توماس شلینگ و توسعه نظریه‌بازی‌ها - ۳ دی ۸۶

حامد قدوسی

بخش دوم

پروفسور توماس شلینگ (Thomas Schelling) برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۵ (به طور مشترک با رابرت آومن) و استاد ممتاز حوزه سیاست‌گذاری دانشگاه مریلند آمریکا در تهران است. او قرار است امروز (سوم دی) در جمع اساتید و پژوهشگران اقتصاد و سایر علاقه‌مندان در مورد مساله گازهای گلخانه‌ای (Greenhouse Problem) در دانشگاه صنعتی شریف سخنرانی کند که شرکت در این جلسه برای عموم علاقه‌مندان آزاد است. با توجه به اهمیت بسیار زیاد این سفر که در واقع اولین سفر یک برنده جایزه نوبل رشته اقتصاد به ایران به شمار می‌آید بر آن شدم تا در این نوشته خلاصه‌ای از فعالیت‌های وی در توسعه نظریه‌بازی‌ها را به زبان ساده توضیح دهم. این روایت البته بر اساس برداشت من از کتاب‌ها و مقالات وی است و ممکن است حاوی تمامی نظرات کلیدی وی نباشد. با این همه سعی کرده‌ام که تا جایی که ممکن است نظرات اصلی او را به زبان ساده برای افرادی که صرفا آشنایی مقدماتی با نظریه‌بازی دارند، توضیح دهم. ذکر این نکته مهم است که پس از گذشت بیش از چهل سال از معرفی این مفاهیم و همه‌گیر شدن کاربرد آنها بسیاری از ما نمی‌دانیم که در واقع پیشنهاد‌دهنده اولیه آنها پروفسور شلینگ بوده است و لذا برای بیان اهمیت نقش وی گاهی مجبور شده‌ام تا در این متن برخی مفاهیم پراستفاده و جا افتاده در حوزه نظریه‌بازی‌ها را مجددا موشکافی کرده و توضیح دهم. لازم به توضیح است که بخش اول این مقاله دیروز در همین صفحه منتشر شد.

بازی ترسوها در زندگی روزمره بسیار شناخته شده است. توصیف کلی بازی این است که راهی وجود دارد که فقط یک بازیگر می‌تواند از آن عبور کند و اگر هر دو بازیگر با هم سعی کنند، وارد آن شوند (انتخاب هم زمان استراتژی شهامت (Dare) ) وضعیت هر دو آنها بدتر از حالتی است که یکی منتظر شود، (Chicken Out) تا اول آن دیگری عبور کند. در عمل این راه می‌تواند بازار یک محصول، جنگ بر سر یک منطقه تحت اختلاف بین دو کشور، باشد. بازی سه استراتژی نش دارد: دو استراتژی نش خالص که در هر کدام یکی از بازیگران تصمیم می‌گیرد تا وارد شود (شهامت) و دیگری بیرون بماند (جا زدن) و یک استراتژی مختلط که در آن هر دو بازیگر به احتمال ۱۱/۵ استراتژی اول و به احتمال ۱۱/۶ استراتژی دوم را انتخاب می‌کنند. تا به این جا مدل‌های نظریه بازی صرفا به ما می‌گویند که سه راه حل در این بازی وجود دارد، ولی مفاهیم گزینش تعادل (Equilibrium Selection) هنوز نمی‌تواند بگوید که کدام یک از این سه تعادل در عمل اتفاق می‌افتد و در نتیجه برای فهم آن باید به نتایج تجربی مراجعه کرد. در واقع مساله تعادل‌های چندگانه در یک بازی جزو چالش‌های مهم پیش‌روی اقتصاددان‌ها برای گسترش کاربردهای نظریه بازی به دنیای واقع است. تعادل نش به خوبی تشریح می‌کند که چه نقاطی از بازی خارج از تعادل (Off Equilibrium) هستند، ولی در مورد این که کدام یک از تعادل‌ها محقق خواهد شد، ساکت است و لذا در این شرایط قدرت پیش‌بینی مدل بازی کاهش می‌یابد.

