بخش شانزدهم
بازگشت به خاورمیانه - ۲۴ مهر ۹۵
جیمز اف. جفری/ دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخشهای قبلی به تفصیل استراتژی آمریکا در خاورمیانه مورد بررسی قرار گرفت. این استراتژی در بعد سیاسی، امنیتی و نظامی تقسیمبندی شد. در بخشهای قبل همچنین دکترین روسایجمهور آمریکا برای خاورمیانه به بحث گذاشته شد و متحدان آمریکا در منطقه نیز دستهبندی شدند. در این بخش با نتیجهگیری از فصل اول وارد فصل دوم میشویم و رویکردهای نظامی آمریکا و بر هم خوردن توازن قوا در منطقه مورد بررسی قرار میگیرد.
جیمز اف. جفری/ دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخشهای قبلی به تفصیل استراتژی آمریکا در خاورمیانه مورد بررسی قرار گرفت. این استراتژی در بعد سیاسی، امنیتی و نظامی تقسیمبندی شد. در بخشهای قبل همچنین دکترین روسایجمهور آمریکا برای خاورمیانه به بحث گذاشته شد و متحدان آمریکا در منطقه نیز دستهبندی شدند. در این بخش با نتیجهگیری از فصل اول وارد فصل دوم میشویم و رویکردهای نظامی آمریکا و بر هم خوردن توازن قوا در منطقه مورد بررسی قرار میگیرد.
نتیجهگیری
تحلیل فوق مشخصکننده تلاش آمریکا در خاورمیانه از جنگ جهانی دوم تاکنون است. اما در (بیش از) سه سال گذشته، چند اتفاق فرضیات فوق را به چالش کشیده است. اول، فقدان نسبی تعهد دولت اوباما به منطقه، غیر از مذاکرات مربوط به توافق هستهای با ایران، همراه با نگرشهای منفی در میان مردم آمریکا سوالاتی مطرح میکند در مورد اینکه آیا ایالاتمتحده به وظیفه طاقت فرسای حفظ امنیت منطقه و جلوگیری از تهدیدات نسبت به آن ادامه خواهد داد یا خیر. علاوه بر این، با افزایش این تهدیدات، فروپاشی بهار عربی تقریبا در تمام کشورهای عربی منجر به از هم گسیختن ثبات در تمام منطقه شده همانطور که در لیبی، عراق، سینا در مصر، سوریه و ظهور زیرشاخه القاعده یعنی «دولت اسلامی» با تواناییهای نظامی شبهمتعارفش و رویکرد «شبهدولت» بودنش شده است. در جدیدترین موج بیثباتی در منطقه، روسیه در نزاع سوریه در سپتامبر ۲۰۱۵ مداخله کرد و با ترکیه به تقابل نظامی رسید.
این اتفاقات که تا حدی بخشی از آن به دلیل بیمیلی و عدم مداخله دولت اوباما در امور منطقه بود، میتوانند موجب یکی از این دو پیامد شوند:۱- عقبنشینی آمریکا (و سایر کشورهای غربی) نه تنها موجب تداوم «بنبست» چند دههای در مدرنیزاسیون و ثبات منطقه در برابر رادیکالیسم و هرج و مرج میشود بلکه باعث میشود رادیکالیسم و هرج و مرج جان تازهای بگیرد؛ ۲- تسلط روزافزون محور روسیه، ایران و سوریه در منطقه بهعنوان رژیم آلترناتیو در برابر نظام غرب محور رو به افول آمریکا. اولین کار برای دولت بعدی آمریکا یا دولت پسااوباما احتمالا این خواهد بود که احتمالات مربوط به افول نظم غربی و برتری ائتلاف منطقهای روسی- ایرانی محور را مهار کند.
