نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل به روابط تجاری کره جنوبی با آمریکا و چین، هند با چین و آمریکا و در نهایت استرالیا با چین و آمریکا اشاره شد و نقش هر یک در راستای ثبات در غرب پاسیفیک از منظر اقتصادی مورد بررسی قرار گرفت. در بخش جدید به تفاوت میان تفکر هسته‌ای چین و آمریکا و منشأ آنها و نیز این نکته که آمریکا به «تهدیدات امنیتی» و چین به «چالش‌های امنیتی» اشاره می‌کنند، پرداخته می‌شود. در این بخش به تفاوت میان این دو مفهوم از منظر آمریکا و چین اشاره خواهد شد.

پارادایم برای مطالعات امنیتی

در آمریکا، تحلیل مسائل امنیت ملی از یک پارادایم تبعیت می‌کند که شامل شناسایی و سنجیدن تهدیدات امنیت ملی است. این تهدیدات معمولا از سوی دشمنان خارجی ایجاد می‌شوند که ممکن است به آمریکا لطمه وارد آورند. میزان چنین تهدید امنیتی‌ را می‌توان با دو شاخصه سنجید: «قابلیت» و «قصد.» اگر یک کشور خارجی (یا یک خرده گروهی از شهروندان خارجی) با «قابلیت» بسیار قدرتمندی «قصد» آسیب‌زدن به آمریکا را داشته باشند، او یک «تهدید عمده»
(major threat) تلقی می‌شود. در غیر این صورت، «تهدیدی جزئی» (minor threat) خواهد بود. تحلیل‌های آکادمیک یا سیاسی از تهدیدات امنیت ملی به‌طور خاص سه کار می‌کنند: اول، با استفاده از الگوی تلاش‌های دفاع موشکی آمریکا در شرق آسیا، یک تحلیل سیاسی باید ثابت کند که کره‌شمالی قابلیت‌های موشکی‌ای دارد که می‌تواند لطماتی به آمریکا وارد آورد. دوم، این تحلیل باید نشان دهد کره‌شمالی از قصد لطمه زدن به آمریکا با استفاده از موشک‌هایش برخوردار است و این تلویحا می‌گوید که کره‌شمالی یک تهدید جدی امنیتی است. سوم و در نهایت، این تحلیل سیاسی باید نشان دهد که چگونه آمریکا می‌تواند (یا نمی‌تواند) از فناوری دفاع موشکی خود برای پاسخ به این تهدید امنیتی استفاده کند. براساس این منطق، شوروی در دوران جنگ سرد یک تهدید مهم هسته‌ای برای آمریکا محسوب می‌شد. اما از زمان پایان جنگ سرد، تروریست‌های هسته‌ای و کشورهایی که خطر اشاعه هسته‌ای دارند به تهدید اول هسته‌ای برای آمریکا تبدیل شده‌اند درحالی که روسیه و چین به مرتبه دوم تهدید هسته‌ای سقوط کرده‌اند.

این نوع پارادایم تحقیقی - که تهدیدات امنیت ملی را تعیین می‌کند و میزان آن را براساس قابلیت و قصد می‌سنجد- مختصر بوده، درک آن آسان است و قابل استفاده هم هست. بنابراین، این پارادایم نه تنها در آمریکا محبوبیت دارد بلکه به شدت از سوی اندیشمندان و دانشجویان در کشورهای دیگر از جمله در چین هم پذیرفته شده است. به مرور زمان، این الگوواره در بسیاری از کشورها به‌عنوان «امری معمول و مورد انتظار» و تنها گزینه منطقی مورد پذیرش قرار گرفته است. توجه اندکی به پارادایم امنیتی بسیار متفاوتی معطوف شده که در چین وجود دارد. الگوواره امنیتی بومی چین بر مطالعه چالش‌های امنیت ملی متمرکز است. تهدیدات امنیت ملی که آمریکا مشخص کرده معمولا به‌واسطه دشمنان خارجی‌اش تعیین می‌شود؛ درحالی که چالش‌های امنیتی که معمولا چین بر آن متمرکز است وضعیت‌های خاص و خطرناکی است که احتمالا موجب آسیب به چین می‌شوند. به دلیل نفوذ و تاثیر الگوواره امنیتی آمریکا، متخصصان امنیتی چینی عبارت «تهدید امنیتی» را رد نمی‌کنند. به‌طور خاص، تهدیدات و چالش‌ها به یک اندازه ذکر می‌شوند. برای مثال، در «کتاب سفید» چین در مورد دفاع ملی، عبارتی که به‌طور عمومی استفاده می‌شود «تهدیدات و چالش‌های امنیتی» است. با این حال، چالش‌های امنیتی که این اسناد شناسایی می‌کنند بر خلاف دشمنان خاص، «وضعیت‌های خاص» هستند. برای مثال، در کتاب سفید سال ۲۰۰۸، فروش تسلیحات نظامی آمریکا به تایوان یک چالش امنیتی تلقی می‌شد زیرا وضعیتی بود که می‌تواند موجب آسیب به چین شود. توصیف ویژه آن چنین بود: «به‌طور خاص، آمریکا همچنان با نقض اصول مستقر در سه اطلاعیه مشترک چین- آمریکا همچنان به تایوان تسلیحات می‌فروشد و موجب آسیب جدی به روابط چین- آمریکا و صلح و ثبات در جزیره تایوان می‌شود.»

