استقلال در جهان امروز

پویا جبل‌عاملی

در متون تجارت، مالیه و اقتصاد کلان بین‌الملل، اصطلاح آتارکی (Autarky) واژه‌ای مرسوم است. در زبان فارسی به معنای «خودکفایی» یا «خودبسندگی» ترجمه شده است، اما این ترجمه بار معنایی لغت اصلی را به همراه نمی‌کشد و شاید به همین علت است که بسیاری از متون اقتصادی ترجیح داده‌اند که از همان آتارکی استفاده کرده و آن را ترجمه نکنند. وقتی کشوری در حالت آتارکی قرار می‌گیرد، هیچ مبادله‌ای با جهان خارج ندارد. این کشور مرزهای خود را به سوی مردمش بسته است و آنان قادر به تماس با خارج نیستند. در مقابل این وضعیت در متون اقتصادی، همان کشور در حالت تجارتی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و منافع تجارت با مقایسه این دو حالت با یکدیگر نمایان می‌شود و مخاطب در‌می‌یابد که مضار حالت آتارکی تا چه میزان است؟

اگر بخواهیم در فارسی واژه‌ای تقریبا همسان با Autarky را بیابیم شاید واژه خود بسندگی بهتر از خود کفایی باشد، زیرا لغت اصلی مفهومی ‌منفی را در ذهن متواتر می‌کند، اما خودکفایی در زبان فارسی مفهومی ‌مترقی به حساب می‌آید.

اگرچه وضعیت آتارکی بیشتر وضعیتی تئوریک است و در عالم واقعیت نمی‌توان مصداقی از آن را آورد و هر کشوری هر‌چند هم در حالت قطع ارتباط با جهانیان باشد بالاخره به میزانی با سایر کشورها در تجارت و تماس است، اما می‏توان با نسبی فرض کردن این واژه، کشورهایی را مثال آورد که در جامعه بین‌الملل امروز با این حجم از تجارت و آمیزش مادی و معنوی، هنوز در وضعیت آتارکی هستند و مردم آنان بیگانه از جهان پیرامون، روز خود را به پایان می‌برند. اغلب این کشورها که می‏توان مثال‏هایی از آنان را در آفریقا، آمریکای مرکزی و جنوبی، آسیا و کشورهای فراموش شده قاره استرالیا، پیدا کرد، دارای وضعیت نابسامان اقتصادی - سیاسی هستند.

این وضعیت تنها زمانی روی می‌دهد که قطع ارتباط برای مردم قابل توجیه باشد، زیرا در جهان معاصر با چنین پیشرفت‌هایی داشتن تعامل با جهانیان با کمترین هزینه و با منافع بی‌شمار، میسر است و بنابراین، حفظ حالت آتارکی برای دولت در صورت توجیه، تنها در بلند مدت میسر است (هرچند هرتوجیهی نیز در نهایت با شکست مواجه می‌شود و این نتیجه محتوم پیشرفت بشری است).

چنین بار معنایی به هیچ رو در معادل‌های فارسی نمی‌گنجد، اما شاید با دانش نسبت به مفهوم آتارکی بتوان خودبسندگی را همراه با آن بار منفی معادل آتارکی آورد هرچند اگر خودکفایی در فرهنگ معاصر به این میزان بار مثبت و ارزشی را به همراه نداشت، می‌توانست معادل یکسانی باشد. در حقیقت در حالت آتارکی، ممکن است یک کشور، در حالت خودکفایی و تعادل قرار گیرد و عرضه و تقاضا با هم برابر باشند، اما مساله آنجا است که در حالت تعامل با جهان تعادلی حاصل می‌شود که مطلوبیت و منفعت بالاتری را نسبت به تعادل خودکفا برای کشور به ارمغان می‏آورد. این امر بیانگر این مساله است که خودکفایی به خودی خود نمی‌تواند هدف سیاست‌گذاری قرار گیرد. این در حالی است که سیاست‌گذاران اغلب کشورهای در حال توسعه می‌پندارند در هنگام عدم تعادل در قیمت‏های ساختگی خود می‌بایست دست به تجارت زنند (مانند زمانی که دولت برای کالاها قیمت پایینی را تعیین می‌کند و مجبور است برای حفظ آن سرمایه ملی را در خارج از مرز به حراج گذارد در حالی که می‌توانست با قبول واقعیت، بیت‌المال را بهتر و بیشتر حفظ کند).