شلینگ در این مساله از یک مشاهده تجربی شروع می‌کند. دو نفر را تصور کنید که باید از یک در باریک رد شوند. در عمل احتمال این که هر دو نفر با هم به سمت در حرکت کنند و در نتیجه با هم برخورد کنند، بسیار ضعیف است. در دنیای واقع نهادهایی مثل ارزش‌های اجتماعی کمک می‌کند تا صرفا یکی از این استراتژی‌ها محقق شود. مثلا افراد بنا به عادت می‌دانند که معمولا خانم‌ها یا افراد مسن تر یا ارشد تر اولویت بیشتری در عبور از در دارند و لذا همین اطلاع کوچک کمک می‌کند تا دو نفر استراتژی خود را با هم هماهنگ کرده و لذا بهترین نتیجه بازی به دست آید. شلینگ براساس مشاهداتی از این جنس از دنیای واقعی به این نتیجه رسید که عواملی وجود دارند که «تقارن» موجود در بازی را به هم زده و شانس تحقق یک تعادل را بیشتر از تعادل دیگر می‌کنند. همین عدم تقارن باعث می‌شود تا بازیگران به طور مشترک باور کنند که احتمال تحقق یک تعادل بیشتر است و همین باعث می‌شود که در عمل این تعادل با احتمال بالایی ظاهر شود. در عرصه منازعه به نفع هر دو طرف است که استراتژی جنگ- جنگ (شهامت - شهامت در ماتریس فوق) انتخاب نشود؛ چرا که این شرایط برای هر دو بسیار پرهزینه و بی فایده است. برای این کار یکی از دو بازیگر باید باور کنند که طرف دیگر ابزار جنگ را انتخاب خواهد کرد و لذا به نفع او است که کنار بیاید. نکته جالب این است که هر قدر منافع ناشی از جنگ نکردن (کنار آمدن) برای این طرف بالاتر باشد، شانس بیشتری وجود دارد که بازی در نقطه شهامت- جازدن (یعنی در واقع عدم وقوع یک درگیری جدی) شکل بگیرد. پیشنهاد سیاستی که شلینگ ارائه می‌کند، بسیار جالب است: به جای این که صرفا انرژی خود را روی بهبود توان نظامی‌خود متمرکز کنید، کاری کنید که منافع حریف از جنگ نکردن بالا برود. در این صورت شانس این که مساله در وضعیت جنگی منجر شود، کاهش می‌یابد.

تهدید معتبر و بازدارندگی

مساله تهدید طرف مقابل به استفاده از یک استراتژی مشخص در صورت انتخاب استراتژی خاصی توسط طرف مقابل از قدیم در ادبیات نظامی‌و روابط بین‌الملل شناخته شده بود و گاه از آن به مساله بازدارندگی (Deterrence) اسم برده می‌شود. این لغت در ادبیات حقوقی به کار می‌رود و منظور از آن تعبیه هزینه‌هایی است که مجرمین را تهدید می‌کند که در صورت ارتکاب یک جرم خاص با مجازات مواجه خواهند شد. به این ترتیب جامعه سعی می‌کند تا با تهدید مجرمین بالقوه به اتخاذ استراتژی تنبیه آن را از همان قدم اول از ارتکاب جرم باز دارد.

