شادی زود هنگام برای پایان تاریخ

حسین مدنی: حدود ۲۵ سال از اعلام «پایان تاریخ» توسط فرانسیس فوکویاما (مقاله ۱۹۸۹ و کتاب ۱۹۹۲) و حدود ۲۰ سال از اعلام «پایان کار» توسط جرمی ریفکین (۱۹۹۵) می‌گذرد، اما شواهد و واقعیت‌های موجود نشان می‌دهد که این ادعاها و پیش‌بینی‌ها نه‌تنها تحقق نیافته‌اند، بلکه بنا‌بر بسیاری شواهد بر مداری بسیار متفاوت در جریان‌اند. فوکویاما در مقاله‌ خود با عنوان «پایان تاریخ»، با توجه به برخی از تحولات دهه‌ ۱۹۸۰ از جمله تحولات شوروی سابق و بلوک وابسته به آن اعلام کرد که لیبرال دموکراسی احتمالا پیروز صحنه نبرد با سایر نظریه‌ها و نظام‌های موجود خواهد شد و سه سال بعد در کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان»، به این نتیجه رسید که تاریخ به پایان خود رسیده و از این پس لیبرال دموکراسی، بدون بدیل بر جهان حکمروایی خواهد کرد. ریفکین نیز در کتاب خود با عنوان «پایان کار؛ زوال نیروی کار جهانی و طلوع عصر پسابازار» از دنیایی تقریبا بدون کارگر سخن گفت و بازتعریف نقش‌ها و مسوولیت‌های میلیون‌ها انسان در جامعه‌ای بدون کار رسمی در مقیاسی وسیع را تنها موضوع اجتماعی ضروری در سده‌ بیست‌ویکم دانست. موضوع پایان جهان و نابودی کل هستی در آینده‌ای دور یا نزدیک ریشه‌ای تاریخی دارد و در بسیاری از ادیان یکی از موضوعات کلیدی در فهم انسان از جهان هستی و آینده‌ نوع بشر است. ممکن است دانشمندان و نظریه‌پردازان، با کنار هم قراردادن برخی شواهد و قراین از جمله وجود سلاح‌های هسته‌ای در دست مدافعان انباشت نامحدود سرمایه و اصالت سود، جنگ‌های ویرانگر، تروریسم سازمان یافته و رو به گسترش، افزایش بیماری‌هایی مانند ایدز، گرمایش زمین، بی‌آبی، قحطی و گرسنگی و مانند آن به این نتیجه برسند که کره‌ زمین و ساکنان آن با تهدیدهای جدی روبه‌رو هستند و باید برای دفع این خطرات به فکر راه‌حل باشیم. اگر اظهار نظرها و استدلال‌ها در همین حد باقی بماند پذیرش آن با عقل و منطق تضادی نخواهد داشت، اما اگر این اظهار نظرها، بنا بر آنچه سیم (۱۹۹۹: ۸) به نقل از دریدا آن را «حقه‌ ایدئولویک» می‌نامد همراه شود، خنده‌آور و رسواگر است و این همان کاری است که فوکویاما انجام داد. وی در مقاله‌ خود نوشت: «آنچه ممکن است شاهد باشیم، تنها پایان جنگ سرد یا عبور از برهه‌ خاص تاریخ پس از جنگ نیست، بلکه پایان تاریخ است، حد نهایی پیشرفت ایدئولوژیک نوع بشر و جهان‌گیر شدن لیبرال دموکراسی غرب به عنوان شکل نهایی حکومت بشر است (فوکویاما: ۱۹۸۹: ۲). فوکویاما در کتاب خود قاطعانه‌تر از آنچه در مقاله‌ خود گفته بود، لیبرال دموکراسی را بهترین راه‌حل ممکن برای مسائل بشری دانست و نوشت: زین پس هیچ‌گونه پیشرفتی از نظر تحول در اصول و نهادها صورت نخواهد پذیرفت، زیرا به تمامی سوال‌های واقعا اساسی پاسخ داده شده است» (۱۹۹۲: xii).

