‌برندینگ سیاسی از وزیر تا نماینده عكس: علی محمدی

چند سالی است فصل تازه‌ای در حوزه رسانه و سیاست و مخاطب باز شده و شبکه‌های اجتماعی برای برندسازی به کمک سیاست‌مداران آمده‌اند. فرصتی که البته اصولگرایان کمتر از آن بهره برده‌اند و به همان میزان نیز کمتر موفق به ساخت برند، سلبریتی و اینفلوئنسرهای سیاسی شده‌اند. اما چهره‌هایی در جناح مقابل، این فرصت‌ها را قدر دانسته و از آن استفاده کرده‌اند. نمونه آن آذری‌جهرمی، وزیر سابق ارتباطات بود. در میان اصولگرایان علی مطهری در دوره‌های مختلف برای تبدیل شدن به یک اینفلوئنسر سیاسی تلاش کرد، اما موضوع ادامه‌دار نبود. حالا از نسل تازه اصولگرایان، ‌جلال رشیدی‌کوچی، نماینده مرودشت، آمده تا آن فضای سخت را هموار کند و ارتباط تازه‌ای با مخاطبانش در شبکه‌های اجتماعی شکل دهد. شیوه‌ای که در میان این گروه همواره به شکل سنتی انجام می‌شده است. نمونه آن احمدی‌نژاد بود که برند خود را خارج از هر رسانه‌ای و میان مردم ساخت.

برندسازی دوره افت و خیز بسیاری دارد و هر شخص یا نشانه‌ای را که در جامعه پررنگ می‌شود، نمی‌توان در زمره برند دانست، به خصوص با توجه به ورود رسانه‌های نو و گره خوردن آن با سیاست. با توجه به تفاوت‌هایی که هر کدام از شخصیت‌ها و کارکردهای آن دارند، در ابتدا یک توصیف و توضیح در مورد برند سیاسی، سلبریتی سیاسی و اینفلوئنسر خواهیم داشت. پژوهشگر برند سیاسی می‌گوید: «برندسازی و برندینگ سابقه طولانی دارد که با ورود بازاریابی به سیاست رنگ گرفته است. در کنار آن مفهوم سلبریتی‌ سیاسی، اینفلوئنسر سیاسی را نیز داریم که در عین تفاوت‌ها، شباهت‌هایی نیز دارند. در هر سه جایگاه، فرد به دنبال جذب مخاطب، دیده شدن و تاثیرگذاری است، اما دامنه تاثیرگذاری متفاوتی دارد.»

به گفته قهرمان‌پور، برند دارای چندین ویژگی از جمله نمایندگی یک آرمان بزرگ مانند عدالت‌خواهی یا آزادی، شکل‌گیری در تقابل با یک دیگری، پایداری، داشتن انسجام درونی-به این معنا که کسی که سابقه تندروی دارد، نمی‌تواند یک برند مترقی از خود به جا بگذارد- کامل بودن و سازگاری ظاهر برند با درون و محتوای آن.  با توجه به این تعریف می‌توان تک تک شخصیت‌های مطرح را دسته‌بندی کرد، اما قبل از آن بهتر است به مفاهیم تازه‌تر سیاست نیز توجه کرد.

قهرمان‌پور معتقد است: «ظرف ۱۰-۱۵ سال اخیر در کنار مفهوم برند، مفاهیم تازه‌تری ‌در ادبیات سیاسی مطرح شده که یکی از آنها سلبریتی سیاسی است که به افراد سیاسی گفته می‌شود که نحوه عملکردشان بیشتر از آنکه شبیه سیاستمداران و دولتمردان سنتی باشد، شبیه سلبریتی‌های هنری است. دولت‌مرد سنتی مانند چرچیل، ترومن، روزولت، افرادی که نشان‌دهنده عقلانیت و صبر و وجاهت و شجاعت هستند. افرادی که در خیلی موارد جلوتر از جامعه حرکت می‌کنند و ممکن است با جامعه نیز درگیر شوند. اما سلبریتی‌ سیاسی تابع تغییرات افکار عمومی است. به این معنا که با رصد افکار عمومی به یک نارضایتی پی می‌برد و خود را نماینده آن نشان می‌دهد.