شلینگ با معرفی مفهوم تهدید معتبر (Credibl Threat) و غیرمعتبر (Incredible Threat) درک از این ماجرا را بسیار تعمیق بخشید. عبارت تهدید غیرمعتبر به این حقیقت اشاره می‌کند که حتی اگر یکی از بازیگران طرف مقابل را به استفاده از یک استراتژی خاص تهدید کرده باشد، ولی اگر شرایط جوری شود که او مجبور شود تهدید خود را عملی کند خود او اجرای تهدید را عقلانی نخواهد یافت. مثال‌هایش در زندگی روزمره فراوان است. مدیری را تصور کنید که کارمند بی‌انضباط، ولی با تخصص بالای خود را تهدید کرده است که اگر یک بار دیگر دیر سر کار حاضر شود او را اخراج می‌کند. او در واقع قصد دارد تا با آشکار کردن این تهدید کارمند را در شرایطی قرار دهد که تاخیر برای او غیرعقلانی شود. ولی کارمند از طرف دیگر شرایط را برای خودش شبیه‌سازی می‌کند و فرض می‌کند که فردا دیر سرکار حاضر شده است. مدیر در این جا باید تهدید خود را عملی کند، ولی اگر این کار را بکند و این نیروی خوب را از دست بدهد، باید هزینه فراوانی برای یافتن نیروی جدید متحمل شود و لذا اخراج کارمند در آن لحظه «غیرعقلانی» است. به همین دلیل مدیر از اجرای تهدید قبلی خود خودداری می‌کند. کارمندی که این موضوع را می‌داند، تهدید مدیر را جدی نمی‌گیرد و به دیر آمدن خود ادامه می‌دهد (در ادبیات خارج از نظریه بازی‌ها گاهی به این موضوع «قربانی عقلانیت خود شدن» هم گفته می‌شود و منظور آن است که چون تهدید کننده عقلانی است، تهدید شونده می‌داند که تهدید وی عملی نخواهد شد.) تهدید‌هایی که معتبر نیستند در واقع ارزشی هم برای اعلام کردن ندارند چون طرف مقابل آن را جدی نمی‌گیرد و لذا تاثیری در تغییر نتیجه بازی ندارند. مثال دیگری برای این قضیه اتحادیه کارگری است که تهدید کرده اگر دستمزدها نیم‌درصد افزایش نیابد، اعتصاب می‌کند. مدیران می‌دانند که زیانی که کارگران از اعتصاب کردن متحمل می‌شوند، بیش از نیم‌درصد افزایش دستمزد است و لذا حتی اگر حقوق‌ها زیاد نشود، آنها دست به اعتصاب نخواهند زد.

نمونه جالب دیگری از تهدیدهای معتبر در مساله گروگان‌گیری رخ می‌دهد. دولت‌ها معمولا اعلام می‌کنند که حاضر نیستند به کسی باج بدهند، ولی گروگان‌گیران می‌دانند که به محض این که یک نفر را گروگان بگیرند، خانواده او به دولت فشار آورده و نهایتا دولت را وادار به قبول خواسته‌های گروگان‌گیران می‌کند. دانستن این موضوع که تهدید دولت معتبر نیست، آنها را به این نتیجه می‌رساند که بهتر است کار خود را ادامه دهند. حال فرض کنید که دولت راهی برای معتبر کردن تهدیدش بیابد. مثلا مجلس قانونی را تصویب کند که طی آن هر نوع مذاکره و مصالحه با گروگان گیران اکیدا ممنوع شود و دولت هم در یکی دو مورد حتی به قیمت کشته شدن گروگان حاضر نشود از این موضع عدول کند. در این صورت گروگان گیران تهدید دولت را جدی گرفته و از ابتدا علاقه‌ای به گروگان گیری نشان نمی‌دهند.

در ادبیات امروزی نظریه بازی‌ها از این مفهوم تحت عنوان تعادل کامل زیرشاخه (Subgame Perfect Equilibrium) که توسط زلتون (Selton) پیشنهاد شده است، یاد می‌شود و منظور از آن این است که تعادل نش دارای این ویژگی باید در هر زیر بازی اصلی نیز تعادل نش باشد. پیامد تعادل نش بودن در هر زیرشاخه این است که استراتژی هر بازیگر باید در آن بازی محدود نیز بهترین پاسخ

(Best Response Strategy) باشد و اعمال این شرط تمامی ‌تهدیدهایی که خاصیت غیرمعتبر بودن دارند را حذف می‌کند. در نوشته‌های شلینگ ذکر مشخصی از این اصطلاح به میان نمی‌آید، ولی شکی نیست که مفهوم شهودی آن توسط وی بسیار توسعه یافته و در مسائل مختلف به کار گرفته شده است.

