خیابانی به وسعت کلمه
کاظم برآبادی
اگر بخواهی از سمت میدان کتابی به سید خندان یا اتوبان‌های چمران، صدر، حقانی و... دسترسی پیدا کنی، ناچاری که به درون خیابان باریکی بروی که به جلفا معروف است. یک خیابان یک طرفه و همیشه پر ترافیک که شمالی- جنوبی بودنش، از آن یک مسیر دسترسی فوق‌العاده ساخته است

جلفا که از میدان کتابی شروع می‌شود و جایی به زیر پل سید‌خندان ختم می‌شود، خیابانی است با کوچه‌‌های باصفا و پر از درخت و البته خلوت. شلوغی این محله در خود خیابان جلفا است، چرا که این خیابان باریک و به نسبت بلند باید تمام ترافیک خیابان‌های اطراف را یکجا به سمت سیدخندان روانه کند و این برای چنین خیابانی یعنی ترافیک پشت ترافیک.
در کنار حکمت عطار
اما همه چیز در این خیابان به ترافیک ختم نمی‌شود، گو اینکه مهم‌ترین ویژگی این خیابان از نظر ماشین سوارهای ناآشنا همین است و بس. در کوچه‌های این خیابان وضع کاملا متفاوت است. کوچه‌‌های جلفا در چنان سکوتی به سر می‌برند که انگار از این همه تردد بی‌خبرند. کوچه‌هایی که هر کدام با نام پرنده‌ای مزین شده‌اند: قو، شاهین، قناری شرقی و قناری غربی و در انتها عطار نیشابوری! و باید گفت که هنر نامگذاری خیابان‌ها و کوچه‌ها در این محله زیبایی خاصی آفریده و بینش چنین حرکت فرهنگی چنان با پشتوانه است که نام عطار را در میان نام پرندگان جای می‌دهد، چرا که فرهنگ ما عطار را با قصه آن سیمرغ می‌شناسد که جویای سیمرغ بودند و او را در خود یافتند.
نه گفتن به ساخت‌و‌ساز
خیلی‌ها دنبال این بوده‌اند که دو خط افقی و عمودی در تهران رسم کنند و آن را به چهار بخش تقسیم کنند. حاصل این تقسیم نوعی اختلاف طبقاتی خواهد بود که تا به حال به نتیجه نرسیده است. با این همه محلات تهران را می‌شود از نظر پرستیژ شهر‌سازی مورد بررسی قرار داد و در این صورت یک محله خوب شهرسازانه مانند، امیریه در جنوب تهران نیز می‌تواند پرستیژی به حد محله‌ای مانند کامرانیه داشته باشد.
با این حساب جلفا را می‌توان از نظر شهرسازی، محله‌ای قابل مطالعه در نظر گرفت. محله‌ای که در برابر ساخت و‌سازهای جدید مقاوم است و با این که رشد قیمت زمین در آنجا به مراتب بالاتر از مناطق جنوبی تهران بوده، اما هیچ‌گاه به چنگال انبوه‌سازی‌های مرسوم کشیده نشده است. به عبارت دیگر با این که از نظر پرستیژ محله‌ای، جلفا در رده مناسبی قرار دارد و به همین میزان از گرانی قیمت زمین برخوردار است، اما به بازسازی و نوسازی ساختمان‌های قدیمی‌اش چندان روی خوش نشان نداده و به همین دلیل بافت محله‌ای جلفا کاملا محفوظ مانده است.
هویت محله‌ای
خانه‌های ویلایی بخش شمالی کوچه‌ها در این زمینه نقش اساسی دارند. اگر زمانی در کوچه‌های این محله قدم بزنید، درخواهید یافت که جلفا بافت معمارانه اعیان‌نشین و خاصی دارد که با محفوظ نگه داشته شدن آن اکنون به کتابچه کوچکی از معماری دهه چهل و پنجاه معماری ایران بدل شده است.
ساختمان‌های اینجا عموما شاخص هستند، نه به دلیل فرم‌های محیرالعقولی(!) که تازگی‌ها در بین معماران ایرانی باب شده‌، بلکه به دلیل یک دست بودن اکثریت بناها و ایجاد نوعی وحدت رویه‌ای در ساخت‌و‌سازها. هویت محله جلفا در همین نکته نهفته است و تعلق خاطری که مردم این ناحیه از تهران به محله شان دارند را نیز می‌توان نتیجه همین مساله دانست.
نزدیکی به بازار سیدخندان و سهروردی نیز باعث شده که فضای مسکونی محله تا حد ممکن حفظ شود و بافت آن به سمت ایجاد مکان‌های تجاری پیش نرود.
در میان این محله فرهنگسرای هنر هست که با معماری چشم‌نواز و آن سکوی سردرش توجه خیل عظیمی از جوانان و نوجوانان شهر را به خود جلب کرده و البته باید از دانشگاه‌ها و واحدهای اداره‌های مختلف هم بگوییم که در کوچه پس کوچه‌های این محله، محلی امن برای کار خود یافته‌اند، چندان که از ازدحام شهر دوری می‌جویند.
خاطره‌ای از دوستی ادیان
جلفا، همچنان که از میدان کتابی به سمت جنوب، با شیبی ملایم، آغاز می‌شود، خیابان‌های موازی با سید‌خندان را قطع می‌کند و به آرامی به زیر‌ پل سیدخندان می‌رسد و این البته پایان راه نیست، چرا که خاطره این خیابان از وسعت یک محله و یک شهر در گذشته و نوعی هویت شهری را اکتساب می‌کند؛ هویتی دست نخورده، بکر و قابل ذکر، هویتی که در تک تک کوچه‌ها و پس کوچه‌ها اثر خودش را می‌گذارد و میهمان‌هایش را دست خالی بدرود نمی‌گوید. خاطرات شهدای مسیحی این خیابان، خاطرات همنشینی ادیان مختلف در پایتخت کشوری اسلامی است که همواره ندای گفت‌وگوی تمدن‌ها و ادیان را مطرح کرده و می‌کند و دست آخر اقلیت‌های مذهبی هستند که صاحب این محله هستند و شاید نام جلفا به نوعی یادآور کلیسای جلفا در اصفهان باشد و شاید حکایت این اقلیت‌ها که در این محله چندان در اقلیت به سر نمی‌برند و حکایت ما مسلمان‌ها همان حکایت سیمرغی باشد که به دنبال سیمرغ می‌گردیم و اگر این طور باشد، خیابان جلفا محل تلاقی خیلی از چیزها است، جایی که شعر و ادب و عرفان به دین و دینداران و زندگی شهری پیوند می‌خورد و همه در جست‌وجوی یک واحد، خود، یکی می‌شوند.