اخلاق و اقتصاد
نویسنده: استفن هیکس
مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
بخش اول
آیا کاپیتالیسم چیز خوبی است؟ آیا باید افراد سخت‌کوشی که انگیزه کسب سودهای بزرگ دارند را ستایش کرد؟ آیا رقابت، بهترین پیامدها را برای مردم به بار می‌آورد؟ در این پرسش‌ها، فعالیت‌ها و موسسات مورد مطالعه اقتصاددانان (کاپیتالیسم، سود و رقابت) با مفاهیمی که دانشمندان علم اخلاق به کار می‌برند (خوب، قابل‌تحسین و بهترین)کنار هم گذارده شده‌اند.

علم اخلاق، ارزش‌ها و فضیلت‌ها را مورد مطالعه قرار می‌دهد. ارزش (value) آنچه است که خوب است و باید به آن دست یافت یا استانداردی از درستی است که باید آن را پیگیری کرد، در حالی که فضیلت (virtue) یک ویژگی شخصیتی است که فرد را به دستیابی به آن چه که خوب است یا انجام عمل درست قادر می‌سازد.
به عنوان نمونه چند مورد از خوبی های اساسی عبارتند از ثروت، عشق و آزادی. فهرست فضایل نظیر به این خوبی‌ها یا ویژگی‌های شخصیتی می‌تواند موارد مقابل را شامل شود: بهره‌وری که فرد را قادر به دستیابی به ثروت می‌سازد، صداقت که فرد را قادر به داشتن روابط عاشقانه می‌کند و مسوولیت‌پذیری که به فرد توانایی داشتن یک زندگی آزادانه را می‌دهد.
مسائل اخلاقی ارتباط نزدیکی با موضوعات اقتصادی دارند. عمل اقتصادی انجام یک تحلیل هزینه - فایده را در نظر بگیرید. می‌توان صد دلار پول را صرف یک شب گردش در شهر کرد یا آن را به فعالیت‌های انتخاباتی سیاستمدار مورد‌علاقه خود کمک نمود. کدام گزینه بهتر است؟
یک شب گردش در شهر، لذت و شادی فرد را افزایش می‌دهد. موفقیت یک سیاستمدار در فعالیت‌های انتخاباتی نیز ممکن است به آزادی بیشتر در بلندمدت بینجامد. ما معمولا تصمیماتی از این قبیل را با مقایسه گزینه‌های پیش روی خود از طریق ارزیابی هزینه‌ها و فواید احتمالی آنها نسبت به یکدیگر انجام می‌دهیم.
این امر اقتصاد را به طور مستقیم به یک مساله مهم در اخلاق مرتبط می‌سازد: ما بر مبنای چه استانداردی تعیین می‌کنیم که چیزی فایده است یا هزینه؟ شادی، عمل طبق خواست خدا، بقا در بلندمدت، آزادی، وظیفه و برابری همگی مواردی هستند که می‌توانند برای کسب جایگاه استاندارد نهایی ارزش با یکدیگر به رقابت بپردازند.
زمانی که اقتصاددانان شروع به انجام یک تحلیل هزینه - فایده می‌کنند، به نحوی ضمنی یک چارچوب ارزشی را برمی‌گزینند. اتخاذ دیدگاه‌های مختلف ارزشی می‌تواند باعث گردد که یک مورد یکسان، از یک نقطه‌نظر هزینه به حساب آمده و از دیدگاهی دیگر فایده تلقی شود.
مثلا آنهایی که استاندارد ارزشی‌شان بالا رفتن میزان شادی آدمی است، ایجاد جاده‌ای جدید به سوی یک چشم‌انداز دیدنی در کوهستان را فایده تلقی می‌کنند، در حالی که افرادی که استانداردشان حفظ محیط‌زیست به شکل طبیعی و تغییرنیافته آن باشد، این کار را به عنوان هزینه در نظر می‌آورند.
نتایج تحلیل‌های اقتصادی نیز به شکل مستقیم با مسائل اخلاقی پیوند پیدا می‌کنند. به عنوان مثال یکی از نتایج مباحث مطرح‌شده در قرون نوزده و بیست راجع به کاپیتالیسم و سوسیالیسم، توافقی عمومی است مبنی‌بر آنکه کاپیتالیسم در تولید ثروت و سوسیالیسم در فقیر نگه داشتن افراد کارآ‌ هستند. طرفداران کاپیتالیسم از این نتایج برای دفاع از این نکته که کاپیتالیسم خوب است، استفاده می‌کنند، اما ممکن است دیگران پاسخ دهند که «سوسیالیسم از لحاظ نظری خوب است، اما متاسفانه امکان‌پذیر نمی‌باشد.» آنچه در عقیده کاپیتالیستی به طور ضمنی وجود دارد، این دیدگاه است که عواقب و پیامدهای عملی، تعیین‌کننده خوب بودن یا نبودن چیزی هستند. در مقابل، آنچه در عقیده افراد باورمند به اینکه سوسیالیسم یک ایده‌‌آل اخلاقی غیرممکن است، به طور ضمنی وجود دارد،‌ این دیدگاه است که خوبی یک چیز از پیامدهای عملی آن متمایز است.