شلینگ مفهوم تهدید معتبر را به عرصه بازی‌های چانه‌زنی (Bargaining Games) وارد کرده و فرآیند چانه‌زنی را در واقعی زنجیره‌ای از تهدیدها (معتبر/غیرمعتبر) توسط بازیگران می‌داند. با این نوع نگاه او نشان می‌دهد که بر خلاف شهود اولیه در بسیاری اوقات محدود بودن فرد مذاکره‌کننده اتفاقا قدرت عمل بیشتری برای او به بار می‌آورد. مثلا فرض کنید که دو کشور الف و ب بر سر یک رژیم تجاری یا هر موضوع مورد اختلاف دیگری مذاکره می‌کنند. از مدل‌های رایج مذاکره می‌دانیم که در صورت حصول تفاهم مازاد (Surplus) شکل خواهد گرفت که بر اساس قدرت چانه زنی طرفین بین آنها تقسیم می‌شود (مثلا فکر کنید که در صورت برقراری تجارت آزاد بین دو کشور، هر دو از آن نفع خواهند برد، ولی این نفع برای دو طرف یکسان نیست هر چند برای هر دو مثبت است). از طرف دیگر هیچ کشوری از عدم دست یابی به تفاهم نفع نمی‌برد و لذا هر دو طرف انگیزه دارند تا این تفاهم زودتر شکل گیرد (شلینگ مفهوم تنزیل زمانی در بازی چانه زنی را در کتابش بحث می‌کند ولی تصریح ریاضی آن و حل بازی چانه زنی به صورت روشن بعدها توسط رابن اشتاین صورت گرفت). در این شرایط هر طرفی سعی می‌کند که ضمن راضی نگاه داشتن طرف مقابل سهم خودش را بیشینه کند. فرض کنید که مذاکره‌کننده کشور الف تام‌الاختیار باشد. در این صورت کشور ب می‌داند که او منطقه مجاز گسترده‌ای دارد و لذا سعی می‌کند تا کشور الف را در پایین‌ترین حد منطقه مجازش راضی کند. در سناریوی دیگری فرض کنید که او اختیار محدودی دارد و برای هر پیشنهاد جدیدی باید رضایت پارلمان کشورش را جلب کند. در این صورت کشور ب می‌داند که حداقل سطح رضایت کشور الف بالا است و چون تاخیر در تفاهم هم هزینه‌زا است، نهایتا سهم بیشتری به کشور الف داده می‌شود تا مذاکرات به دور بعدی کشیده نشود. این دقیقا مثالی است که نشان می‌دهد که چه طور محدود کردن قدرت عمل یک طرف باعث افزایش منابع او در بازی شد. محدود کردن اختیارات مذاکره‌کننده الف در واقع ایجاد نوعی تعهد برای تهدید به ترک مذاکرات در صورت عدم تخصیص سهم مناسب به این کشور است.

به عنوان مثالی از معتبر کردن تهدید به این داستان توجه کنید: دو کشور الف و ب را که در یک مخاصمه هستند در نظر بگیرید (مثلا آمریکا و شوروی). آمریکا شوروی را تهدید کرده بود که در صورت تجاوز به خاک متحدین آمریکا در اروپای غربی وارد جنگ با این کشور خواهد شد یا مثلا شوروی ممکن است آمریکا را تهدید کند که در صورت حمله آمریکا به این کشور با موشک‌های اتمی‌ به آمریکا حمله می‌کند. هر دو این تهدیدها در واقع چندان معتبر نیستند؛ چرا که طرف مقابل می‌داند که اگر جنگی در بگیرد، هزینه مداخله در جنگ یا حمله اتمی‌برای طرف مقابل بسیار بالا خواهد بود و او تهدید خودش را عملی نخواهد کرد.

