رحیم نیکبخت، منیژه صدری

رهبران بلشویک‌ها به ویژه در اواخر دهه ۱۹۳۰ نیز رقابت با انگلستان درباره ایران را رها نکرده بودند. آنها استراتژی تازه و طولانی، کمونیستی کردن ایران را دنبال می‌کردند و نواحی مرزی شمال غرب ایران برای این خواسته آنها مناسب بود. نویسندگان معتقدند، فرستادن ایرانیان کمونیست شده به ایران تحت عنوان مهاجران از نقشه‌های این سال‌هاست و... دور بعدی مهاجرت در نیمه دوم حکومت رضاشاه انجام شد. ایرانیان مقیم شوروی یا مجبور بودند به تابعیت آن کشور درآیند یا آن کشور را ترک کنند. در این دور مهاجرت، تعداد بسیاری مامور اطلاعاتی و امنیتی اتحاد جماهیر شوروی نیز به ایران اعزام گردیدند. «در سال ۱۹۳۸، هنگام بازگرداندن اتباع ایران از آذربایجان شوروی، مقامات امنیتی ماموران خود را در میان پنجاه هزار نفر تبعیدی به ایران فرستادند.»ماموران مخفی که در میان این عده بودند، قبل از شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران، فهرست تمامی موسسات صنعتی و همچنین نقشه نظامی ــ جغرافیایی آذربایجان را تدوین کردند. اغلب سران فرقه دموکرات آذربایجان، به ویژه مسوولان نظامی، در زمره همین گروه‌های اعزامی مهاجر ایرانی بودند. این مهاجران تا ورود ارتش سرخ به ایران در روستاها و شهرها به کارهایی مثل خرده‌فروشی و کارگری مشغول بودند. غلام یحیی معروف به «دانیشان» (= سخن‌گوینده) از این جمله بود. آقای رحیم معین، از معمران و مطلعان اردبیلی، در مورد مهاجران ــ ایرانیان بازگشته از شوروی ــ می‌گوید: «در آن ایام روس‌ها به ایرانیان مقیم آذربایجان خود گفتند: اگر می‌خواهید در شوروی بمانید باید تابعیت شوروی را بپذیرید و اگر نمی‌خواهید به تابعیت درآیید به ایران بازگردید. کسانی که نمی‌خواستند تغییر تابعیت دهند به ایران بازگشتند. از جمله عده‌ای از اردبیلی‌هایی که در آن سوی ارس برای کار رفته بودند به مرام کمونیستی گرایش یافته بودند. روس‌ها در بین این عده، تعدادی جاسوس زبده به ایران فرستادند. غلام‌یحیی دانیشان جزو این افراد بود که به اردبیل آمد. او اصالتا از روستای نرمیق بین سراب و اردبیل بود و تا شهریور ۱۳۲۰ در روستای زیوه در اطراف اردبیل به دست‌فروشی مشغول بود.» موج سوم «مهاجرت» یا به عبارت دقیق‌تر لشکرکشی از قفقازیه به ایران پس از شهریور ۱۳۲۰ انجام شد که فقط شامل نیروهای اطلاعاتی ــ امنیتی و کادرهای حزبی اتحاد شوروی بود. این موج در اولین مرحله، شامل ۵۲ گروه و مرکب از ۳۸۱۶ نفر می‌شد که تحت رهبری عزیز علی‌اوف قرار داشتند و برای اجرای ماموریت‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی اعزام شده بودند.ماهیت گروه سوم کاملا آشکار بود. بخشی از مهاجران گروه دوم هم با توجه به آشنایی‌هایی که با مرام و اندیشه و سازمان‌های کمونیستی داشتند همراه عوامل اطلاعاتی، مهم‌ترین ارکان سازمان تشکیلاتی و اجرایی را در سطوح مختلف بر عهده گرفتند. قسمت عمده فعالیت‌ها، از جمله مخابره تلگراف‌های حمایت‌آمیز از جریان تدریجی تجزیه را آنها انجام دادند. ارتباط نزدیک این مهاجران از دید ماموران شهربانی به دور نبود. مهاجران مرتبط با سرویس اطلاعاتی شوروی در آستانه ظهور فرقه و الحاق حزب توده به آن، به اقدامی دست زدند که در خور دقت و توجه است. طبق اسناد موجود، «یک عده از مهاجرین و حزب توده به کنسول شوروی در قزوین شرحی نوشته‌اند و درخواست تابعیت شوروی نموده‌اند.» در ادامه این درخواست، تشنیکف، کنسول شوروی، از قزوین راهی زنجان شد تا به تقاضای آنها رسیدگی کند. در نتیجه «یک عده از مهاجران و افراد حزب توده در نزدیک کماندانی جمع و اسم‌نویسی کرده برگ تعرفه‌مانندی به آنها از طرف کنسول داده شد.»