در حقیقت آنانی که خودبسندگی و آتارکی را مورد هدف قرار می‌دهند، خارج از منظومه قیمتی به کالاها می‏نگرند. آنان می‌انگارند که تقاضا برای یک کالای مشخص معین است و حالت خودکفا زمانی است که این مقدار به دست آید و در صورت تامین این مقدار دیگر نیازی به تجارت نیست، در حالی که فراموش کرده‌اند با تغییر قیمت، تقاضا تغییر می‌کند و در طول منحنی تقاضا می‌توان تعادل‌های مختلفی را داشت که مطلوبیت‌های غیریکسانی برای متقاضیان (مردم) ایجاد می‌کند و در عین حال نقاط بی‌شماری بر منحنی عرضه ایجاد می‌کند که نشان از منافع مختلفی برای تولید‌کننده است. بنابراین هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که تعادل در حالت خودکفایی (آتارکی) منفعت بیشتری برای کشور در مقایسه با تعادل در حالت تجارت ایجاد کند. در عین حال که حالت آتارکی با کم کردن سطح تعامل کشور با جهان پیرامون می‌تواند مورد نقد قرار گیرد. به هر رو یا کشور در تولید یک کالا دارای مزیت نسبی است یا نیست، در مورد اول راه صادرات راه منطقی است و در حالت دیگر واردات. بدین شکل در جهان معاصر تعامل مادی و معنوی به هر شکل آن، مرزهای ملی را درنوردیده است و جهانی شدن معنایی به غیر از این ندارد و در این میان جوامع خودبسنده و خودکفا آنانی هستند که دست‌های خود را به سوی فواید این تعامل بسته‌اند.

اما یکی از دلایلی که دول در حال توسعه برای دامن زدن به حالت آتارکی، برای مردم کشورهای خود مطرح می‌کنند داشتن استقلال در تصمیم‌گیری‌ها ومداخله دیگران در مرزهای داخلی در حالت تعامل است. آنان تعامل با جهان را گاه در تضاد با استقلال خویش می‌بینند از این رو تعامل را تاسطحی انجام می‌دهند که استقلال رای و منافع ملی تضمین شود. صرفنظر از اینکه تعریف این منافع برآمده از نیازهای عموم باشد یا نباشد، اولین و مخرب‌ترین زیان این تصمیم، قرار گرفتن در حالت آتارکی با تمامی‌ ویژگی‌های زیان‏بارش است. اما مشکل آنجا می‌تواند باشد که نظام تصمیم‌گیری این حالت آتارکی را با استقلال خلط کند ومعتقد باشد که وضعیت هر‌چه باشد ما خود برای خویش تصمیم می‌گیریم و حمایت عمومی ‌را برای حفظ حالت آتارکی فرا بخواند.

خلط معنای استقلال (Independence) با آتارکی امری مرسوم در کشورهایی است که تعامل با جهان امروز را برنمی‌تابند. آنها بدون آنکه عمدی در کار باشد می‌انگارند اگر جامعه در حالت آتارکی باشد آنگاه دارای استقلال است. با این وجود جهان امروز اگرچه همچنان پایبند به تصمیمات ملی است اما تصمیم هر کشوری نمی‏تواند فارغ از اجماع جهانی باشد. امروز حتی ایالات متحده نیز می‌بایست برای اقدامات خویش در مرزهای خود به جهانیان پاسخ گوید (مواردی چون هشدار جهانی برای وضعیت زندانیان آمریکایی از این دست است) و هر کشوری بنا به مقتضیات خویش می‌تواند بر این اجماع اثرگذارد. لیکن به هر رو نمی‌توان واقعیت اجماع و تاثیر‌گذاری آن بر تصمیمات داخلی را نادیده گرفت.

