امیر‌هوشنگ میرکوشش
دکترای روابط بین‌الملل و عضو هیات علمی دانشگاه

جعفر نقدی
دکترای روابط بین‌الملل و مدرس دانشگاه

روابط ایران و عربستان سعودی به عنوان دو قدرت منطقه‌ای همواره با فراز و نشیب همراه بوده است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به‌دلیل سنخ ایدئولوژی منبعث از انقلاب اسلامی، نگاه عربستان به ایران به عنوان بازیگری تهدیدگر در منطقه نمود پیدا کرد.

ابتکار تاسیس شورای همکاری خلیج‌فارس در ماه مه ۱۹۸۱ متشکل از دولت‌های عربی محافظه‌کار یکی از اولین اقدامات عربستان سعودی به عنوان کشوری بود که نقش رهبری این نهاد منطقه‌ای را داشت و این نهاد خصوصا در ابتدای شکل‌گیری با نگاهی بیشتر امنیتی برای مهار امواج انقلاب اسلامی به وجود آمده بود که البته تاکنون نیز کمابیش ادامه یافته است. بعدها نیز مسائل دیگری نظیر حمایت اعضای شورای همکاری و به‌ویژه عربستان سعودی از عراق در جریان جنگ تحمیلی، کشتار شیعیان ایرانی در جریان مراسم حج ابراهیمی در مرداد ۱۳۶۶، حمایت عربستان از رویکردهای ایالات متحده در منطقه خلیج‌فارس، تلاش وافر برای اتهام‌زنی به ایران در زمینه دخالت در امور‌ داخلی کشورهایی نظیر عراق، بحرین و... روابط دو کشور را‌ به شدت متلاطم کرده است. یعنی هر چند این روابط در مقاطعی نظیر جنگ دوم خلیج‌فارس که ایران در جنگ عراق و کویت، جانب کویت به عنوان یکی از اعضای شورای همکاری را می‌گیرد یا در زمان برگزاری هشتمین اجلاس سران کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی در تهران در آذر ماه ۱۳۷۶ و نیز در آذر ۱۳۸۶ که ایران به عنوان عضو ناظر در اجلاس شورای همکاری خلیج‌فارس شرکت کرد ارتقا پیدا می‌کند؛ اما با این حال در بیش از سه دهه اخیر، وجه غالب روابط دو کشور بیشتر با رویکرد «تنش‌زایی» به جای «تنش‌زدایی» قابلیت تحلیل را دارا است.

1- چارچوب نظری: واقع‌گرایی انگیزشی

واقع‌گرایی انگیزشی را می‌توان شاخه‌ای از واقع‌گرایی دانست که روی دولت‌های جویای امنیت متمرکز شده است. آندرو کید برای اولین بار در کتاب «اعتماد و بی‌اعتمادی در روابط بین‌الملل» این مفهوم را وارد ادبیات روابط بین‌الملل کرد. موضوع اصلی واقع‌گرایی انگیزشی بحث در مورد دولت‌های جویای امنیت است. واقع‌گرایی انگیزشی در برابر دولت‌های جویای امنیت، دولت‌های مداخله‌جو را قرار می‌دهد که وجه بارز آنها طمع‌کاری در صحنه روابط بین‌الملل است و بر همین اساس شاید بتوان عناوینی نظیر دولت تهاجمی یا حتی دولت رقابت‌طلب را نیز به آنها نسبت داد. البته واقع‌گرایی انگیزشی تهدید جدی دولت‌های جویای امنیت را نیز بی‌اعتمادی می‌داند و بر این نظر است که بی‌اعتمادی این دسته از بازیگران به انگیزه‌های یکدیگر باعث ایجاد تضاد و کشمکش خواهد شد، ولی بلافاصله تاکید می‌کند که گرچه نمی‌توان بی‌اعتمادی به انگیزه‌ها را کاملا حذف کرد، اما دولت‌ها امکانات وسیعی برای کاهش آن در اختیار دارند و دولت‌های جویای امنیت به علت تمایلات درونی قادرند یکدیگر را به عنوان جویندگان امنیت مورد شناسایی قرار داده و از کشمکش و تضاد جلوگیری کنند.