حال اگر یکی از این کشورها بخواهد تا به وسیله تهدید خود طرف دیگر را از اقدامی‌ باز دارد، چه باید بکند؟ این جا است که بحث وسیله تعهد پیش می‌آید. سیستم‌های حمله خودکار نمونه‌ای عینی از این ابزارها هستند. منازعه هسته‌ای بین آمریکا و شوروی را در نظر بگیرید. هر چند که حمله اتمی‌شوروی به آمریکا عقلانی نیست (چرا که هزینه‌های آن برای خود شوروی هم بسیار بالا است) ولی اگر شوروی سیستم خودکار پرتاب موشک‌های هسته‌ای را فعال کند در این صورت آمریکا می‌داند که در صورت حمله دیگر کاری از رهبران شوروی برای غیرفعال کردن سیستم حمله اتمی‌ساخته نیست. دانستن این موضوع (تعهد شوروی به استفاده از سلاح هسته‌ای) باعث می‌شود تا انتخاب عقلانی برای آمریکا عدم حمله باشد. شهود مهمی‌ که نظریه بازی‌ها به ما می‌دهد، این است که وجود مکانیسم تعهد در واقع باعث می‌شود تا این تعهد هرگز عملی نشود. این دقیقا توصیف علمی‌ مفهومی‌ است که مردم عادی در مورد سلاح هسته‌ای به کار می‌برند: سلاح هسته‌ای برای شلیک کردن نیست، بلکه برای بازدارندگی است. در دنیا موارد متعددی از این مکانیسم‌های تعهد اتفاق می‌افتد: سیاست‌مداران تهدید می‌کنند که با اعلام عمومی‌ آن در واقع سیاست‌مدار قدرت انجام ندادن تهدید را از خود سلب می‌کند یا فرمانده جنگ پل پشت سر سربازان خود را از بین می‌برد تا استراتژی فرار را حذف کرده و تعهد خود را به جنگ جدی نشان دهد (و از این طریق دشمن را به صلح تشویق کند).

مدل‌های افتراق (Segregation)

شلینگ کتابی دارد با عنوان «رفتار خرد و رفتار کلان» که در سال ۱۹۷۸ منتشر شده است و به لحاظ ارجاع رتبه دوم را در بین نوشته‌های وی دارد. دغدغه او در این کتاب توضیح رابطه بین رفتار فرد و تعادل‌های مشاهده شده در سطح کلان است و خصوصا روی این زاویه متمرکز می‌شود که چه طور یک رفتار فردی خاص منجر به تحقق تعادلی در سیستم کلان می‌شود که ممکن است کاملا با نیت اولیه فرد متفاوت بوده و اساسا خروجی غیرمطلوبی باشد. شلینگ بدون این که به طور رسمی‌از نظریه بازی اسم بیاورد در مقاله‌های متعددی سعی می‌کند تا چارچوب تحلیلش را بر اساس تاثیرات متقابل رفتار افراد بنا یا به قول خودش اثرات بیرونی (Externality) تعامل انسانی کند و نتایجی را نشان دهد که شبیه به اثر پروانه (Butterfly Effect) در تئوری سیستم‌های پیچیده است. این مثال که از فصل پایانی کتاب انتخاب شده شاید برای فهم موضوع مفید باشد.

گروهی از افراد را تصور کنید که قصد مطالعه دارند. هر نفر برای مطالعه نیازمند ۱۰۰ واحد نور است و لامپی که در اختیار دارد، فقط ۶۰ واحد نور تولید می‌کند. اگر افراد در یک دایره دور هم بنشینند، هر کسی ۶۰ واحد نور از لامپ خودش و ۶۰ واحد هم از مجموع نور نفرات سمت چپ و راستش دریافت می‌کند و می‌تواند به مطالعه ادامه دهد. پس یک تعادل در این سیستم این است که همه لامپ‌هایشان را روشن نگه دارند. حال فرض کنید که یک نفر از اعضای گروه خسته شده و لامپ خودش را خاموش می‌کند. او هیچ نیتی برای تغییر رفتار گروه ندارد و فقط می‌خواهد دقایقی استراحت کند. ولی همین که لامپ او خاموش شود، دو نفر سمت راست و چپ او دیگر نور کافی برای مطالعه ندارند و لذا دست از مطالعه کشیده و لامپ خود را خاموش می‌کنند. تعادل نهایی این سیستم این است که همه لامپ‌ها را خاموش می‌کنند. یعنی یک رفتار بسیار عادی یک عضو کوچک سیستم واکنش‌هایی را برانگیخت که منجر به رفتار بسیار دور از انتظار وی در سطح کلان شد. دقت کنید که وضعیت سیستم به سادگی هم برگشت پذیر نیست. اگر یک نفر لامپ خود را روشن کند هنوز هیچ کسی به تنهایی انگیزه‌ای ندارد تا لامپش را روشن کند چون برای مطالعه حداقل نیاز به سه لامپ روشن هست. (این مثال شباهت زیادی به بازی‌های رای دادن سهام‌داران دارد. اگر دو نفر سهام دار ۳۰‌درصدی با هم در رای گیری شرکت کنند، جناج آنها برنده می‌شود ولی اگر یکی از آنها از رای گیری خارج شود نفر بعدی به تنهایی نمی‌تواند اکثریت را در مقابل ۴۰‌درصد دیگر سهام داران کسب کند و لذا پاسخ بهینه برای او ترک صحنه رای‌گیری است).

