بازگشت به خاورمیانه - ۲۵ مهر ۹۵

جیمز اف. جفری/ دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی

در فصل جدید این مجموعه مقالات، نویسنده به پیروزی‌ها و شکست‌های آمریکا پرداخته است. از تهاجم به عراق و افغانستان در سال‌های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ تا قربانی شدن ۶۸۵۰ نیروی نظامی آمریکایی و هزینه کرد بیش از ۶/ ۱ تریلیون دلار که نتوانست عراق و افغانستان را با ثبات سازد. پیچیدگی محیط عملیاتی خاورمیانه چالش‌های دشواری حتی برای با تجربه‌ترین سیاست‌گذاران آمریکایی به‌دنبال دارد. نتیجه، یک فاجعه ژئوپلیتیک بود که ایالات‌متحده نتوانست برای مواجهه با آن به خوبی مجهز شود. بنابراین اما و اگرهایی در مورد صلاحیت آمریکا برانگیخت.

این شکست‌ها باید در مورد اینکه چگونه آمریکا می‌اندیشد، سازماندهی می‌کند و در منطقه اقدام نظامی می‌کند ارزیابی دوباره‌ای را به دست دهد به‌ویژه زمانی که منافع آمریکا نشان می‌دهد که به لحاظ دیپلماتیک و نظامی تا آینده‌ای قابل پیش‌بینی در منطقه همچنان حضور دارد و در تحولات آن دخیل است. نفت خاورمیانه - هرچند نه مثل گذشته- هنوز برای اقتصاد جهانی مهم است و آنچه در خاورمیانه رخ می‌دهد به‌طور روزافزونی بر بقیه نقاط جهان تاثیر می‌گذارد. جذبه روزافزون ایدئولوژی جهاد، نزاع‌های فرقه‌ای منطقه ای، اپیدمی دولت‌های ناکام و دولت‌هایی که در مسیر ناکامی قرار گرفته‌اند موجب جان بخشیدن به گروه‌های افراطی خشن برای ویرانگری و ایجاد جریان گسترده آوارگان شده است.

در حالی که غرب مدت‌ها برای توسعه چارچوب‌های امنیتی خود برای خاورمیانه تلاش کرده است (که با پیمان بغداد در دهه ۵۰ میلادی آغاز می‌شود) اما این ناامنی در خاورمیانه است که در حال گسترده شدن به سوی غرب است. در حالی که در گذشته، جنگ‌های اروپایی (جنگ جهانی اول و دوم) در سطحی جهانی رخ می‌داد، اما امروز این جنگ‌های خاورمیانه است که در حال توسعه یافتن به فراسوی منطقه است: به اروپا، آمریکا و جاهای دیگر. درگیری‌هایی که اکنون خاورمیانه را دچار فرسایش کرده محرک اصلی بی ثباتی جهانی در دهه‌های پیش‌رو است. در حالی که تروریسم خاورمیانه تهدیدی موجودیتی برای آمریکا به حساب نمی‌آید، اما ترسی که به وجود می‌آورد این پتانسیل را دارد که سیاست در آمریکا و اروپا را در مسیری غیرلیبرال قرار دهد، دموکراسی آمریکایی و اتحاد آتلانتیکی را تهدید و نفوذ روسیه در اروپا را تقویت کند. به همین دلایل، اصلاح کاستی‌های مذکور در سیاست و استراتژی آمریکا نه تنها در شکل دادن به پاسخ موثر ایالات‌متحده به چالش‌های امنیتی برخاسته از منطقه و چالش‌های سیاسی ناشی از آن حیاتی خواهد بود بلکه انجام این کار یک نفع اساسی برای آمریکا خواهد بود.

این مطالعه استراتژی آمریکایی جدیدی برای خاورمیانه ارائه نخواهد داد یا تنش میان ارزش‌ها و منافع در سیاست آمریکا را بررسی نخواهد کرد که از دایره این مقاله خارج است بلکه کاری است «درباره» استراتژی که نتایج ناخوشایند بسیاری از مداخلات نظامی آمریکا در منطقه را به‌ویژه از ۱۱ سپتامبر به این‌سو بررسی می‌کند: اینکه چگونه محیط عملیاتی باید استراتژی نظامی آمریکا در قبال خاورمیانه را شکل دهد و چگونه ایالات‌متحده به شکل موثرتری ابزار نظامی را برای پیشبرد منافع خود در منطقه به کار می‌گیرد و به اهداف سیاسی خود می‌رسد (هرچند چالش‌هایی وجود دارد که هیچ راه‌حل یا پاسخی در حال حاضر برای آنها وجود ندارد).

