جریان راست افراطی از ابتدای دهه ۲۰۰۰ ظهور کرد اما در ۲۰ سال گذشته موفق شده احزاب مرکزگرا را تا میزان قابل‌توجهی تضعیف کند و بدیل جدی برای آن باشد. امروز حتی در نظام‌های پارلمانی اسکاندیناوی از جمله سوئد شاهد قدرتمندتر شدن احزاب راست افراطی هستیم و احزاب مرکزگرا گاهی ناگزیر از ائتلاف با آنها می‌شوند. بنابراین دیگر نمی‌توان راست افراطی را یک جریان حاشیه‌ای و نحیف در سیاست اروپا دانست. آنها فقط احزاب مستقر را به چالش نمی‌کشند بلکه خواهان سهیم شدن در قدرت‌اند و تشدید مهاجرت به اروپا و نابرابری‌های ناشی از جهانی شدن هم اعتماد به نفس آنها را بیشتر از گذشته کرده است. در این میان فرانسه مشکل مضاعفی دارد که همانا روایت هویت گذشته‌نگر آن است. روایتی که عوض ساختن فردای مشترک برای همه ساکنان فرانسه درصدد تحکیم و حفظ پایه‌های فرانسه‌ای است که در عصر روشنگری‌ زاده شده است. در این روایت فرهنگی گذشته‌نگر، جایی برای دگر‌های سابقا مستعمره، نظیر الجزایری‌ها نیست. درست است که آنها در فرانسه ‌زاده و بزرگ شده‌اند اما نسبتی با فرانسه فرهنگی پیام‌آور عصر روشنگری (‌از نظر فرهنگی) ندارند. فرانسه هم تا وقتی گرفتار روایت هویتی عصر روشنگری است شاهد مشکلات و اعتراضاتی از جنس اعتراضات کنونی خواهد بود.