دنیای اقتصاد- آناهیتا پولاد: این هفته هند هفتادمین سالگرد استقلالش را همزمان با موقعیت تازه‌اش به‌عنوان یک قدرت بزرگ جشن می‌گیرد. هند کشوری متکثر، تاثیر‌پذیر و در معادلات جهانی تعیین‌کننده است و مردمش از هرسو تحت‌تاثیر محرک‌های گوناگون قرار دارند. اما هند به چه نوع قدرتی تبدیل خواهد شد؟ پاسخ به این سه پرسش، نه تنها نقش هند در دنیا را مشخص خواهد کرد،‌ بلکه ماهیت سیاست‌‌ورزی ابرقدرت‌ها در قرن بیست‌‌ویکم را نیز آشکار خواهد ساخت.

1- آیا هند ظرفیت‌های جمعیت‌شناختی‌اش را به رشد اقتصادی بدل خواهد کرد؟

جمعیت هند ۳/ ۱ میلیارد نفر است و پیش‌بینی می‌شود در دهه آینده با رسیدن به مرز ۷/ ۱ میلیارد نفر، چین را نیز پشت سر بگذارد. هند در مقایسه با چین جمعیت جوان بیشتر و سالخوردگان کمتری دارد. با افزایش سن کسانی که تحت سیاست تک‌فرزندی در چین به دنیا آمده‌اند، این شکاف بیشتر خواهد شد. تا سال ۲۰۵۰ یک‌چهارم جمعیت چین بالای ۶۵ سال خواهند بود؛ درحالی‌که این نسبت در هند، کمتر از یک هشتم خواهد بود. اما این اعداد خام با اطلاعات بهره‌وری همسو نیستند. امروزه چین، به ازای هر نفر، دو برابر ثروتمندتر از هند است. جمعیت آماده به‌کار هند در ایالت‌هایی افزایش می‌یابد که از نظر اداره کشور در بدترین شرایط هستند. در نتیجه فرصت چندانی برای این جمعیت آماده به‌کار فراهم نمی‌شود. اقتصاد درحال توسعه هند، فاقد بسیاری از زیرساخت‌های فیزیکی و اداری است. این زیرساخت‌ها برای اشتغال جوانان مورد نیاز هستند. لان پریچت، اقتصاددان می‌گوید: «در قریب به اتفاق تمامی خدمات روزمره نظیر نیروی پلیس، جمع‌آوری مالیات، آموزش، سلامت، برق، آب و هر نوع خدمات دیگر، غیبت مکرر از محل خدمت، بی‌تفاوتی، بی‌کفایتی و فساد وجود دارد.» حتی با وجود کاهش فقر مطلق از ۴۵ درصد در سال ۹۳ به ۲۳ درصد در سال ۲۰۱۱، هند با معضل سوءتغذیه کودکان به‌صورت گسترده دست به گریبان است.

هند بخش تولیدی بزرگی برای جذب کارگران غیرماهر ساکن حاشیه شهرها ندارد. تجربه اقتصاد صادرات محور چین، دیگر تکرارپذیر به‌نظر نمی‌رسد و مشخص نیست که آیا هند می‌تواند مستقیما از اقتصاد کشاورزی به‌سوی اقتصاد خدماتی جهش کند یا خیر؟

بسیاری از ناظران بر این باورند که ایالات متحده و چین دو قطب نظم آینده جهانی خواهند بود. اگر هند بخواهد در کنار این دو جایگاهی بیابد، رشد اقتصادی‌اش در ۲۰ سال آینده باید همانند رشدی باشد که چین در۲۰ سال اخیر تجربه کرده است.