با وجود دفاع سرسختانه‌ فوکویاما از نظام لیبرال دموکراسی، وی ناچار است برخی مشکلات موجود را بپذیرد، اما از نظر فوکویاما لیبرال دموکراسی در ذات خود نظامی بی‌عیب و نقص است و مشکلات موجود ناشی از خود انسان، فرهنگ، مذهب، ملی‌گرایی و مانند آن است که به‌ صورت مانعی برای پیشرفت و تکامل جامعه عمل می‌کنند. به‌نظر می‌رسد پایان‌گرایی فوکویاما جایگزینی برای پیش‌بینی مارکس باشد که معتقد بود سرانجام جامعه‌ کمونیستی فارغ از هرگونه نابرابری به دست انسان خلاق خودآگاه و آزاد برپا خواهدشد. این برداشت ممکن است به همان اندازه که برداشت فوکویاما ایدئولوژیک است، ایدئولوژیک به ‌نظر برسد، اما تفاوت اساسی در این است که مارکس در پایان تاریخ به انسان آزاد و برابر می‌رسد، ولی فوکویاما به انسان آزادی می‌رسد که اساسا آزادی و فراوانی نعمت را در سایه‌ نابرابری و در یک اقتصاد آزاد متکی بر انباشت سرمایه و سود به‌دست آورده است. فوکویاما آن‌گونه که در کتاب خود آورده است، از بین دو خوانش پایان‌گرایی تاریخی هگلی و مارکسی، خوانش هگلی را برگزیده است.

اندیشمندان دیگری نیز در حوزه‌ نظری تلاش کرده‌اند خلأ و چالش‌های نظام سرمایه‌داری را برطرف کنند. جان رالز یکی از این اندیشمندان است که تلاش کرد «اندیشه‌ عدالت» را بر بنیان‌های ناعادلانه‌ سرمایه‌داری استوار کند. همچنین، آمارتیا سِن از پیروان او تلاش کرد با فرا‌رفتن از اندیشه‌ رالز خلأ نظری او را پوشش دهد، اما از آنجا که بنیان این نظریه‌ها اقتصاد بازار و آزادی اقتصادی است، تاکنون دردی از سرمایه‌داری دوا نکرده‌اند. اگر نمود عملی چنین نظریه‌هایی را در اقتصاد با هدایت محدود کینز پیگیری کنیم، شکست این نظریه‌پردازی‌ها عیان خواهد شد.

این نظریه‌پردازان که نظام سرمایه‌داری را نظامی نیکوکار می‌دانستند و درصدد بودند تا بر کاستی‌های اساسی آن در ایجاد عدالت اجتماعی و فرصت‌های برابر سرپوش بگذارند، در برهه‌هایی از تاریخ سرمایه‌داری جای خود را به کسانی دادند که با صدای بلند و به یاری دستگاه‌های عریض و طویل دانشگاهی و رسانه‌ای با صراحت اعلام کرده‌اند دست از سر بازار بردارید تا کارخودش را به نحو احسن انجام دهد. نظام‌سرمایه‌داری هر وقت احساس قدرت بیشتری کرده، حملات تهاجمی خود را در عمل و نظر افزایش داده است. یکی از این برهه‌ها پیشرفت و رونقی بود که از خاکستر جنگ جهانی دوم برخاست. قدرت‌های غربی و در رأس آنها آمریکا سازماندهی قوی‌تری برای گسترش بازارهای خود به‌وجودآوردند. بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، سازمان تجارت جهانی و ده‌ها سازمان دیگر برای خدمت به این نظام به‌وجود آمدند. در همین دوران است که نسخه‌پیچی برای سایر کشورها افزایش یافت. یک نمونه از این مداخلات و نسخه‌پیچی‌ها دخالت آمریکا در روی کارآوردن دیکتاتور معروف پینوشه در شیلی و تحمیل تعدیل ساختاری و شوک‌درمانی در اقتصاد است. نکته‌ قابل‌توجه در این زمینه، نقش نظریه‌پرداز سرمایه‌داری میلتون فریدمن است. این استاد در نقش یک مشاور فکری، پینوشه را تشویق کرد تا راه خود را در پیاده‌سازی نظام‌سرمایه‌داری با قدرت پیش ببرد.