استقلال در جهان امروز به معنای اتخاذ تصمیم در چارچوب و در جهت تعامل با جهانیان است، زیرا جهت‌گیری خارج از این منظومه اغلب به معنای رفتن در حالت آتارکی و پشت کردن به منافع ملی است.

در عین حال برخی بر این باورند که دنیای کنونی چون یک بازار انحصار چند‌جانبه عمل می‌کند. در این جهان تعداد انگشت‌شماری به عنوان کشورهای رهبر (نگاه کنید به نظریه رهبر- پیرو اشتاکلبرگ در بازار انحصار چندجانبه) قدرت تصمیم‌گیری دارند و دیگر کشورها مجبور به پیروی هستند. از آنجا که چنین جهانی «ناعادلانه» است، بنابراین استدلال می‌شود که برای حفظ منافع ملی می‌بایست خارج از این مجموعه به بازی پرداخت. این تحلیل عملا حاضر است حالت آتارکی را با تمامی‌بار منفی آن تحمل کند زیرا باور دارد، این راه راهی است برای حفظ «عزت نفس». چرا که پیرو شدن در روابط بین‌الملل، به فراموشی سپردن عزت کشور است و تنها جایگاه مناسب، قرار گرفتن در جایگاه چند کشور مسلط است. اما گروهی نیز معتقدند که در روابط بین‌الملل هر کشور در مکان و موضوعی دارای قدرت نسبی است. شاید کشوری چون سوریه در آمریکای‌جنوبی دارای هیچ‌ وزنه قدرتی نباشد، اما مسلما در عراق و لبنان دارای وزنه اهمیتی بالایی است و کشورهای درگیر در مسائل آن نمی‌توانند او را نادیده بگیرند، کما اینکه نمی‌گیرند و خواهان کاهش قدرت آن هستند. بنابراین مفهوم رهبر، پیرو در چنین جهانی با موضوعات و مکان‌های مختلف بازیگران یکسانی ندارد، هر چند برخی از کشورها توانسته‌اند خود را به چنان جایگاهی برسانند که در موضوعات بسیاری از معدود کشورهای مسلط و تاثیرگذار باشند.

نکته مهم‌ آنکه با پذیرش این مدل به عنوان فرض مساله، باز هم نمی‌توان دور شدن از تصمیمات جهانی و پشت کردن به آن و در یک کلام قرار گرفتن در حالت آتارکی را توصیه کرد. اگر در مدل فوق برخی از بازیگران حاضر به عمل در جامه عضو پیرو می‌شوند این انتخاب بر مبانی عقلانیت آنان استوار است. (اگر در مدل اشتاکلبرگ برخی از بنگاه‌ها حاضر می‌شوند قیمت بنگاه اصلی را بپذیرند این تنها بدین دلیل است که این تصمیم سود آنان را حداکثر می‌سازد). اگر کشوری در یک موضوع بنا به مقتضیاتش و برای حداکثر کردن منافعش، پیرو بودن را انتخاب می‌کند این بدین دلیل است که انتخاب عقلانی برای وی همین است و می‌داند راهی به جز این منفعتش را حداکثر نمی‌سازد. بنابراین چه خرده‌ای بر این کشور می‌توان گرفت؟ او بهترین گزینه را انتخاب کرده است و حاضر به تعویض آن نیست، زیرا می‌داند که اگر غیر از این عمل کند منافعش به خطر می‌افتد.

از نظر آنان بازی کردن در نقشی که ابزار آن وجود ندارد، نمی‌تواند امری عقلایی باشد. بنابراین پیرو شدن نیز انتخابی برای کسب منافع بیشتر در شرایط فعلی و تداوم در بازی است. بدین شکل است که تعامل با جهان، هر‌چند ناعادلانه امری حیاتی برای آنان است و می‌پندارند که می‌توانند با حفظ استقلال، کشور را از غلتیدن در پرتگاه آتارکی نجات بخشند.

با این همه برای رسیدن به این نقطه، ضروری به نظر می‌رسد که سیاستگذاران به این مساله باور داشته باشند که برای داشتن استقلال، ضرورتی به ایجاد وضعیت آتارکی نیست.

منبع: www.rastak.com