در حالی که دولتمرد یا برند سیاسی معتبر الزاما تابع افکار عمومی و جریانات روزمره نیست. بلکه او دنبال آن است که افکار عمومی را به دنبال مصالح ملی ببرد. از سلبریتی‌های سیاسی می‌توان از ترامپ، بوریس جانسون و پوتین‌ نام برد که تلاش‌شان ارتباط با مردم، تحت تاثیر قراردادن افکار عمومی، سنجش افکار عمومی و تلاش برای مثبت جلوه دادن خودشان است. مفهوم دیگر، اینفلوئنفسرهای سیاسی است. کسانی که بر حسب اتفاقات روزمره موضوع خود را انتخاب می‌کنند و به عنوان سخنگوی افکار عمومی ظاهر می‌شوند.» به همان اندازه که موضوع برای «برند»، ملی و کلان است، برای اینفلوئنسر و سلبریتی محدود است و می‌تواند در یک موضوع مشخص باقی بماند و در یک زمان محدود دنبال شود. در موارد بسیاری، موضوعات انتخابی کم خطر و کم هزینه است که گاه به آن آرمان بزرگ متصل نبوده و حتی دغدغه تمامی مردم نیز نیست، بلکه می‌تواند مساله بخشی از مردم باشد.

طبق این تعاریف و توصیف‌ها، امکان دسته‌بندی فعالان به خصوص سیاسیون ساده‌تر است. اصولگرایان رابطه چندان نزدیک و خوبی با رسانه‌های نوظهور ندارند و گاهی نسبت به آن موضع منفی دارند، به خصوص که با ظهور هر کدام، برای فیلترینگ آن دست به کار می‌شوند. در مقابل چهره‌های اصلاح‌طلب به خصوص جوان‌ترها سریع‌تر وارد این کارزار رسانه‌ای می‌شوند و از خود چهره‌هایی در حد اینفلوئنسر یا سلبریتی می‌سازند. نمونه آن در سال‌های اخیر آذری‌جهرمی بود که تلاش می‌کرد غیر از حوزه حرفه‌ای در زمینه ارتباطات و فیلترینگ، بخش‌هایی از زندگی شخصی‌اش را به نمایش بگذارد، با مخاطبان بده‌بستان داشت و حتی کل‌کل فوتبالی می‌کرد.

در میان اصولگرایان حالا چهره تازه‌ای در حال ظهور و بروز است که نقطه اوج شهرتش مناظره با میرسلیم در حوزه خودرو بود. کمتر کسی است که تقابل ۲۰۶ و لندکروز را ندیده باشد. حالا جلال رشیدی‌کوچی، گره خورده با خودرو و واردات آن. در صفحه او عموم سوالات در این مورد است. حتی صفحه شخصی او که قرار بوده از احوالات شخصی‌اش تصویر بگذارد، باز هم موضوع اصلی خودرو است. البته او هم از این مباحث استقبال می‌کند. آقای نماینده، از خانواده‌ای مجلسی آمده است. پدر و عموی او نیز نماینده مجلس بوده‌اند، هر چند اطلاعات زیادی در مورد آنها نمی‌توان پیدا کرد، اما به گفته خودش، او مانند پدرش کمی تند و تیز است، اما عمو فرد آرام‌تری در مجلس بوده است. آقای رشیدی کوچی، بازی سیاست را از استانداری فارس شروع کرد و بعد از یک‌سال، جذب سپاه شد و از آنجا مستقیم وارد مجلس شد.

