بازگشت فلسطین به سطح

فارغ از اینکه پاسخ در کدام یک از این دو گزاره مستتر باشد، واقعیت این است که رخداد ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بار دیگر نشان داد که مساله لاینحل فلسطین همچنان بخش مهمی از روندهای کلانی است که در خاورمیانه می‌گذرد، حتی اگر بسیاری از کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بخواهند آن را در معادلات و محاسبات خود نادیده بگیرند یا وزن آن را کاهش دهند. حداقل در سه دهه اخیر و به‌خصوص بعد از پیمان کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل، مجموعه‌ای از تحولات باعث شد به تدریج مساله فلسطین در خاورمیانه به حاشیه رانده شود.

برخی تحلیلگران معتقدند که تضعیف چپ در سطح جهانی، روند اسلو، کمپ دیوید ۲، شکاف میان حماس و فتح، شکاف در جهان عرب، بهار عربی، جهانی شدن و گسترش روابط اسرائیل با برخی کشورهای عرب و خروج آن از انزوای دیپلماتیک مهم‌ترین عوامل به حاشیه رفتن مساله فلسطین به عنوان آرمان مشترک مردم جهان عرب بود.  اینکه تا چه حد مساله به حاشیه رفته فلسطین دوباره به سطح اول دغدغه‌ها باز‌گردد پرسشی است که تا حدی روند جنگ و چگونگی پاسخ اسرائیل بخشی از آن را هویدا خواهد ساخت. آیا صرفا شاهد یک جنگ محدود و سپس فراهم شدن میز مذاکره این بار با دست برتر فلسطینی‌ها خواهیم بود یا نه، اسرائیل با یک ضد حمله، جنگ را به مقیاس جدیدی می‌کشاند که پای دیگر طرف‌ها را به میان خواهد آورد. همچنین این موضوع به‌ویژه در مساله افکار عمومی تا یک دوره کوتاه‌مدت اثرات ماندگاری دارد و حساسیت‌ها را به دنبال خواهد داشت.

بالا رفتن هزینه‌های عادی‌سازی

مساله دوم و بسیار مهمی که تحت‌الشعاع این روند قرار خواهد گرفت، عادی‌سازی روابط عربستان و اسرائیل است که یک روز قبل از طوفان الاقصی قریب‌الوقوع می‌نمود و بسیاری از رسانه‌های غربی از مذاکرات سه‌جانبه فشرده بین آمریکایی‌ها، سعودی و اسرائیل خبر می‌دادند. عربستان که سال ۲۰۰۲ طرح صلح معروف ملک عبدالله را در نشست اتحادیه عرب در بیروت مطرح کرد، با درگیری کنونی حماس با اسرائیل روند عادی‌سازی را به تعویق خواهد انداخت تا پس از جنگ و مشخص شدن نتایج نسبت به طرح دوباره آن اقدام کند. واقعیت این است که عادی‌سازی برای آل سعود روندی است که تاحدی بخشی از برنامه‌های توسعه اقتصادی این پادشاهی به آن گره خورده است. مساله تنها زمان و چگونگی گرفتن امتیازات امنیتی و نظامی از آمریکا است.

بنابراین سعودی‌ها همچنان به این مساله به عنوان یک فرآیند و مسیر نگاه خواهند کرد، اما با رخداد ۷ اکتبر هزینه‌های پیوستن برای آنها بیشتر خواهد شد و این می‌تواند در امتیازاتی که ریاض از واشنگتن طلب کرده نمایان شود و عربستان این بار در شروط خود سرسختی بیشتری نشان دهد. به‌خصوص در شرط مربوط به معاهده دفاعی که برای تصمیم‌گیرندگان سعودی بسیار کلیدی است. از سوی دیگر عربستان طبیعتا به مساله حقوق فلسطینیان توجه بیشتری نشان خواهد داد و دیگر نمی‌تواند صرفا با متقاعدسازی تشکیلات خودگردان و نادیده گرفتن گروه‌های مقاومت نسبت به این معامله بی‌توجه باشد. همچنین چند پایتخت عربی/ اسلامی ناراضی از مذاکرات عادی‌سازی با این اقدام همراهی بیشتری نشان خواهند داد.