این نکته اقتصاد را به موضوع مهم دیگر در علم اخلاق ربط می‌دهد: آیا خوبی یا بدی یک چیز به واسطه عواقب عملی آن در دنیای واقعی تعیین می‌گردد یا براساس معیارهایی دیگر از قبیل وحی از سوی خدا، وفاداری به صاحبان قدرت یا نهادهای دارای اقتدار، سازگاری عقلایی، احساس یکدلی یا نوعی آگاهی فطری مشخص می‌شود؟ نکته‌ای که در رابطه با تحلیل‌های اقتصادی (که بخش عمده‌ای از آن به مساله درک و پیش‌بینی عواقب اقدامات مختلف بازمی‌گردد) صادق می‌باشد، این است که تناسب تحلیل‌ها با سیاست‌گذاری تا حدودی به منبع نهایی استانداردهای ارزش از دیدگاه اشخاص وابسته است.
تا به حال دو پرسش اخلاقی را مطرح کرده‌ایم که مستقیما با اقتصاد مرتبطند: ۱- استاندارد خوب بودن چیست؟
2 - چگونه می‌توان نشان داد که چیزی خوب است؟
سومین سوال مرتبط اخلاقی این است که چه کسانی باید از خوبی منتفع شوند. فرضی رایج در تحلیل‌های اقتصادی آن است که افراد، عقلایی هستند و منافع خود را پیگیری می‌کنند. پرسش سوم بر نفع شخصی تمرکز می‌کند. آیا منافع شخصی اخلاقی، بی‌ارتباط با مقوله اخلاق یا غیراخلاقی هستند؟ آیا اخلاق بر عهده گرفتن مسوولیت زندگی خود تلاش برای دستیابی به شادی است یا اینکه تقبل مسوولیت دیگران و چشم‌پوشی از منافع شخصی است؟ این بحثی در اخلاق است که میان خودمداری (egosim) و دگرخواهی (altruism) در می‌گیرد.
خودمداری در فرم قوی به این معنی است که افراد باید در پیگیری شادی، متکی به خود و باانگیزه باشند، به دیگران نیز به عنوان شرکای تجاری متکی به خود نگاه کنند و اعانه دادن داوطلبانه را به عنوان راهی برای کمک به آنهایی که نمی‌توانند به خود متکی باشند، در نظر بگیرند. دیگرخواهی در فرم قوی رویکرد دیگری دارد و اخلاق را عمدتا به عنوان مساله کمک به افراد نیازمند تعریف می‌کند. در این رویکرد اعانه دادن اخلاقی‌تر از تجارت است و اخلاقی‌ترین افراد کسانی هستند که بیشتر روحیه ایثارگری دارند.
این مثال را در نظر بگیرید. کارلی سخت کار کرد و تا زمانی که چهل ساله شد، ۱۰میلیون دلار جمع کرد. او حالا نیمه ‌بازنشسته است، زندگی خوبی دارد، به سفر می‌رود، خانه رویایی خودش را می‌سازد، به سرمایه‌گذاری می‌پردازد و وقت خود را با خانواده و دوستانش می‌گذراند. در مقابل، جین در سن چهل سالگی ۱۰میلیون دلار به ارث برد، ۹/۹میلیون دلار از آن را صرف امور خیریه نمود و حال با مابقی آن پول، زندگی ساده‌ای را از سر می‌گذراند. کدام یک از این دو زن به لحاظ اخلاقی قابل‌تحسین‌تر هستند؟
یا مباحث مربوط به کنترل اجاره و حداقل دستمزد را در نظر بگیرید. اکثریت بزرگی از اقتصاددان‌ها اعتقاد دارند که چنین سیاست‌هایی آنطور که طرفداران این سیاست‌ها می‌گویند حاصل جمع صفر ندارند، بلکه حاصل جمعشان منفی است.
والتر بلاک در مقاله‌ای که در همین دایره‌المعارف دارد آورده است که کنترل اجاره نه تنها به صاحب زمین ضرر می‌رساند، بلکه باعث کمبود مسکن می‌گردد و از این طریق بیشتر از همه به مستاجرهای فقیر صدمه می‌زند (به مدخل کنترل اجاره رجوع کنید). لیندا گورمن (رجوع کنید به حداقل دستمزد) نیز به این نکته اشاره می‌کند که اعمال حداقل دستمزد به کارفرما صدمه می‌رساند و در عین حال مشاغل موجود برای کارگران غیرماهر را به نابودی می‌کشاند. این پیامدهای ناخواسته در میان اقتصاددان‌ها شناخته شده هستند، اما متاسفانه به نظر نمی‌رسد که فعلا کنترل‌های اجاره و حداقل دستمزدها کنار گذاشته شوند.