صفحات اینستاگرام او سه بار تغییر شکل داده است به خصوص در یک سال اخیر. این تغییرات از شکل و شمایل صفحه و قاب‌بندی تصاویر تا تیپ و لباس‌های آقای نماینده قابل مشاهده است. مثلا حالا او را بیشتر با تی‌شرت می‌توان دید، یا در مسیر رفت‌وآمد ویدئو می‌گذارد و حتی در خانه لایو می‌گذارد. اما حواسش جمع است که قاب بسته‌ای باشد که در نهایت فقط بخش کوچکی از خانه که شامل پرده است، مشخص باشد. او در حال پوست‌اندازی در اینستاگرام است. خودش می‌گوید: «از ابتدای ورود به مجلس، با توجه به شناختم از رسانه و ظرفیت‌های آن، سعی کردم نگاه و باورم را به‌طور شفاف با مردم به اشتراک بگذارم.»

از نخستین ویدئوهایی که از او به دفعات بازنشر شد، مخالفت با طرح صیانت بود: «آن ویدئو در زمان خودش وایرال شد و پیج اینستاگرامم یک جهش قابل توجه داشت.» احتمالا می‌توان این مقطع را خیز او برای یک جهش و کسب شهرت عمومی‌تری در نظر گرفت. با وجود آنکه او قبل‌تر موضوع خودرو و واردات آن را مطرح کرده بود، اما یک مناظره، کلید طلایی را به دست او داد: «مناظره با آقای میرسلیم که از تلویزیون پخش شد، خیلی دیده شد و آمار صفحه تصاعدی بالا رفت.» مدیریت پرقدرت یک مناظره و بیرون آمدن از آن به عنوان یک برنده، ریزه‌کاری‌های خاصی دارد که غیر از شناخت اصول مباحثه، نیازمند شناخت رسانه و مخاطب نیز باشد: «در مجموعه‌ای که کار می‌کردم، از جمله موضوعات مورد مطالعه‌ام، عملیات روانی و تاثیر رسانه بود. در مجموعه سپاه به عنوان سخنران سیاسی تجربه داشتم.»

کسانی که در شبکه‌های اجتماعی فعالیت می‌کنند، می‌دانند که کار وقت‌گیری است و اگر قرار باشد صفحه‌ای حرفه‌ای داشته باشند، نیازمند یک تیم است: «مدیریت صفحه با خودم است، اما تیم رسانه‌ای دارم که در بحث بصری و ویرایشی کمک می‌کنند. اما پست‌ها را خودم می‌گذارم و کامنت و دایرکت‌ها را هم خودم جواب می‌دهم.» شما صفحه او را که بالا و پایین کنید، کمتر به جواب و لایک کامنت‌ها بر می‌خورید. البته در مواردی مجموعه سوالات و بحث‌های کامنت‌ها را جمع می‌کند و در یک لایو پاسخ می‌دهد.  تعریف صفحه شخصی مشخص است و محتوای منتشره پیرامون زندگی‌ شخصی، خانواده، تفریحات و... است. در شبکه‌های مجازی کمتر فرد سیاسی را می‌توان پیدا کرد که فراتر از دفتر کار تصویری منتشر کند یا حاضر شود خود را در برابر قضاوت مردم قرار دهد.

از نمونه‌هایی که حاضر به قبول چنین ریسکی شد، می‌توان از آذری‌جهرمی نام برد. وزیری که روزهای تعطیل متفاوتی هم داشت و گاهی با خانواده به بوستان و سفر می‌رفت، همسر و فرزندانش در تصویر حاضر بودند و گاهی از شیرین‌کاری‌های بچه‌ها می‌نوشت یا به وقت مسابقات فوتبال کل‌کل اساسی با فالوورهایش راه می‌انداخت. آقای رشیدی‌کوچی، اگرچه تلاش کرد فضای بسته و یخی را بشکند و صفحه‌ای با اسم و عنوان شخصی راه انداخت و چند باری هم در گلستان و سفر عکس و فیلم منتشر کرد، اما پرونده زندگی شخصی همین جا بسته شد.