شلینگ با استفاده از چنین شهودی این سوال را پیش می‌کشد که چرا در جوامع انسانی نمونه‌های متعددی از شکل‌گیری خوشه‌هایی که افراد را براساس متغیرهای مختلفی (جنسیت، مذهب، طبقه اجتماعی، نژاد و...) جدا می‌کند مشاهده می‌کنیم؟ دو مکانیسم مشخص به ذهن همه می‌رسد. اول این که محدودیت‌های قانونی یا عرفی باعث این جدایی‌ها می‌شود. مردان مجاز نیستند در قسمت مربوط به زنان بنشینند یا سیاه پوستان در آمریکا حق نداشتند در مدارس سفیدپوستان تحصیل کنند. در نتیجه شبکه اجتماعی افراد حول افراد نزدیک‌تر به وی شکل گرفته و خوشه‌بندی قابل مشاهده خواهد بود. مکانیسم دوم به این مربوط است که تفاوت‌های افراد باعث ایجاد تفاوت در درآمد یا سلیقه یا متغیرهایی مثل آن شده و لذا خوشه‌ها را پدید می‌آورد.

شلینگ سعی می‌کند از این دو توضیح نسبتا آشکار فراتر رود و مکانیسم سومی‌را پیشنهاد کند که چندان بدیهی نیست. او کتاب «رفتارهای خرد و رفتارهای کلان» را به تشریح کامل این مکانیسم اختصاص داده است. همانند مثال خاموش کردن لامپ، توضیح شلینگ نشان می‌دهد که حتی یک تمایل بسیار ملایم توسط تعداد کوچکی از بازیگران می‌تواند باعث شکل‌گیری الگوی بسیار قوی از جدایی نژادی یا مالی در جوامع شهری شود. مدل او از این قرار است. فرض کنید افراد تمایل دارند تا حداقلی از همسایه‌های آنان شبیه به خودشان باشد. این افراد حتی اصرار ندارند که اکثریت همسایه‌هایشان مثل خودشان باشند و مثلا به این که فقط ۳۰درصد آنها مشابه باشند، راضی هستند. فرض کنید که سیستم از یک وضعیت شروع می‌کند و یکی از افراد یک نژاد به هر دلیلی محل زندگی‌اش را به طور کاملا تصادفی تغییر می‌دهد. این تغییر محل زندگی باعث می‌شود تا چگالی افراد همسان برای افراد دور و بر محل زندگی قبلی او و برای افراد غیرهمسان در محل زندگی جدید کم شود و برای برخی افراد زیر حد بحرانی قابل تحمل برسد.

خود همین زنجیره‌ای از جا به جایی‌های بعدی را ایجاد می‌کند که نهایتا ممکن است به شکل یک جدایی ملموس در سطح کلان به تعادل برسد. امروزه شبیه‌سازی از شکل‌های مختلف توضیح شلینگ و مدل‌های جدایی را در نرم‌افزارهای مختلف برنامه نویسی عامل محور

(Agent Based) مشاهده می‌کنیم. در واقع شلینگ را باید یکی از کسانی دانست که ایده‌های اولیه‌ای برای توسعه شبیه‌سازی عامل محور ارائه دادند.