کابینه افراطی در معرض فروپاشی

سومین تاثیر قابل توجه این رویداد بر عرصه داخلی اسرائیل به‌ویژه برای کابینه افراطی نتانیاهو است که خود به مانعی بر سر تضمین حقوق فلسطینی‌ها تبدیل شده است. طوفان الاقصى را باید مصداق یک غافلگیری اطلاعاتی راهبردی برای اسرائیل و معادل حملاتی چون ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و انفجارهای آرامکو در سپتامبر ۲۰۱۹ دانست. تاثیرات و پیامدهای این عملیات ابعاد جدیدی را بروز خواهد داد که می‌تواند بر سرنوشت اسرائیل از بدو تاسیس تاکنون هم اثرات ماندگاری بر جای بگذارد. حتی اگر در نظر بگیریم اسرائیل از فردا برای موضوع بقای خود دست به اقدامات بزرگ‌تر بزند و حتی حمام خون راه بیندازد، باز هم نخواهد توانست شوکی را که دریافت کرده تا مدت‌ها در ارزیابی‌های خود لحاظ نکند و آن را دور نگه دارد. شکاف در بدنه امنیتی اسرائیل محرز است و می‌تواند کابینه کنونی را در معرض فروپاشی قرار دهد و زمینه را برای شکل‌گیری کابینه جدید با حضور جناح‌های دیگر فراهم کند.

خاورمیانه به مسیر قبل باز خواهد گشت؟

واقعیت این است که خاورمیانه همچنان مستعد تکانه‌های شدیدی است که می‌تواند روندهای ناپایدار و تازه شکل‌یافته منطقه‌ای را مجددا با گسست مواجه کند. آنچه روند تنش‌زدایی در طول دو سال گذشته را می‌تواند متوقف سازد و مجددا سایه تنش و رقابت را گسترده‌تر کند، در وهله اول به سطح و شعاع جنگ کنونی بر‌می‌گردد که چگونگی پاسخ اسرائیل، واکنش آمریکا و ورود بازیگران دیگر به آن نقش مهمی در تنش‌زایی جدید ایجاد خواهد کرد. مساله دوم نتایج این جنگ است که عامل مهمی در آرایش بازیگران و ائتلاف‌هایی است که تا پیش از آن به دنبال گسترش همکاری‌های اقتصادی در منطقه بود.

اینکه تحقق ثبات اقتصادی در منطقه بدون توجه به حل چالش‌های امنیتی فرآیند قابل دوامی هست یا خیر، مساله مهمی است که بر روی میز بازیگران قرار دارد. این دو گزاره تعیین‌کنندگی قابل توجهی بر فرآیند نظم در حال شکل‌گیری ایفا خواهد کرد. با این حال نباید این نکته را از نظر دور داشت که تجربه جنگ‌های حماس با اسرائیل در طول دو دهه گذشته نشان می‌دهد که امکان تبدیل شدن این جنگ‌های محدود با مقیاس مشخص بیشتر با هدف تغییر رفتار و گرفتن امتیازات صورت می‌گیرد و قابلیت تبدیل شدن به یک جنگ منطقه‌ای میان بازیگران را ندارد و بسیاری از کشورها تلاش خواهند کرد تا با میانجیگری و دعوت به خویشتن‌داری زمینه‌های فراهم کردن میز مذاکره برای تبدیل آن به دستاوردها را به‌وجود بیاورند.

از سوی دیگر خسارت‌های جبران‌ناپذیر تنش و بحران در طول ۲۰سال گذشته به‌ویژه پس از اشغال عراق و تحولات بهار عربی و سقوط دومینو‌وار رژیم‌های عربی اثرات ماندگاری بر ادراک تصمیم‌گیرندگان در خاورمیانه بر جای گذاشته که این منطقه بیش از این دیگر تحمل و پذیرای جنگ و تنش‌های نفسگیر که جز تحلیل نیروها و سرمایه را به دنبال نداشته، ندارد و نکته پایانی اینکه مساله جنگ اوکراین و رقابت‌های چین و آمریکا باعث خواهد شد تا بازیگران بزرگ ظرفیتی برای ایجاد یک پرونده تنش جدید قائل نباشند و ترجیح دهند به مدیریت منازعه برای تاثیرگذاری بر کانون‌های بحرانی که خود درگیر آن هستند، بپردازند تا اینکه بخواهند به‌صورت مستقیم مداخله کنند.