 آقای نماینده: «فعالیت صفحه شخصی را کم کردم؛ چرا که خیلی‌ها فرق صفحه شخصی، عمومی و سیاسی را متوجه نیستند. از ابتدا گفتم صفحه شخصی برای آن است که زندگی شخصی خودم و تعاملات خارج از فضای کاری را به نمایش بگذارم، به هر حال اینکه یک نماینده کجا تفریح می‌رود، یا نگاهش به موضوعات خارج از کار چیست؟ برای مخاطب جالب است، اما هر پستی می‌گذارم، مردم می‌گویند چرا رفتی خوش‌گذرانی، مشکل ما را حل کن. به همین دلیل تعداد این پست‌ها را کم کردم و در چند ماه اخیر و بعد از اتفاقاتی که در کشور افتاد، سعی کردم در انتشار پست شرایط کشور را نیز در نظر بگیرم.» مردهای سنتی چارچوب خاصی برای نمایش برخی موضوعات به خصوص در حیطه تاهل دارند. به‌طور مثال به جای حلقه ازدواج در انگشت حلقه، از انگشترهای عقیق در باقی انگشت‌ها استفاده می‌کنند.

آقای نماینده هم در همین زمره قرار دارد. تفریحات آقای نماینده، فضایی مردانه را القا می‌کند که البته می‌گوید: «این تصمیم شخصی من است. برای حفاظت از خانواده ترجیح می‌دهم که آنها را از این فضا دور نگه دارم.» در میان سیاسیون خارجی نیز این فضا وجود دارد. کسانی مانند پوتین و بوریس جانسون فضای خانوادگی را وارد دنیای رسانه‌ای‌شان نمی‌کنند، اما فردی مانند اوباما، همسرش و دخترانش نقش محوری در صفحاتش دارند. در میان اصولگرایان این فضای باز را کمتر می‌توان دید. آنها که در شبکه‌های اجتماعی حضور پررنگی دارند، ترجیح‌شان نمایش بخش کاری و همان محیط است و نه زندگی شخصی.

اما در جناح مقابل آذری‌جهرمی از جمله چهره‌هایی بود که این فضا را شکست. خیلی از سیاسیون حال و هوای صفحه او را داشتند، اما حاضر نبودند همان محتوا و تصاویر را منتشر کنند. به معنای دقیق نمی‌توان گفت او الگو شد، چرا که تنها تعداد فالوورهای او مورد نظر بود. آقای نماینده اما الگو ندارد: «آن چیزی که به نظر درست بیاید و به آن باور داشته باشم را انجام می‌دهم. مثلا بعد از ویدئوی معروف با آقای میرسلیم، در طبیعت و باغ نشسته بودم و فکر کردم زمان مناسبی برای گفت‌وگو با مردم و پاسخ دادن به کامنت‌هاست. این ویدئو به اندازه همان مناظره دیده شد، اما هیچ هدف سیاسی پشت آن نبود. احساس کردم هر چه ساده‌تر صحبت کنم پذیرش آن از طرف مردم بالاتر است.»

این ساده‌سازی‌ها البته رو به گسترش است. او چند کلیدواژه مهم دارد؛ واردات خودرو که با مخالف سرسخت آن یعنی میرسلیم گره خورده است، مافیای خودرو، فیلترینگ، فیلترشکن. کلماتی که شاخک‌ها را سخت تکان می‌دهد و لایک می‌گیرد و خوب دیده می‌شود. پیدا کردن کلیدواژه‌ها گذشته از شناخت رسانه و مخاطب، نیازمند یک رصد قوی است تا فضای مناسب را برای انتشار موفق یک پست آماده کند. البته او پیش‌تر گفته است که جنگ روانی و رسانه را می‌شناسند و احتمالا همین موضوع می‌تواند به او کمک کند: «سعی کردم به گونه‌ای تلاش کنم که خودم هشتگ‌سازی کنم. مثلا موضوع واردات خودرو از خیلی قبل‌تر مطرح شده بود، اما دوباره آن را زنده کردم. چون این یک مافیا است. می‌گویند اسم بگو، اما این یک جریان و نگاه است که در کنارش اشخاص خود را نشان می‌دهند.