تغییر آب و هوا و گازهای گل خانه‌ای

پروفسور شلینگ مقالات متعددی در زمینه پیمان‌های مرتبط با کنترل انتشار گازهای گل خانه‌ای (برای کاهش اثرات گرمایش زمین) نوشته است و سخنرانی‌اش در ایران هم به این حوزه مرتبط است. چکیده نظرات او در دو مقاله‌ای که در سال‌های ۱۹۹۷ و ۲۰۰۲ در مجله روابط خارجی (Foreign Affairs) نوشته است به خوبی قابل دنبال کردن است.

مجددا مساله تعهد که شلینگ بسیار روی آن تاکید دارد، در این جا نیز مطرح می‌شود. کشورهای مختلف باید متعهد شوند که به طور دسته جمعی اهداف کمی‌ مشخصی را تا سال مشخصی محقق کنند و تحقق این اهداف دسته جمعی نیازمند این است که هر کشوری در سطح ملی اقدامات لازم را برای کاهش سطح انتشار گازهای گل خانه‌ای به عمل آورد. شلینگ معتقد است که پیمانی در این وسعت و با این شکل تاکنون در دنیا تجربه نشده است و لذا تعبیه مکانیسم‌های انگیزشی مناسب برای آوردن کشورهای مختلف پای این پیمان و جدی کردن تعهد آنها در عمل لازم است. او مثال‌های قبلی برای تقسیم کمک‌های مالی آمریکا در طرح مارشال (بازسازی اروپا بعد از جنگ)، شکل‌گیری ناتو و سازمان تجارت جهانی (WTO) ذکر می‌کند، ولی تفاوت آن تجارب با بحث گازهای گلخانه‌ای در ملموس و مرئی بودن اقدامات تعهدشده توسط طرفین بوده است. پیمان کیوتو از کشورها می‌خواهد تا سطح انتشار گازها را تا سال ۲۰۱۱ به مقدار معلومی‌ برسانند و کشورها هم ممکن است، چنین پیمانی را امضا کنند، ولی مکانیسم قوی برای اطمینان از این که این کشورها قدم‌های میانی برای عملی کردن تعهدات خود را در پایان دوره برنامه بر می‌دارند یا نه وجود ندارد. در واقع بسیاری از این تعهدات صوری بوده و کشورها در عمل قدمی ‌برای عملی کردن آن برنداشته‌اند.

شلینگ معتقد است که دست یافتن همه جهان به یک تفاهم کلی ممکن است سال‌ها طول بکشد، ولی فرآیند دست یافتن به این فرآیند باید از همین الان شروع شود. یک مکانیسم جذاب که در نامه‌ای که به امضای ۲۰۰۰ اقتصاددان رسیده پیشنهاد شده بحث تجارت سهمیه آلودگی بین کشورها است. در این روش کشورهای دارای سطح بالای انتشار گازهای گل خانه‌ای (عمدتا کشورهای صنعتی) سهمیه کشورهای دارای سطح انتشار پایین (عمدتا کشورهای در حال توسعه) را از آنها می‌خرند. شلینگ معتقد است این مکانیسمی ‌چیزی شبیه رشوه دادن به کشورهای فقیر برای ایجاد انگیزه در آنها برای پیوستن به پیمان کیوتو است.

کشورها با دانستن این موضوع که سهمیه آلودگی موضوعی جذاب و قابل فروش است، در دور بعدی مذاکرات سعی خواهند کرد تا سهمیه‌ها را بالاتر ببرند و این خود دستیابی به یک هدف عملی را مشکل می‌کند. این در حالی است که کشورهای در حال توسعه بیشترین ضرر از بابت مساله گازهای گل خانه متحمل خواهند شد؛ چرا که اقتصاد این کشورها به شدت به تولیدات بخش کشاورزی وابسته است و گرمایش زمین اثرات مخرب خود را عمدتا روی این بخش نشان می‌دهد.

شلینگ دستیابی به تفاهمی‌

اعمال شونده در زمینه گازهای گلخانه‌ای را چیزی شبیه به مساله تهدیدات اتمی‌، ولی با پیچیدگی‌های بالاتر می‌داند و معتقد است که دستیابی به چنین تفاهمی‌سال‌ها طول خواهد کشید و لذا باید تلاش برای آغاز مذاکرات هرچه سریع‌تر عملی شود.

منبع: Rastak.com