد و محارب‌ به‌ چنگ‌ آمده‌ و به‌ طوری‌ روسای‌ اهل‌ حل‌ و عقد انجمن‌ها در هر ولایت، خاصه‌ در این‌ ولایت‌ که‌ دار مومنین‌ و تشیع‌ است، به‌ عوام‌ الناس، اغوأ و تحریک‌ می‌نمایند که‌ عوام‌ الناس‌ و اشرار ولایت، متقاعدین‌ [از حمایت‌ مشروطه] را کافر و مرتد [می‌شمارند]. به‌ حق‌ حق‌ و نبی‌ مطلق‌ قسم‌ است‌ که‌ زن‌های‌ متهمین‌ به‌ استبداد را می‌گویند؛ بدون‌ فوت‌ و طلاق‌ بر شوهر حرام‌ [و] بر مشروطه‌ خواهان‌ مباح. اگر دروغ‌ عرض‌ کنم؛ خدا مرا از شفاعت‌ حضرت‌ ختمی‌ مرتبت‌ (ص) محروم‌ فرماید. چنانچه‌ مدح‌ حضرت‌ امیر را نوشتن‌ و گفتن، بشر را قدرت‌ نیست؛ حرکات‌ این‌ حضرات‌ را از اقوال‌ و افعال‌ مخالف‌ با دین‌ و مذهب، قوه‌ بشر نیست. نوشتجات‌ جعلی‌ و سخنان‌ مهیج‌ و حرف‌های‌ اکاذیب‌ و اباطیل‌ که‌ باعث‌ تشجیع‌ و تقویت‌ اشرار و مفسدین‌ و توهین‌ و تذلیل‌ مسلمین‌ و اضلال‌ و اغوا به‌ طوری‌ که‌ السن‌ و افواه‌ عاجز است، چه‌ رسد به‌ تحریر. یکی‌ از هزار یک‌ عرض‌ می‌دارد که:

کار به‌ جایی‌ رسید که‌ جمعی‌ از نصارا را احضار به‌ استرآباد نمودند به‌ اسم‌ مجاهدین. چهار قسم‌ لباس‌ برای‌ آنها تهیه‌ دیدند؛ یکی‌ لباس‌ اهل‌ علم، یکی‌ لباس‌ درویشی، یکی‌ لباس‌ تاجری و یکی‌ لباس‌ ارمنی. به‌ طوری‌ در ورود اینها، توقیر و تجلیل‌ کردند که‌ اگر شهید، علامه‌ و علم‌‌الهدی بلکه‌ معصوم‌ ورود می‌کرد؛ این‌ طور احترام‌ نمی‌کردند! و چون‌ امر به‌ این‌ معظمی، اظهر من‌ الشمس‌ است، یقینا اهل‌ علم‌ استرآبادی‌ کما ینبغی‌ مستحضر و [ به‌ محضر شما] عارض‌ شد[‌ها]ند. پس‌ از ورود در دیوان‌خانه، همه‌ قسم‌ تفرعن‌ و تنمر و تجبر به‌ خرج‌ دادند که‌ به‌ حق‌ ابوالفضل‌ العباس‌، روحی‌ فداه‌، طوایف‌ ترکمان، آخرالامر، در دو فرسخی‌ استرآباد اردو زده؛ بالاخره، ظرف‌ دو سه‌ روز قریب‌ پانزده‌ قریه‌ را مع‌ ما فیهاآتش‌ زدند. جمعی‌ از نفوس‌ مقتول‌ ثم‌ محروق و جمله‌ اسیر و مثله. بقیة‌ السیف‌ از مجروح‌ و گریخته؛ در شهر متحصن. قریب‌ دو هزار نفر مرد و زن‌ و طفل، قادر بر قوت‌ لایموت‌ نیستند. ثم‌ اهالی‌ شهر محصور؛ بالاخره‌ در سفارت‌ روس، ذکورا و اناثا، از تمام‌ طبقات‌ از علیا و سفلا، متظلم‌ و اعلی‌ حضرت‌ پادشاه‌ [محمدعلی‌شاه] را خواهان‌ و از جرایم‌ کبیره‌ عظیمه‌ خود استعفای‌ عفو عمومی‌ و تعیین‌ حکومت‌ و رفع‌ شرارت‌ ترکمان‌ را خواسته‌اند. تاکنون، از دولت‌ هر چه‌ تلگراف‌ در حرکت‌ ایلخانی‌ به‌ شهر و رفع‌ شرارت‌ تراکمه‌ و هم‌ تلگراف‌ عتاب‌آمیز به‌ ترکمان‌ می‌شود، هم‌ ترکمان‌ از ولایتی‌ قرض‌ها دارد که‌ سنه‌ ماضیه عموم‌ قضات‌ و علمای‌ آنها تفضیح‌ و رسوا کردند که‌ قلم‌ عاجز است‌ و هم‌ جناب‌ ایلخانی‌ از ولایتی، وحشت‌ درآمدن‌ و اصلاح‌ این‌ عمل‌ دارد. به‌ طوری‌ در مورد ایلخانی، استرآبادی‌ها همت‌ کردند که‌ رعایای‌ او را بر او شورانیدند؛ به‌ نحوی‌ که‌ مدتی‌ محصور؛ بالاخره، دختر او را مدتی‌ نگاه‌ داشتند البته‌ استرآبادی‌ها عرض‌ می‌کنند قناعت‌ نکردند. این‌ اوقات، ایلخانی‌ که‌ از حیث‌ حسب‌ و نسب‌ که‌ از نواده‌ میرفندرسکی‌ است، در روی‌ زمین‌ و ملک‌ خداوند جلیل، صاحب‌ منصب‌ به‌ این‌ خوبی‌ و نیکی‌ نبوده‌ و نیست. در شش‌ فرسخی‌ استرآباد، منتظر امنیت‌ است. بالاخره، حسب‌‌الخواهش‌ اعلی‌حضرت‌ از پادشاه‌ روس، هشتصد سالدات سوار و قزاق‌ روسی‌ در استرآباد، حاضر برای‌ امنیت‌ و مع‌ هذا، ایلخانی‌ از اشرار ولایت‌ خائف‌ و ترکمان‌ها هم‌ متصل‌ در جنگ‌ با دهات‌آباد و حمله‌ به‌ شهر و عموما در سر برج‌های‌ شهر، لیلا و نهارا عازما للموت‌ آیسا من‌ الحیات، سر در کف‌ دست‌ ولی‌ به‌حمدالله‌ حالا که‌ دو یوم‌ است‌ قزاق روسی‌ آمده؛ شهر فی‌ الجمله‌ امن‌ شده.

در این‌ مدت‌ ده‌ شبانه‌ روز از ربیع‌ الاول‌ الی‌ ۲ ربیع‌ الثانی، دود آتش‌ و صدای‌ هیاهوی‌ فریقین‌ و گریه‌ و زاری‌ و فریاد دهاتی‌ و اهالی‌ تا پنج‌ فرسخی‌ می‌رفت. شهرهای‌ مجاور در تزلزل‌ وحشت‌ و حالا که‌ فی‌ الجمله، تقیه‌ مرتفع‌ شد؛ عموم‌ علمای‌ عظام‌ و غیره، علی‌ رووس‌ الاشهاد، حکم‌ به‌ حرمت‌ مشروطه‌ خصوص‌ در استرآباد کردند. سابق، تقیه‌ خلوت‌ می‌گفتند؛ مردم‌ آنها را تخویف‌ها کردند؛ مثل‌ جناب‌ آقا شیخ‌ صفرالله‌ که‌ اعلم‌ علمای‌ ایران‌ و مسلم‌ کل‌ در فقه‌ و علم‌ و زهد و ورع‌ بوده؛ به‌ حق‌ حضرت‌ احدیت، دو نفر با تفنگ‌ در حضور جمعی‌ کثیر حمله‌ کردند که‌ چرا با ما همراه‌ نیستی‌ یا مخالفی‌ یا متقاعدی؟ وامحمدا! واعلیا! وافاطمتاه! واحسیناه! واشریعتا! وامذهبا! مصداق‌ «ارتد الناس‌ بعد النبی‌ الا ثلاثة»آشکارا شد. دو نفر موسس‌ و رییس‌ انجمن‌ از تلامذه‌ مرحوم‌ شیخ‌‌هادی‌ طهرانی‌اند؛ جویا شوید. چون‌ «التقیة‌ دینی»، محض‌ استحضار خاطر مبارک‌ عرض‌ شد. اسم‌ چاکر لازم‌ نیست، بعد عرض‌ می‌شود. استدعا آن‌که‌ از طلاب‌ استرآبادی، صدق‌ و کذب‌ را جویا شوید.