اما اینکه چرا این کلمات را انتخاب می‌کنم به آن فکر نکرده‌ام واقعا. یعنی با رصد رسانه‌ها به هشتگ نمی‌رسم. اما به دلیل آنکه رسانه و عملیات روانی را می‌شناسم، ادبیاتم متفاوت است. می‌دانم در یک مناظره، چه رفتاری داشته باشم، کجا بخندم، کجا جدی باشم، کجا به بحث ورود کنم و کجا ساکت باشم. در عین حال تلاش می‌کنم ادا در نیاورم. اگر مخالف فیلتر هستم، باور دارم که فیلترینگ جواب نمی‌دهد. وقتی می‌گویم گوشی آی‌فون را ممنوع نکنید و حتما چیزی در پس آن است که عده‌ای به اسم رهبری گوشی را ممنوع می‌کنند. از آن طرف هم اعتقاد دارم که نباید شأن رهبری را پایین بیاوریم.»

آقای کوچی، برند خودش را با خودرو و واردات آن ساخت و تقویت کرد، تمرکزش هم شبکه‌های اجتماعی است؛ رسانه‌ای که صفر تا صد آن در دست خودش است، البته که می‌گوید برندش را بر این اساس نساخته و طبق علاقه شخصی‌اش به خودرو در این حوزه وارد شده است. علاقه‌اش به خودرو به شکلی نیست که بگوییم یک ماشین‌باز است، اما می‌گوید که اطلاعات ماشین‌ها را دارد. حالا یک ۲۰۶ دارد که به قول خودش با او پیر شده است: «زمانی پول خرید ماشین بهتر را نداشتم و زمانی که داشتم به دلیل اینکه بتوانم از حق مردم دفاع کنم، نخریدم. البته الان در یوتیوب فیلم‌ها را می‌بینم. مثلا ۲۰۶ و لندکروز چقدر فرق دارند.»

شیطنت‌های او همین اشارات است که برمی‌گردد به مناظره‌اش با میرسیلم. نقطه طلایی که پیدا کرده و رهایش نمی‌کند: «من با هیچ کس، جنگی ندارم. مخالفتم با میرسلیم بر سر واردات است که من به‌شدت دنبال می‌کردم و موضع‌گیری او بر خلاف این است و در عین حال مخالفتش تاثیرگذار بود؛ به ویژه که در هیات عالی نظارت بر حسن سیاست‌های ابلاغی مقام معظم رهبری و در تشخیص مصلحت حضور دارد. به هر حال او به دلیل سابقه‌اش به عنوان وزیر، معاون وزیر و نماینده و رئیس حزب، حتما آدم وزن‌داری است.» این مخالفت‌ها باید نفع و منافعی داشته باشد که آقای کوچی گویا خبر از آنها ندارد.

اما آنچه مشخص است خودروسازان در دولت‌ها بی‌نفوذ نیستند؛ چنان که وزیر را از اعتبار می‌اندازند: «جریان صاحب منفعت در بدنه کارشناسی مجموعه وزارتخانه‌های مختلف نفوذ پیدا کرده و خروجی وزرا در مجلس یا کمیسیون‌ها از زیرنظر این کارشناسان بیرون می‌آید. کارشناسانی که آمار می‌دهند، خط‌مشی می‌دهند، وزیر هم به آنها اعتماد می‌کند. این جریان در بدنه وزارتخانه‌ها نفوذ کرده و بسیار هم پولدار است و به راحتی هم از کیسه خلیفه بذل و بخشش می‌کند. به همین دلیل می‌توانند در ادوار مختلف و مجالس و دولت‌های مختلف عده‌ای را با خود همراه کنند. به این صورت که یا آنها را وامدار خود می‌کنند یا آنها را به این نتیجه می‌رسانند که در حال تولید هستیم و نباید کاری کنیم که صنعت بخوابد. در واقع آنها را تطمیع فکری می‌کنند.» 