به این ترتیب واقع‌گرایی انگیزشی در مقابل واقع‌گرایی ساختاری که دولت‌ها را جویای امنیت فرض می‌کند، بر اهمیت تغییر در انگیزه‌ها و اهداف بازیگران تاکید دارد؛ مخصوصا اینکه واقع‌گرایی انگیزشی این موضوع را مطرح می‌کند که مهم‌ترین نکته برای فهم رفتار بین‌المللی رقابت‌آمیز، بستگی به ذات تک‌تک دولت‌ها داشته نه ساختار بین‌المللی. از یکسو، در جهانی که تمامی قدرت‌های اصلی آن جویای امنیت بوده، همکاری و صلح محتمل و برعکس در جهانی که بیشتر قدرت‌های اصلی آن دولت‌های مداخله‌جو بوده، رقابت و جنگ محتمل است. البته این به آن معنی نیست که ساختار بین‌المللی موضوعیتی نداشته باشد، بلکه تاکید بر این است که این ساختار به صورت قائم به ذات، نمی‌تواند علت رفتار مبتنی بر همکاری یا رقابت باشد. بلکه ساختار صرفا می‌تواند بر توانایی توسعه‌طلبانه دولت‌ها تاثیرگذار باشد.

واقع‌گرایی انگیزشی دو عامل را برای شناسایی دولت‌های جویای امنیت معرفی می‌کند: شفافیت و نشانه‌های پرهزینه. این دو عامل ضمن آنکه دولت‌های جویای امنیت را به یکدیگر معرفی می‌کند، باعث تمایر آنها از دولت‌های مداخله‌جو و طمع کار نیز خواهد شد؛ زیرا دولت‌های فوق به سبب اهداف و مقاصدشان نمی‌توانند نشانه‌های پرهزینه را از خود بروز دهند. شفافیت از طریق اطلاع‌رسانی به موقع، دقیق و اطمینان‌بخش امکان‌پذیر است. دولت جویای امنیت باید بر نگرانی‌های طرف مقابل و مواردی که انگیزه‌های بی‌اعتمادی را تقویت می‌کند متمرکز شود و در این خصوص، اطلاعات لازم به‌ویژه اطلاعات درباره اهداف و مقاصد نظامی خود را برای حصول اطمینان در اختیار طرف مقابل قرار دهد. طرفداران این راهکار بر این نظرند که عامل شفافیت بیشتر در دموکراسی‌ها ظهور و بروز می‌یابد. جیمز فرون می‌گوید: «ساختار دموکراتیک دولت‌ها را قادر می‌سازد تا اظهارات قابل اعتمادتری را در مورد توانایی‌ها و انگیزه‌های‌شان ابراز کنند. در اینجا مکانیزم کار این گونه است که اگر رهبران بیانات نادرستی را ابراز کنند، از سوی رای‌دهندگان و گروه‌های رقیب مجازات خواهند شد. از سوی دیگر، فرآیند سیاسی در دموکراسی‌ها به اندازه‌ای شفاف است که اولویت‌های آنها در مورد مسائل مهم غالبا برای ناظران خارجی کاملا آشکار است. بنابراین اگر دموکراسی جوینده امنیت باشد، دولت‌های دیگر این نیت را زودتر درک خواهند کرد و بی‌اعتمادی به انگیزه‌ها از بین می‌رود و در نتیجه، میان دولت‌های دموکراتیک و دیگر دولت‌های جویای امنیت، حس همکاری ایجاد می‌شود. نکته جالب در این خصوص این است که چنانچه دولت دموکراتیک مداخله‌جو و طمع‌کار باشد، نیت آنها نزد دولت‌ها سریع‌تر نمایان خواهد شد.

اگر عامل شفافیت بیشتر در دولت‌های دموکراتیک بروز می‌یابد، عامل نشانه‌های پرهزینه چه در دولت‌های دموکراتیک و چه غیردموکراتیک قابلیت ظهور دارد. از سوی دیگر، صرفا نمی‌توان به عامل شفافیت اکتفا کرد؛ یعنی عامل شفافیت، شرط لازم و عامل نشانه‌های پرهزینه، شرط کافی در فرآیند اعتمادسازی است. نشانه‌های پرهزینه عملی است که هر بازیگر می‌تواند آن را انجام دهد، به طوری‌که بازیگران دیگر آن را پرهزینه تلقی کنند. نشانه‌های پرهزینه را در چهار زمینه کلی می‌توان مورد بررسی قرار داد: ایدئولوژی، سیاست‌ها در برابر اقلیت‌های کشور، سیاست‌ها در مقابل همسایگان ضعیف و سیاست نظامی.