حتی اگر آمریکا در این زمینه موفق شود، نتیجهگیری اساسی این خواهد بود که در خاورمیانه، مشارکت آمریکا متاسفانه در وهله اول با نیروی نظامی است که میتواند تاثیر خشونت و بیثباتی اساسی در منطقه را محدود سازد. در قیاس با سایر مناطق، آرامش و فرصتهای نسبی برای یکپارچگی جهانی که چتر امنیتی آمریکا فراهم میآورد بهطور چشمگیری ادغام خاورمیانه در جامعه جهانی را به پیش نبرده یا به آرام کردن آشوبهای منطقه کمک نکرده است. از این رو، حتی در موفقیتآمیزترین حالت، آمریکا از بدترین سناریوها اجتناب کرده و زمان را میخرد. با این حال، اجتناب از بدترینها و خرید زمان اهداف اساسیای را تضمین میکند که رئیسجمهور در سال ۲۰۱۳ برای حمایت از شرکا، تضمین عبور امن نفت، مبارزه با تروریسم و ممانعت از توسعه سلاحهای کشتار جمعی آن را ضمانت کرد. اینکه آیا این رویکرد در نهایت موجب ثبات شود، یا منطقه با وجود تلاشهای آمریکا از کنترل خارج شود یا بار دیگر به صحنه تقابل قدرتهای مهم تبدیل شود یا مردم آمریکا بیخیال خاورمیانه شوند، همگی پرسشهایی است که نمیتوان پاسخ روشنی به آن داد. اما وقتی چنین سوالاتی مورد بحث قرار میگیرند، از آمریکا هنوز خواسته میشود که از نیروی نظامی خود استفاده کند و آمریکا نیز از استفاده از نیروی نظامی نفع میبرد البته بدون اینکه در باتلاق فرو رود.
بخش دوم / پیروزی در نزاعها، باختن در جنگها
مقدمه
مداخلات نظامی آمریکا در خاورمیانه بزرگتر طی دو دهه گذشته اغلب در مهار تهدیدها برای منافع آمریکا که از منطقه بر میخیزد یا برای پیشبرد منافع آمریکا در آنجا با شکست مواجه شده است. در واقع، سیاستهای آمریکا اغلب آسیبهای منطقه را تقویت و برخی نزاعهای طولانی قدیمی را بدتر کرده است:
* تهاجم آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ منجر به روی کار آمدن دولتی ضعیف شد که با خشونت فرقهای دست به گریبان است. این تهاجم به توسعه نفوذ ایران و قطبیسازی منطقه میان شیعه و سنی و در نهایت ظهور داعش یاری رساند.
* قربانی شدن بیش از ۶۸۵۰ نیروی آمریکایی و هزینه کرد بیش از ۶/ ۱ تریلیون دلار نتوانست عراق و افغانستان را با ثبات سازد یا نتوانست موجب پیامدهایی پایدار در هر دو کشور شود.
* تلاشهای آمریکا برای ترویج دموکراسی در منطقه به ایجاد یک دولت نصف و نیمهحماس در غزه در سال ۲۰۰۶ یاری رساند؛ گروهی که سه جنگ علیه اسرائیل راه انداخته است.
* بیعملی آمریکا در سوریه به بسیج غیرمنتظره جهادیون علیه پرزیدنت بشار اسد، نفوذ و مداخله روسیه و فاجعه انسانی یاری رساند که باعث شد منطقه و اروپا دچار بیثباتی شود.
* حمایت نظامی آمریکا از ناتو کلید سرنگونی قذافی در لیبی در سال ۲۰۱۱ بود اما فقدان عمل سیاسی منجر به ظهور دولتی ناکام در سواحل مدیترانه شد.
* توافق هستهای ایران ترس متحدان از ائتلاف ضمنی ایران- آمریکا را بدتر و این گمانه را تقویت کرده که ایران میتواند رفتار تهاجمیتری در منطقه پیش بگیرد، جایگاه خود بهعنوان دولتی در آستانه هستهای شدن را تایید کرد و جایگاه خود بهعنوان قدرت مسلط در منطقه را تحکیم بخشد.
بسیاری از این اشتباهات نتیجه شکست آمریکا در درک سیاست خاورمیانه و برقراری استراتژیهای کارآمد به دلیل فرضیات سیاسی ناقص یا تصورات ایدئولوژیک بوده است. فرآیندهای سیاسی ناکارآمد و عملکرد ضعیف و ناهموار ایالاتمتحده در مورد وظایف اساسی امنیت ملی خود مانند بازدارندگی و تضمین، مساعدت نیروی امنیتی و فعالیتهای اطلاعاتی نیز در این میان نقش ایفا کردند. در نهایت، پیچیدگی محیط عملیاتی خاورمیانه چالشهای دشواری حتی برای با تجربهترین سیاست گذاران به دنبال دارد. نتیجه خالص، یک فاجعه ژئوپولیتیک بود که ایالاتمتحده نتوانست برای مواجهه با آن به خوبی مجهز شود بنابراین اما و اگرهایی در مورد صلاحیت آمریکا برانگیخت.
ارسال نظر