او در عین حال که خوب می‌داند چطور در مناظره حاضر شود و احتمالا بازی خوانی می‌کند، اما در این گفت‌وگو ترجیح داد ساده پاسخ دهد، بلکه به کشف و شهود خودش برسد. حتی جایی می‌گوید: «شما دارید بازجویی می‌کنید؟ من خودم ضد بازجویی‌ام.» در همین گفت‌وگو هم گاهی نمی‌تواند برق شیطنت را پنهان کند، به خصوص وقتی اسم میرسلیم می‌آید. همین برق وقتی در مجلس لایو می‌گیرد و «دو دو» می‌کند، از چشمانش می‌پرد.

 البته که خودش زیر بار شیطنت نمی‌رود مگر در شرایط خاص: «برای اینکه حال بعضی‌ها را بگیرم، شیطنت بلد هستم. اینها از فرصت‌سنجی من می‌آید. اما بدانید هرکس گفت جلالی بدون برنامه به اینجا رسیده و معروف شده، حرف الکی زده است. محال است کسی در عالم سیاست در کمتر از دو سال بدون تجربه قبلی به این جایگاهی که من رسیده‌ام، برسد. اگر به اینجا رسیده‌ام همه‌اش با فکر و برنامه‌ریزی بوده است. شرایط و نیازهای جامعه را می‌شناختم و برای حل آنها وقت گذاشتم، سختی کشیدم، جیبم را بستم تا دهانم باز باشد. مجلس بعدی هم می‌خواهم باشم و کارهای بیشتری انجام بدهم.» کوتاه‌ترین برنامه او مجلس بعدی است، تجربه خانوادگی او این قدرت را می‌دهد که به آینده بزرگ‌تری فکر کند. پدرش در دور چهارم مجلس رای آورد و سال ۷۳ در بازدید از حوزه انتخابی‌اش و حین خدمت به شهادت رسید و عموی او نیز یک دوره و میان‌دوره نماینده بوده است.

به گفته آقای نماینده پدرش در دوره خودش نماینده پر سر و صدایی بوده است. اما خیز بلندتر آقای نماینده از حوالی پاستور می‌گذرد. البته نه در قد و قامت وزیر و معاونت، بالاتر از این‌ها: «هیچ‌وقت به وزیر شدن یا معاون وزیر شدن فکر نمی‌کنم. اما اگر بدانم رئیس‌جمهور بشوم، می‌توانم مردم کشورم را از وضعیتی که هستند نجات دهم، چرا فکر نکنم. اما هیچ‌وقت از عبارت «احساس وظیفه کردم» استفاده نکردم. اگر احساس تکلیف کردم چیزی بین من و خدای من بوده است. برای مجلس گفتم برنامه دارم تا برای مردم شهرم مفید باشم، آبروی پدرم را حفظ کنم و جایگاه خانوادگی و پدرم را ارتقا دهم. هیچ‌وقت نگفتم احساس تکلیف؛ الان هم نمی‌گویم. گفتم اگر بتوانم مشکلی حل کنم.»

