... دور نیکنامی رفت

علیرضا مجمع

می‌خواهیم از کنسرت استاد محمدرضا شجریان که این روزها در تالار کشور درحال برگزاری است بنویسیم، اما نه به رسم گزارش‌های معمول. استاد را اما نمی‌شود نقد کرد، او جایگاهی در پهنه هنر ایران زمین دارد که با کمتر کسی قابل قیاس است، اگر قلم را اندکی رها کنی و بخواهی تحلیلت را از چگونگی حال حاضر استاد بگویی، طرفداران او را شاید خوش نیاید، آنها برنمی‌تابند که بگویی شجریان سال ۸۷ نه دیگر نشانی از سال‌های میانه دهه پنجاه دارد، نه حتی نشانی از زمانی که ایران را از افتخار وجودش محروم کرده بود و کنسرت‌هایش را در اروپا و آمریکا برگزار می‌کرد. (بماند که دلیل این امر البته به خود او برنمی‌گردد، فضای غیرفرهنگی آن سال‌ها و سنگ‌اندازی‌هایی که در راه برگزاری کنسرت‌های او و دیگرانی مثل حسین علیزاده در ایران می‌شد باعث این مساله بود.) و نه حتی جلوتر از آن درزمانی که پس از سال‌ها به انگیزه زلزله بم در ایران همراه با حسین علیزاده و کیهان کلهر اجرای برنامه داشت. اما ناگزیریم پرده از روی زشت واقعیت کنار بزنیم؛ شجریان سال ۸۷ کوچکترین شباهتی به آن تصویری که سال‌ها از او ساخته‌ایم ندارد، تنها شباهتش شاید صدای بی‌بدیلش باشد که هنوز هم وقتی در فضای سالن می‌پیچد، مو بر تن راست می‌کند، اما فقط همین کافی است؟

در پاسخ به ابهام این کافی بودن یا نبودن، شب اول اجرای کنسرت سال ۸۷ استاد که چهارشنبه شب برگزار شد نشان داد که؛ نه کافی نیست. ابزار دیگری لازم است که این شجریان فاقد آن است. توضیح گزارش‌گونه شب اول اجرای استاد شاید در بازشدن این مساله به خواننده این گزارش کمک کند. اما گیر خواننده چه می‌آید اگر بداند بخش اول کنسرت با نام رندان مست در دستگاه همایون اجرا شد و شروعش پیش‌درآمدی ساخته مجید درخشانی بود و با زنگ شتر که برگرفته از ردیف میرزا عبدا... بود ادامه یافت و سپس استاد ساز و آواز می‌خواند با شعری از حافظ و سپس تصنیف چشم یاری با شعر حافظ که ساخته خود استاد بود و تنظیم این قطعه را مجید درخشانی برعهده داشت و در ادامه باز هم ساز و آوازی با شعر حافظ در سالن طنین‌افکن شد و بعد از آن تصنیف باد صبا با شعری از ملک‌الشعرای بهار و سپس آواز شوشتری با غزلی از سعدی و چهار مضراب بیداد ساخته مجید درخشانی و ساز و آوازی با غزل سعدی و در آخر این بخش تصنیف رندان مست ساخته مجید درخشانی با شعری از مولانا پایان بخش