چرا چنین است؟ اتخاذ سیاست‌های کنترل اجاره به پویایی‌های سیاسی مناطق شهری که در آنها بسیاری از رای‌دهندگان اجاره‌نشین هستند‌ ارتباط دارد؛ چراکه اجاره‌نشین‌ها غالبا فکر می‌کنند کنترل اجاره برای آنها خوب است و سیاستمدارها نیز گاهی اوقات به حرف انتخاب‌کننده‌هایش گوش می‌دهند.
با این حال، بخش بزرگ دیگری از پاسخ سوال فوق به اخلاق دیگرخواهانه مربوط است که می‌گوید منافع شخصی صاحبخانه‌ها و کارفرمایان چندان اخلاقی نیستند و می‌توان آنها را جهت کمک به مستاجرها و کارگران فدا کرد. این تفکر بر آن اساس است که صاحبخانه‌ها و کارفرماها ثروتمند‌تر و اجاره‌نشین‌ها و کارگران فقیرتر هستند و افراد ثروتمند باید در صورت نیاز از سود خود به نفع فقرا چشم‌پوشی کنند. اما اگر نتوان از ثروتمندها انتظار داشت که داوطلبانه کار درست را انجام دهند، آن گاه اخلاق دگرخواهانه اجبار دولتی برای ایثار براساس قانون را توجیه می‌کند.
تفاوت اساسی طرفداران اخلاق خودمدار و دگرخواه‌ در مورد این سیاست‌های اقتصادی در این است که یک طرف کارفرما و کارمند را به شکل شرکای تجاری برنده - برنده به حساب می‌آورد و طرف دیگر به استخدام درآوردن را نوعی استثمار می‌داند. همچنین میان افرادی که موجر و مستاجر را کسانی می‌بینند که به خاطر منافع مشترک دست به مبادله می‌زنند و آنهایی که فکر می‌کنند اجاره‌نشین‌ها در معرض سوء‌استفاده صاحبخانه‌های ثروتمند قرار دارند، نیز این اختلاف اخلاقی وجود دارد.
گفته مشهور آدام اسمیت راجع‌به منافع شخصی که در کتاب ثروت ملل او آمده به طور مستقیم با مباحث راجع به اخلاقی بودن کاپیتالیسم مرتبط است. وی می‌گوید: «اینکه ما انتظار داریم که هر شب غذا داشته باشیم، به خاطر نیکوکاری قصاب یا نانوا یا آبجوساز نیست، بلکه به خاطر توجه آنها به منافع خودشان است. ما نه به انسانیت آنها بلکه به نفع طلبی شان اتکا می‌کنیم و هرگز راجع ‌به نیازهایمان با آنها صحبت نمی‌کنیم، بلکه از منافعشان صحبت به میان می‌آوریم».
تا به حال دو پرسش اخلاقی را مطرح کرده‌ایم که مستقیما با اقتصاد مرتبطند: 1- استاندارد خوب بودن چیست؟
۲ - چگونه می‌توان نشان داد که چیزی خوب است؟
سومین سوال مرتبط اخلاقی این است که چه کسانی باید از خوبی منتفع شوند. فرضی رایج در تحلیل‌های اقتصادی آن است که افراد، عقلایی هستند و منافع خود را پیگیری می‌کنند. پرسش سوم بر نفع شخصی تمرکز می‌کند. آیا منافع شخصی اخلاقی، بی‌ارتباط با مقوله اخلاق یا غیراخلاقی هستند؟ آیا اخلاق بر عهده گرفتن مسوولیت زندگی خود تلاش برای دستیابی به شادی است یا اینکه تقبل مسوولیت دیگران و چشم‌پوشی از منافع شخصی است؟ این بحثی در اخلاق است که میان خودمداری (egosim) و دگرخواهی (altruism) در می‌گیرد.
خودمداری در فرم قوی به این معنی است که افراد باید در پیگیری شادی، متکی به خود و باانگیزه باشند، به دیگران نیز به عنوان شرکای تجاری متکی به خود نگاه کنند و اعانه دادن داوطلبانه را به عنوان راهی برای کمک به آنهایی که نمی‌توانند به خود متکی باشند، در نظر بگیرند. دیگرخواهی در فرم قوی رویکرد دیگری دارد و اخلاق را عمدتا به عنوان مساله کمک به افراد نیازمند تعریف می‌کند. در این رویکرد اعانه دادن اخلاقی‌تر از تجارت است و اخلاقی‌ترین افراد کسانی هستند که بیشتر روحیه ایثارگری دارند.