احتمالا عبارت «احساس تکلیف» دیگر موقعیت شعارگونه‌اش هویدا شده که او هم حاضر نیست از آن استفاده کند، یک وجه افتراق دیگر با سلف خودش دوری از کلماتی است که اعتبارش را از دست داده است: «سایران آن‌قدر گفتند و رفتند و تکلیف‌شان را انجام ندادند و برای این احساس تکلیف کشتی گرفتند و اصول را زیر پا گذاشتند که این عبارت عالی و متعالی ارزشش را برای مردم از دست داد.» اصولگرایان سنتی‌، اما همچنان از همین موضع صحبت می‌کنند و میدان خالی از رقیب را ترجیح می‌دهند، حتی اگر شور و حضور مردم کمتر باشد، اما این شرایط می‌تواند یکدستی را برای آنها تضمین کند و همین برایشان کافی است. اما آقای نماینده در مورد این گروه نظر دیگری دارد و چندان آنها را دارای حامی نمی‌داند: «برای انتخابات پیش‌رو، اعتقاد ندارم که اعدادی مانند ۴۵ یا ۳۵ درصد حامی این گروه باشد؛ همین موضوع باعث می‌شود آن جمعیت حداقلی روی همین حداقل‌های خود حساب باز کنند. مردم موضوعاتی بالاتر از شکم و سفره برایشان مطرح است.»

نمایندگان در مجلس بسیار از مردم حرف می‌زنند، از خواسته و توقعاتشان، اما آماری از جمعیتی که نماینده آن هستند، نمی‌دهند: «ما از یک آمارسازی‌های غلطی حرف می‌زنیم که دوست داریم آن آمار وجود داشته باشد، بعد بر اساس آن آمار غلط تصمیم می‌گیریم. در صورتی که ممکن است در کف جامعه و واقعیت این نباشد. تاکید دارم که اول بفهمیم در جامعه چه اتفاقی در حال وقوع است. واقعیت و مشکلات مردم را بفهمیم، بعد بپذیریم و راهکار ارائه دهیم. اگر نفهمیدیم خودمان را گول زده‌ایم. البته آمار واقعی به ما می‌رسد. اما بعضی می‌گویند آماری که مرکز پژوهش‌ها می‌دهد غلط است و می‌خواهد ما را تضعیف کنند. ما اینها را قبول نداریم. در مورد انتخابات اکنون وضعیت جامعه ما برای انتخابات و حضور پای صندوق رای وضعیت خوبی نیست. حالا ما بگوییم و دوستان قبول نکنند. نتیجه کی مشخص می‌شود؟ ساعت ۳-۴ روز ۱۱ اسفند ماه و روز انتخابات. اگر الان برای خودرو داد می‌زنم، برای آن است که با ایجاد رضایت‌مندی مردم پای صندوق‌ها بیایند.

اما دوستان زمانی موضوع را می‌پذیرند که کار از کار گذشته است.» از دیگر موضوعات مورد توجه جامعه، فیلتر و فیلترشکن است که اتفاقا آقای نماینده روی آن هم دست گذاشت. در مجلسی که بخشی از آن به دنبال صیانت از فضای مجازی است، یکی محکم ‌ساز مخالف می‌زند. او برای همین هم یک نظر‌سنجی در صفحه‌اش قرار داد: «بالاترین نظرسنجی که در جمهوری اسلامی، صداوسیما و... انجام می‌شود، سقفش ۲۰ هزار نفر است. اما در این نظرسنجی ۸۰ هزار نفر شرکت کردند که ۷۰ درصد آنها گفتند فیلترشکن می‌خرند. با این کار می‌خواستم بفهمانم اول آنکه شما فیلتر که نکردی هیچ، بلکه تصمیم شما منجر به ایجاد بازار مکاره‌ای شده که عده‌ای فیلترشکن بفروشند و این اشتباه است.

فیلترینگ آسیب‌های زیادی به جامعه می‌زند، اما عده‌ای به نام انقلاب و اسلام این کارها را انجام می‌دهند.» آقای نماینده را به شوخی سلبریتی و اینفلوئنسر می‌خوانند، اما البته که خود را به آن راه می‌زند که اینفلوئنسر چیست؟ تصورش همان‌هایی است که در حوزه غذا کار می‌کنند یا آرایشی. اما او اینفلوئنسری است در مجلس که موضوع خودرو را انتخاب کرده. البته که موضوعات پرمخاطب دیگری هم می‌توانست انتخاب کند مانند ورود به حوزه زنان، اما دردسرهای‌ زیادی هم برایش داشت.