برنامه بود. همچنین به نظرم اگر بداند در بخش دوم هم که نام مرغ خوشخوان بر خود داشت و در دستگاه شور اجرا شد، تمامش ساخته شجریان بود و تنظیم آن از مجید درخشانی و شعرهایش هم از حافظ و مولانا که در هفت قطعه مرتب شده بود، باز هم چیزی به اندوخته‌هایش اضافه نمی‌شود، اما نکته‌هایی را از لابه‌لای این اجرا می‌شود بیرون کشید و به عنوان فقدان ابزار لازم استادی او که در چند خط بالا گفتم، ذکر کرد. به هر حال می‌شود این ملزومات را لیست کرد. یکی‌اش حضور گروهی بسیار جوان است که به جز مجید درخشانی، بقیه‌شان بی‌شک جوانانی جویای نام بودند و شاید به جز مژگان شجریان که سه تار می‌زد و هم نام استاد بود و البته دخترش، مابقی نام‌هایی بودند که در کنار استاد قصد ابراز وجود داشتند. البته اشتباه نشود، بی‌شک قصد نگارنده این نیست که بگوید شجریان همیشه باید در کنار علیزاده و لطفی و فرهنگ‌فر و کلهر بخواند. طرفداران و به اصطلاح «فن»های استاد قطعا به این فرضی که بیان شد ایراد می‌گیرند و می‌گویند: اساسا یکی از ابزار بزرگی پروبال دادن به جوانان است و پرورش استعدادهایی که می‌توانند آینده موسیقی ایران را بسازند، قبول. اما از آن سو این را هم حتما قبول دارید که در کنار استادی مثل شجریان بودن افتخاری است که نصیب هر کسی نمی‌شود. این جوانان پرشور مصداق مثل «تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف/ مگر اسباب بزرگی همه آماده شود» بودند و البته در اجرایشان موفق. نکته‌ای که می‌توانم به عنوان معترضه یادآور شوم و شاید کمی جسارت باشد در مقام استاد، این بود که دو قطعه بدون آوازی که گروه مجید درخشانی در بخش اول و دوم با نام چهار مضراب اجرا کرد، یک سر و گردن بالاتر از تمام کنسرت چهارشنبه شب بود (مجددا با عرض معذرت از استاد) نکته بانمک اجرای اول گروه شهناز که با یک ساعت تاخیر برگزار شد (و استاد در ابتدای اجرا و بعد از کوک‌سازها عنوان کرد) این بود که زمانی که نه نفر از اعضای گروه برای استفاده از سرویس‌های بهداشتی سوار آسانسور شده بودند (!) در آسانسور گیر کرده‌اند و بعد از یک ساعت از دریچه یک کانال آنها را خارج کرده‌اند و توانسته‌اند روی سن حاضر شوند. این هم از عجایب سالن‌های برگزاری کنسرت‌ها در ایران. تا الان مشکل صوتی و صدایی معضل اصلی بود، حالا چیزهای دیگری هم به آن اضافه شده است. البته مساله صدا کماکان حل نشده است، کما اینکه در اجرای چهارشنبه شب و در جایی که صدای استاد در پرده‌های بالا قرار داشت، این مشکل عیان شد و شجریان را که نمی‌دانست در میانه اجرا چه کند، به واکنش عجیبی واداشت؛ او همچنان که می‌خواند، با بلند کردن دستش به نشانه اعتراض، این ضعف ازلی و ابدی سالن‌های ایران را یادآور شد.

برگردیم به گزارش خودمان و ابزار دیگری را ذکر کنیم که شجریان سال ۸۷ فاقد آن است؛ در کنسرت‌های پیش از این و اجراهایی که از استاد دیده بودیم، تامل او روی شعر و فرم اجرای شعر بسیار محسوس بود، اما در این اجرا دریغ از یک شعر تازه و اجرای متفاوت. ذکر بیت اول شعرهای این اجرا شاید در این باب جالب‌ باشد تا بدانید، تفاوت شجریان این سال‌ها با شجریان آلبوم زمستان و فریاد و بی تو به سر نمی‌شود، سر است تا ثریا:

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست/ سخن شناس نئی دلبرا خطا اینجاست

ما ز یاران چشم یاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود/ رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

گفتم آهندلی کنم چندی/ ندهم دل به هیچ دلبندی

رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند/ مستی ز دامت می‌کنند، مستان سلامت می‌کنند

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی/ از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور/ کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

از ورای همه این تکرارها به یک نکته می‌شود رسید؛ اینکه طرفداران او کماکان هرچه بخواند و هرگونه بخواند، دوستش دارند و اساسا شاید از او می‌خواهند خود را تکرار کند، لذا او هم به خود زحمتی نمی‌دهد تا گشتی در ادبیات بی‌بدیل ایران بزند و شعرهایی بیابد و نوآوری و خلاقیتی در موسیقی ایرانی انجام دهد. این همان شجریانی است که زمانی با شعری از اخوان ثالث، تمام احساس زمین و زمان را «فریاد» زد و شعر اخوان و صدای استاد، بهترین نماد فاجعه بم شد، شعر البته شعر منظوم نبود و در کارهای استاد خلاقیتی بی‌بدیل به‌وجود آورد. طرفداران او تکرار می‌خواهند و به همین خاطر ترجیع‌بند پایان تمام کنسرت‌هایش این شده که از او می‌خواهند تصنیف «مرغ سحر» را بخواند و او هم هر بار به این تقاضا جواب مثبت می‌دهد. گو اینکه این بار در بخشی از همین تصنیف هم دچار لکنت آوازی شد. تمام کنیم این درازگویی را. شجریان در این روزها و سال‌ها، بر خود فرض می‌داند که هر سال در ایران کنسرت دهد، چون خواهان دارد و تعداد شب‌های کنسرتش را به خاطر تقاضای زیاد افزایش دهد و با گروهی جوان و جویای نام بخواند، چون به آنها می‌خواهد پر و بال بدهد و...

جالب اینکه پسرش، همایون هم در این کنسرت حضور نداشت و پس از کنسرت اساتید (حسین علیزاده و کیهان کلهر) تنها یک بار در کنار پدر نشسته است. یاد کنسرت بم به خیر، حسین علیزاده و کیهان کلهر در کنار همایون و محمدرضا شجریان تکرارنشدنی‌اند. این حسرت، البته با این روند استاد یک حسرت پایدار است.