فریدمن که مانند رالز و سِن برنده‌ جایزه نوبل اقتصاد است، برخلاف آن دو نیازی به وجود عدالت در جامعه احساس نمی‌کند. وی چنین می‌گوید: «یکی از موضوعاتی که در زمینه مسوولیت اجتماعی مطرح است و وظیفه‌ خود می‌دانم به آن بپردازم، چون بر منافع شخصی من نیز اثر می‌گذارد، این ادعا بوده که تجارت باید در حمایت از فعالیت‌های خیریه مشارکت داشته باشد و به‌ویژه به دانشگاه‌ها کمک کند. چنین بخششی از طرف شرکت‌ها را باید استفاده‌ نا‌بجا از منابع مالی خود در جامعه‌ مبتنی بر اقتصاد آزاد تلقی کرد (فریدمن، ۲۰۰۲: ۱۳۵).

آمارهایی که بیشتر آنها از منابع وابسته به نظام نولیبرال منتشر می‌شود بیانگر آن ‌است که فوکویاما با موضوع پایان تاریخ و پیروزی نهایی لیبرال دموکراسی برخوردی احساسی و ایدئولوژیک داشته است. در گزارش مشترک سازمان بین‌المللی کار و سازمان بهداشت جهانی آمارهای زیر منتشر شده است (ILO and WHO, ۲۰۱۱:۲۰):

*‌ ۷۵/۱ میلیارد نفر از مردم جهان با فقر چند جانبه ناشی از کمبود بهداشت و سلامتی، فرصت‌های اقتصادی، تحصیلات و استانداردهای زندگی مواجهند.

*‌ ۹۲۵ میلیون نفر از گرسنگی دائمی در رنج‌اند.

*‌ ۷۹۶ میلیون نفر از بزرگسالان جهان بی‌سوادند.

*‌ ۸/۸ میلیون نفر از کودکان زیر پنج سال هر ساله بر اثر بیماری‌های قابل پیشگیری می‌میرند.

آمارهای یاد شده تنها بخشی از نابسامانی‌های موجود جهان است. جنگ و کشت و کشتار، بیکاری، قاچاق انسان به ویژه زنان و کودکان، کودکان کار، جنایت‌های سازمان یافته، مشکلات مهاجران، تروریسم، درگیری‌های قومی و... را که درکنار این آمار و اطلاعات قراردهیم، عمق فاجعه بیشتر احساس می‌شود.

چگونه ممکن است یک نظریه‌پرداز چشم بر همه‌ این نابسامانی‌ها ببندد و پیروزی لیبرال دموکراسی را جشن بگیرد و حکم به پایان تاریخ بدهد؟ واقعیت این است که برخلاف دیدگاه ایده‌آلیستی، این ایده و ایده‌پردازی نیست که جهان ما را می‌سازد. اگر قراربود ایده‌ها جهان ما را شکل دهند، حالا ما باید زندگی‌ای شبیه به زندگی زمان فلاسفه‌ای چون ارسطو و افلاطون یا حتی شبیه زندگی در زمان جادوگران و شمن‌های قبایل اولیه داشته باشیم. دیدگاه نولیبرال هم ممکن است به پایان عمر خود برسد، البته نه آن‌گونه که فوکویاما ادعا کرده، بلکه می‌تواند پایانی بر آغازی دیگر باشد.