همین انتخاب‌هایش او را محافظه‌کار نشان می‌دهد. مثلا نماینده مجلسی که سیاست در خانواده‌اش موروثی است، وقتی قرار است در مورد انتخابات و حکمرانی نو صحبت کنیم، می‌گوید من تحلیلگر سیاسی خوبی نیستم. در عوض خودرو را انتخاب می‌کند: «اعتقادم بر این است که با یک دست نباید چند هندوانه را برداشت. در مجلس به‌طور تخصصی موضوعی را دست‌گرفتم و به نتیجه رساندم. این موضوع الان به عنوان یک برند و افتخار برای من مطرح است. حالا می‌توانم بگویم مردم، من روزی که به مجلس آمدم موضوع خودرو را دست گرفتم و تبدیل به قانون کردم و اکنون هم سوار ماشین خواهید شد.

در عین حال که از این شاخه به آن شاخه پریدن را دوست ندارم، موضوعاتی را هم انتخاب می‌کنم که تاثیرگذار باشند. اما موضوع را براساس اینکه مردم خوششان بیاید و فالوور بگیرم، انتخاب نمی‌کنم. در مقابل معتقدم وقتی می‌خواهید آی‌فون را ممنوع کنید، شأن رهبر را در حد مسأله گوشی پایین نیاورید، بلکه بگویید فلان ایراد را دارد. یا میرسلیم گفته رشیدی‌کوچی به خودروی داخلی گفته آشغال و... من با این تفکر و جریان مشکل دارم. چرا برای منافع خودشان، مالی‌شان و حزبی‌شان همیشه خود را پشت اسلام، قرآن، شهدا و رهبری پنهان می‌کنند؟ وقتی مردم را عصبانی می‌کنیم که کلام و عمل‌مان تعارض داشته باشد. برای مردم ممنوع می‌کنیم، اما بچه‌هایمان سوار بهترین ماشین‌ها می‌شوند، معلوم است فحش‌مان می‌دهند. خودمان در توییتر فعالیت می‌کنیم، اما برای مردم ممنوع است.

به مردم می‌گوییم یک وعده نان بخور اما در منزلمان گوشت و پلویمان تامین است. مردم را منع می‌کنیم و خودمان به آن عمل نمی‌کنیم.»  در مورد اصرارش بر انتخاب خودرو و واردات آن‌هم جایی میان شوخی و خنده می‌گوید که «می‌خواستم ماشین خارجی خوب سوار شوم، خواستم تنها خوری نکنم، گفتم برای مردم هم بیاورم. همه سوار شویم.» او از ابتدا تا انتها زیر بار محافظه‌کاری‌اش نمی‌رود. البته صریح حرف زدن در این ماه‌های منتهی به انتخابات می‌تواند راه رفتن روی لبه تیغ باشد و زندگی کاندیدایی را زیرورو کند: «محافظه‌کار نیستم، اینکه همه‌چیز را بگوییم، کار ابلهان است.

در احادیث و روایات بزرگان داریم که لازم نیست برنامه‌ات را برای همه بگویی، ممکن است زدن هر حرفی از طرف من کل آینده سیاسی‌ام را تحت تاثیر قرار دهد و به آن اهداف که خیلی‌هایش هم به نفع مردم است، نرسم.» آمار صفحه‌اش نشان می‌دهد که ۶/ ۴۹ درصد دنبال‌کننده‌های او در تهران هستند و ۶ درصد شیراز. ۴۵ درصد آنها در سن ۲۵ تا ۳۴ سال قرار دارند و تنها ۵ درصد از دنبال‌کنندگانش ۴۵ تا ۵۴ ساله‌ها هستند. در همین حال فقط ۶ درصد دنبال‌کنندگان او را زنان تشکیل می‌دهند.