پارادایم چالش‌های امنیتی چین و پارادایم تهدیدات امنیتی آمریکا تماما منحصربه‌فرد نیستند. اگر یک کشور خارجی خاص از «قابلیت» و «قصد»ی خاص برای آسیب زدن به چین برخوردار باشد، او یک چالش امنیتی تلقی خواهد شد. در این صورت، تحلیل‌های مربوطه ایجاد شده در پارادایم آمریکا و چین مشابه می‌شوند. با این حال، بیشتر اوقات، به دو دلیل آنها یکی نیستند. اول، اگرچه تهدیدات امنیتی‌ای که آمریکا مشخص می‌کند ضرورتا خطراتی خارجی و بیرونی هستند اما ریشه چالش‌های امنیتی چین می‌تواند داخلی یا خارجی یا هر دو باشد. برای مثال، برای چندین نسل، چین توجه خاصی به چالش احتمالی مورد حمله قرار گرفتن مبذول داشته زیرا در توسعه نظامی و حوزه‌های مربوطه عقب مانده است. این چالش به‌طور خاص در «دفاع ملی چین در سال ۲۰۰۸» توصیف شده است، کتاب سفیدی که از سوی دولت چین در سال ۲۰۰۹ تدوین شد: «چین با برتری کشورهای توسعه یافته در حوزه‌های اقتصاد، دانش، تکنولوژی و امور نظامی دست به گریبان است.» دلایل اصلی که چین عقب افتاده هم داخلی است و هم خارجی؛ اما تا حد زیادی، داخلی هستند زیرا چین درهای خود را بست و پیوندهای خود را با جهان خارج برید؛ درحالی که همگامی با توسعه سریع غرب در دانش، تکنولوژی، امور نظامی و سایر حوزه‌ها را نادیده گرفت. این کتاب سفید چالش‌های امنیتی‌ای را مشخص می‌کند که ریشه آنها داخلی است: تحرکات استقلال‌طلبانه تایوان، سازمان آزادیبخش ترکستان شرقی و تبت. نیروهای جدایی‌طلب در این مناطق- که اغلب موجب مشکلاتی در داخل این کشور می‌شوند- «موجب تهدید بر وحدت و امنیت چین هستند.» از این رو، وقتی متخصصان چینی چالش‌های امنیتی‌ای را تحلیل می‌کنند که این کشور با آن دست به گریبان است، عموما چالش‌های داخلی و خارجی را در نظر می‌گیرند.

دوم، «تهدیدات» امنیتی که آمریکا شناسایی می‌کند، عموما و ماهیتا نظامی هستند؛ درحالی که «چالش‌های» امنیتی که چین با آن مواجه است چندمنظوره بوده و شامل عناصر نظامی و غیرنظامی می‌شود. کتاب سفید امنیت ملی چین در سال ۲۰۰۹ اذعان می‌دارد که «خطرات برخاسته از تهدیدات امنیتی غیرسنتی مانند تروریسم، فجایع طبیعی، ناامنی اقتصادی و ناامنی اطلاعاتی درحال افزایش هستند.» این سند تمام این مسائل را چالش‌های امنیتی می‌پندارد و بسیاری از آنها نظامی نیستند. در واقع، شایسته ذکر است که وقتی متخصصان چینی مسائل امنیتی غیرسنتی را مورد بحث قرار می‌دهند، عمدتا امنیت غذایی، امنیت انرژی، حوادث هسته‌ای و سایر مسائل غیرنظامی را ذکر می‌کنند. در مقابل، وقتی متخصصان آمریکایی مسائل امنیتی غیرسنتی را ذکر می‌کنند، معمولا به مشکلاتی اشاره می‌کنند که ریشه در تهدیدات نظامی جدید دارد مانند حملات فضایی یا سایبری.