اگر لیبرال‌دموکراسی پیروز نهایی صحنه‌ نبرد شده چه نیازی به لشکرکشی به این و آن کشور دارد؟ آیا می‌توان آنچه کاستلز «پیوند منحط: اقتصاد جنایی جهانی» می‌نامد، پیروزی لیبرال دموکراسی و پایان تاریخ تلقی کرد؟ پاسخ می‌تواند آری و نه باشد: آری، این وضعیت نابسامان درواقع پیروزی لیبرال دموکراسی است که گاه با تعبیر «جهانی‌سازی» از آن یاد می‌شود؛ و نه، این پایان تاریخ نیست، آغازی است برای تولدی دیگر. تا انسان زنده است، تاریخ ادامه دارد و انسان زنده‌ خلاق خودآگاه، آزادی بدون عدالت اجتماعی را برنمی‌تابد. جهان امروز چیزی کم دارد، گم شده‌ای دارد؛ عدالت.

اندوه زود هنگام برای «پایان کار»

سرخوشی و شادی نولیبرالیسم از پیروزی خود بر جهان و اعلام پایان تاریخ تازه شروع شده بود که ناقوس پایان اندوهبار «کار» به‌صدا درآمد. ریفکین (۱۳۹۰: ۱۲ - ۱۱) در کتاب خود با نام «پایان کار؛ زوال نیروی کارجهانی و طلوع عصر پسابازار» خبر ناامیدکننده و هراس‌آور حذف نیروی کار جهان از صحنه‌ جامعه و اقتصاد و شرایط اضطراری جامعه‌ بدون کارگر و کار رسمی در سده‌ بیست‌ویکم را اعلام کرد. ریفکین با اشاره به پیشرفت‌های علمی و فناوری‌های جدید از «مرگ نیروی کار» خبر داد و جهان را به شرکت در «مجلس ترحیم طبقه‌ کارگر» فراخواند. موج سوم پیشرفت فناوری مورد نظر ریفکین خبر از نابسامانی و خانه‌خرابی، جنایت و خشونت ناشی از بیکاری، بی‌قراری و اضطراب، خودکشی، بیماری و بربریت می‌دهد.

درسال ۱۹۸۰ آلوین تافلر (۱۳۶۲: ۳۰۳) خبر از ظهور کلبه‌های الکترونیک داد که در آن «عشق به‌علاوه‌ کار، عشق به‌علاوه‌ احساس مسوولیت و انضباط نفس یا عشق به‌علاوه‌ دیگر فضیلت‌ها در رابطه با کار» شکل خواهد گرفت. حدود ۲ دهه پس از تصویر چنین آرمان‌شهری، ریفکین تصویر هراسناکی از جامعه‌ بشری ترسیم می‌کند و امروز پس از گذشت حدود۳۴ سال، دنیای مورد نظر تافلر در رویاها باقی مانده و تصویر ترسیم شده توسط ریفکین شفاف‌تر و آشکارتر شده است.

فهرست منابع:

-‌ تافلر، آلوین.(۱۳۶۲). موج سوم. ترجمه‌ شهیندخت خوارزمی. تهران: نشر نو.

- ‌ریفکین، جرمی.(۱۳۹۰). پایان کار؛ زوال نیروی کار جهانی و طلوع عصر پسابازار. ترجمه‌ حسن مرتضوی. تهران: کتاب آمه.

-‌Friedman, Milton.(۲۰۰۲). Capitalism and Freedom. First Published ۱۹۶۲, The University of Chicago.

-‌Fukuyama, Francis.(۱۹۸۹). The End of History. The National Interest, ۱۶, ۱۹۸۹, pp ۳-۱۸.

-‌Fukuyama, Francis.(۱۹۹۲). End of History and the Last Man. New York: The Free Press.

-‌ILO & WHO.(۲۰۱۱). Social protection floor for a fair and inclusive globalization. Geneva: International Labour Office. www.ilo.org

-‌Sim, Stuart.(۱۹۹۹). Derrida and the End of History. UK and USA.