این مثال را در نظر بگیرید. کارلی سخت کار کرد و تا زمانی که چهل ساله شد، 10میلیون دلار جمع کرد. او حالا نیمه ‌بازنشسته است، زندگی خوبی دارد، به سفر می‌رود، خانه رویایی خودش را می‌سازد، به سرمایه‌گذاری می‌پردازد و وقت خود را با خانواده و دوستانش می‌گذراند. در مقابل، جین در سن چهل سالگی 10میلیون دلار به ارث برد، 9/9میلیون دلار از آن را صرف امور خیریه نمود و حال با مابقی آن پول، زندگی ساده‌ای را از سر می‌گذراند. کدام یک از این دو زن به لحاظ اخلاقی قابل‌تحسین‌تر هستند؟
یا مباحث مربوط به کنترل اجاره و حداقل دستمزد را در نظر بگیرید. اکثریت بزرگی از اقتصاددان‌ها اعتقاد دارند که چنین سیاست‌هایی آنطور که طرفداران این سیاست‌ها می‌گویند حاصل جمع صفر ندارند، بلکه حاصل جمعشان منفی است.
والتر بلاک در مقاله‌ای که در همین دایره‌المعارف دارد آورده است که کنترل اجاره نه تنها به صاحب زمین ضرر می‌رساند، بلکه باعث کمبود مسکن می‌گردد و از این طریق بیشتر از همه به مستاجرهای فقیر صدمه می‌زند (به مدخل کنترل اجاره رجوع کنید). لیندا گورمن (رجوع کنید به حداقل دستمزد) نیز به این نکته اشاره می‌کند که اعمال حداقل دستمزد به کارفرما صدمه می‌رساند و در عین حال مشاغل موجود برای کارگران غیرماهر را به نابودی می‌کشاند. این پیامدهای ناخواسته در میان اقتصاددان‌ها شناخته شده هستند، اما متاسفانه به نظر نمی‌رسد که فعلا کنترل‌های اجاره و حداقل دستمزدها کنار گذاشته شوند.
چرا چنین است؟ اتخاذ سیاست‌های کنترل اجاره به پویایی‌های سیاسی مناطق شهری که در آنها بسیاری از رای‌دهندگان اجاره‌نشین هستند‌ ارتباط دارد؛ چراکه اجاره‌نشین‌ها غالبا فکر می‌کنند کنترل اجاره برای آنها خوب است و سیاستمدارها نیز گاهی اوقات به حرف انتخاب‌کننده‌هایش گوش می‌دهند.
با این حال، بخش بزرگ دیگری از پاسخ سوال فوق به اخلاق دیگرخواهانه مربوط است که می‌گوید منافع شخصی صاحبخانه‌ها و کارفرمایان چندان اخلاقی نیستند و می‌توان آنها را جهت کمک به مستاجرها و کارگران فدا کرد. این تفکر بر آن اساس است که صاحبخانه‌ها و کارفرماها ثروتمند‌تر و اجاره‌نشین‌ها و کارگران فقیرتر هستند و افراد ثروتمند باید در صورت نیاز از سود خود به نفع فقرا چشم‌پوشی کنند. اما اگر نتوان از ثروتمندها انتظار داشت که داوطلبانه کار درست را انجام دهند، آن گاه اخلاق دگرخواهانه اجبار دولتی برای ایثار براساس قانون را توجیه می‌کند.
تفاوت اساسی طرفداران اخلاق خودمدار و دگرخواه‌ در مورد این سیاست‌های اقتصادی در این است که یک طرف کارفرما و کارمند را به شکل شرکای تجاری برنده - برنده به حساب می‌آورد و طرف دیگر به استخدام درآوردن را نوعی استثمار می‌داند. همچنین میان افرادی که موجر و مستاجر را کسانی می‌بینند که به خاطر منافع مشترک دست به مبادله می‌زنند و آنهایی که فکر می‌کنند اجاره‌نشین‌ها در معرض سوء‌استفاده صاحبخانه‌های ثروتمند قرار دارند، نیز این اختلاف اخلاقی وجود دارد.
گفته مشهور آدام اسمیت راجع‌به منافع شخصی که در کتاب ثروت ملل او آمده به طور مستقیم با مباحث راجع به اخلاقی بودن کاپیتالیسم مرتبط است. وی می‌گوید: «اینکه ما انتظار داریم که هر شب غذا داشته باشیم، به خاطر نیکوکاری قصاب یا نانوا یا آبجوساز نیست، بلکه به خاطر توجه آنها به منافع خودشان است. ما نه به انسانیت آنها بلکه به نفع طلبی شان اتکا می‌کنیم و هرگز راجع ‌به نیازهایمان با آنها صحبت نمی‌کنیم، بلکه از منافعشان صحبت به میان می‌آوریم».