7- تاثیر محیط امنیتی خاورمیانه

از زمانی که ارتش آمریکا در خاورمیانه در برابر ارتش‌های متعارف برای دستیابی به اهداف نظامی تعریف و تبیین شده تصمیم قاطع گرفت - همچون زمانی که نیروهای عراقی را در سال ۱۹۹۱ از کویت اخراج کرد- این کشور عملکرد خوبی داشت، اگرچه جنگ‌های مهم متعارف از آن زمان در منطقه استثنا بوده‌اند نه قاعده. وقتی از ابزار نظامی برای ممانعت یا اجبار دشمنان استفاده کرد، به جنگ با شورش‌ها و طغیانگری‌ها رفت، در دولت- ملت‌سازی مشارکت کرد یا به‌دنبال دستیابی به اهداف سیاسی بود، اما تا حدی به دلیل چالش‌هایی که چشم‌انداز سیاسی و فرهنگی منطقه را به حرکت در می‌آورد و به دلیل درک محیط عملیاتی خاورمیانه از کمبودهایی برخوردار بود. شاید چشمگیرترین ویژگی محیط عملیاتی منطقه دربرگیرنده روشی بود که در آن فرهنگ و سیاست میل به طولانی کردن درگیری‌ها و خنثی کردن راه‌حل داشتند. چند مولفه در این میان نقش داشتند:

* نفوذ ارزش‌های قبیله‌ای که در فرهنگ سیاسی عرب تنیده شده است: تاکید بر انسجام و یکپارچگی درون گروهی، اتحادهای منعطف («من علیه برادرم، من و برادرم علیه پسرعمویم، همه ما علیه جهان») و اهمیت تلافی هتک حرمت به افتخار فردی و گروهی؛

* هویت‌های قدرتمند کهن و ملی که در نزاع علیه دشمنان محلی، قدرت‌های استعماری و مهاجمان خارجی شکل گرفته؛

* دینی- اسلام- که دفاع از امت و سرزمین‌های اسلامی را وظیفه‌ای دینی می‌شمارد و آن را در اولویت قرار می‌دهد؛

* رویکرد حاصل جمع صفر نسبت به سیاست که تلاش‌ها برای حل‌وفصل نزاع‌ها را دشوار می‌سازد و اغلب تداوم آنها را تضمین می‌کند. در حالی که دشمنان گاهی می‌پذیرند یا مجبور می‌شوند که به شکلی افراطی همکاری کنند، آنها اغلب تغییر شکل می‌دهند وقتی شرایط تغییر می‌کند؛

* نقش خشونت و نزاع در شکل دادن و تعیین هویت فردی و گروهی («من می‌جنگم بنابراین هستم»)؛

* مشارکت دولت‌های ثروتمند نفتی و مبارزان خارجی در هر دو سوی خط شکاف فرقه‌گرایانه که باعث طولانی تر شدن ستیزهای منطقه‌ای می‌شود؛ ستیزهایی که ممکن است در صورت مداخله سرمایه‌ها و نیروهای محلی مشتعل شوند.

نقش بسیار برجسته مذهب در ستیزهای منطقه‌ای جالب توجه است. از زمان جنگ جهانی دوم به این‌سو، تعداد درگیری‌های مذهبی در جهان در حال افزایش است. دین در دهه‌های اخیر نقطه کانونی ستیزهای خاورمیانه بوده است و نقش دین پس از هر رویدادی برجسته بود: انقلاب اسلامی ایران و تهاجم شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹؛ حادثه ۱۱ سپتامبر؛ تهاجم آمریکا به افغانستان و عراق و شورش‌های بهار عربی در سال ۲۰۱۱. بیشتر این ستیزها باعث شده مسلمانان علیه همکیشان خود برخیزند: سنی علیه سنی و سنی علیه شیعه.