در کنار برنامه‌های مهم‌تر و عمیق‌تری که نیروهای اطلاعاتی و امنیتی شوروی اجرا می‌کردند، طبق اسناد تازه‌منتشرشده از آرشیوهای اتحاد جماهیر شوروی سابق، اولین حرکت مسلحانه که به حمایت از آنها بعد از شهریور ۱۳۲۰ در ایران برپا گردید در «قیام سرتیپ‌زاده» هویدا گشت. او به اتفاق آقایف و رسول‌اف که از جمهوری آذربایجان شوروی آمده بودند و چند نفر از اهالی ایرانی شهرهای مرزی مرند و جلفا با تشکیل دسته‌های پارتیزانی، پرچم برافراشته بود. از پنج‌هزار پارتیزان ۱۸۰۰ نفر مسلح به سلاح‌های مختلف بودند. موضوع مبهم در این قضیه آن است که در اسناد ایرانی نامی از سرتیپ‌زاده وجود ندارد و مطالب مطرح‌شده توسط جمیل حسنلی نیز چیزی را روشن نمی‌کند؛ بنابراین به نظر می‌رسد وی خلط مطلب کرده است. در مورد همین حرکت مسلحانه در اسناد ایرانی آمده است: آقایف و رسول‌اف خود را افسر شوروی معرفی کردند و به هر دهاتی که وارد شدند، بیرق سرخ زدند و نشانی با علامت دولت شوروی به سینه‌هایشان نصب کردند. از جمله اقدامات این دسته می‌توان به غارت روستای خانسر و قتل شش نفر اشاره کرد.

براساس گزارش فرمانداری مرند در ۲۳ دی‌ماه ۱۳۲۰ به استانداری آذربایجان که نسخه‌ای از آن به وزارت کشور ارسال گردید، آمده است: «... طبق گزارش محرمانه شماره ۹۸۵ــ۱۸/۱۰/۲۰ دهدار و شهرداری جلفا، آقایف که وضع و حال عملیات او ضمن معروضه بالا رسید، در این مدت چند روزه اخیر از هیچ‌گونه اجحاف و ماجراجویی فروگذاری نکرده، با رسول‌اف و همکاری رضا هادی سردرودی و نجفقلی اهل محال سردرود و بهلول خانلری و محمدقلی دوزالی در دهات دهستان سردرود ارسباران به شرارت و شورش خود افزوده، با تولید انقلاب دو نفر نامبردگان بالا اولی و دومی خود را افسر دولت شوروی معرفی و به هر یک از دهات که وارد می‌شوند بیرق سرخ زده و نشانی با علامت دولت شوروی به سینه‌هایشان نصب کرده و از هر قریه نیز عده‌ای به نام «پارتیزان» جمع نموده‌اند و اهالی آشوب‌طلب نیز در این مرحله با نام‌بردگان تشریک مساعی [کرده] و در تمام دهات اموال مردم را غارت نموده و در قریه خانلر طبق بازجویی که به عمل آمد، شش نفر را اعدام کرده‌اند و خیال حمله و تهاجم به علمدار کرده و در شب ۱۴/۱۰/۲۰ ساعت یک نصف شب به علمدار وارد و به منزل شخصی دهدار و رییس شهربانی علمدار و متمولان حمله کرده و قسمتی از اشیای منزل دهدار و سه‌هزار ریال از منزل او به یغما برده و خود دهدار که در منزل شخص دیگری بوده، گرفتار و آقایف، رییس پارتیزان‌ها، دهدار را تهدید به اعدام نموده و صبح و عصر آن روز اهالی را جمع کرده و او را بالای بامی برده به اهالی گوشزد و اخطار کرده که هر کس از دهدار شاکی است دست بالا بردارد و تمامی اهالی و اشخاصی که از گرگر و سایر دهات به پیشواز آنها آمده بودند، اظهار رضایت نموده، بنا به (تشخیص) خودش چند نفر از اشرار که دهدار را شخصا می‌شناختند او را مرخص نموده و ۱۲۰۰۰۰ ریال اسکناس و پول نقره و طلا و اشیا از متمولان علمدار گرفته و به یغما برده‌اند... .»وقوع این حرکت که بدون دستور و نظر شوروی‌ها ممکن نبود، توسط خود آنها هم برچیده شد. طبق اسناد ایرانی، چند روز بعد در ۱۷ دی‌ماه چند نفر افسر شوروی به علمدار وارد شدند و تمام «پارتیزان‌ها» را جمع کردند و به دهات خودشان اعزام نمودند. در تقریرات مطلعان محلی هم از این حرکت آشوب‌طلبانه عوامل شوروی خاطراتی نقل شده است.