2- آیا هند همزمان با موفقیت‌هایش،‌ بر همکاری‌هایش نیز خواهد افزود؟

هند در روابطش با پاکستان از زمان استقلال دو کشور در سال ۱۹۴۷، درگیر مشکلاتی بوده است. این دو کشور تاکنون ۴ بار وارد جنگ شده‌اند. رابطه هند با چین بهتر است؛ اما آن هم بی‌مشکل نیست. دو کشور هنوز درگیر مناقشات ارضی هستند که در سال ۱۹۶۲ به جنگ انجامید. در تابستان امسال مناقشات منطقه بوتان دوباره اوج گرفت. درگیری‌هایی از این دست، کشور را از تمرکز بر توسعه باز‌می‌دارد. در برخی موارد، نوسازی اقتصادی به میانه‌روی بین‌المللی منجر می‌شود. مانموهان سینگ که در فاصله سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۴ نخست‌وزیر هند بود، می‌گوید مشکلات هند عموما داخلی هستند و صلح با همسایگان موجب پیشبرد موفقیت هند خواهد شد. او فرآیند صلح جاه‌طلبانه‌ای با پاکستان در پیش گرفت و هنگامی که یک گروه تروریستی پاکستانی در دسامبر ۲۰۰۸ به بمبئی حمله کرد، از انجام اقدامات تلافی‌جویانه خودداری کرد. اقدامات سینگ توسط سونیل داسگوپتا و استفان کوهن، کارشناسان علوم سیاسی، به‌عنوان فرهنگ «شکیبایی» شناخته می‌شود و جزئی از «خودداری راهبردی» است. این خودداری در حقیقت «مقاومت در برابر اعمال خشونت» را ترویج می‌کند؛ اما پاول استنیلند و ویپین نرنگ، دیگر کارشناسان علوم سیاسی،‌ ‌روایت دیگری دارند: رای‌دهندگان هندی نسبت به سیاست خارجی حساسیت چندانی ندارند و توجهشان به مسائل داخلی معطوف است. بنابراین رهبران هند می‌توانند بدون هراس از واکنش مردم در پای صندوق‌های رای، در عرصه سیاست خارجی دست به اشتباه بزنند. این موضوع به آنها آزادی عمل بیشتری می‌دهد تا در بحران‌هایی که واکنش نظامی را به‌ دور از احتیاط می‌بینند، مصالحه کنند.

البته این شرایط ممکن است دستخوش تغییر شده باشد. نخست‌وزیر کنونی، نارندرا مودی، خصوصا در مقابل پاکستان، ستیزه‌جوتر به‌نظر می‌رسد. حامیان مودی عموما از طبقه متوسط و بالای جامعه هستند و بیشتر به سیاست خارجی توجه نشان می‌دهند. احتمال بیشتری وجود دارد که رهبرانشان را بابت شکست در روابط خارجی تقبیح کنند. ویپین نرنگ، تصمیم مودی در سپتامبر ۲۰۱۶ را مبنی بر حمله هدفمند به کشمیر تحت سلطه پاکستان، چنین توضیح می‌دهد: سکوت درمورد تنش‌های فعال دیگر از منظر سیاسی پذیرفتنی نیست. با توجه روزافزون رای‌دهندگان هندی به سیاست خارجی، شرایط برای رهبران هند مشکل‌تر می‌شود. آنها نمی‌توانند همچون گذشته تحریکات پاکستان و چین را نادیده بگیرند. این فشار افکار عمومی می‌تواند در سال‌های آتی به افزایش درگیری‌های هند با همسایگانش بینجامد.

3- دهلی نو و واشنگتن چقدر به همکاری راهبردی خود علاقه‌مندند؟

دولت جورج دبلیو بوش تصمیم گرفت«آمریکا باید هند را یاری کند تا به یک قدرت جهانی در قرن بیست‌ویکم تبدیل شود.» اشلی تلیس، یکی از طراحان این سیاست، چنین توضیح می‌دهد که دولت بوش باور داشت که مهار چین به‌طور مستقیم ممکن نیست. بنابراین سیاست موازنه چین، با تبدیل یکی از همسایگانش به قدرت کلیدی را دنبال ‌کرد. هند نیز به سهم خود باور داشت که کمک آمریکا برای تبدیل شدن به یک قدرت نوظهور، ضروری است. تنها آمریکا بود که می‌توانست تلاش‌های دیپلماتیک لازم را انجام دهد تا هند بتواند از موضع قدرت به مجامع بین‌المللی ورود کند. آمریکا همچنین بهترین شریک دیپلماتیک، نظامی و اطلاعاتی ممکن برای هند درشرایط اوج گرفتن چین بود.

برخی ناظران برجسته هندی این پرسش را مطرح کرده‌اند که آیا هند بیش از اندازه به سمت آمریکا گرایش نیافته است. آنها نگرانند که هند در مهار چین به آمریکا کمک کند؛ اما در نهایت به‌عنوان یک سنگر خالی رها شود. حامیان دیدگاه ضد-همکاری یا به بیان دقیق‌تر مدافعان تعاملات چند‌جانبه‌گرایانه بر حفظ جانب احتیاط در برابر تغییرات احتمالی تاکید می‌کنند. تغییراتی که می‌تواند شامل ابرقدرت‌ها نیز بشود. با انتخاب ترامپ، این نخبگان چنین استدلال می‌کنند که روابط بسیار نزدیک هند و آمریکا می‌تواند هند را در معرض فرازونشیب سیاست‌های آمریکا قرار دهد.

وزیر امو خارجه پیشین هند، شیام سران، بلافاصله پس از انتخابات آمریکا نوشت در مقام مقایسه با دمدمی مزاجی ترامپ، «چین نسبتا با ثبات، پیش‌بینی‌پذیر و حتی عنصری مثبت در سیاست جهانی به‌نظر می‌رسد.» اما در شرایطی که افکار عمومی هند اعتمادشان به رئیس‌جمهوری آمریکا را از دست داده‌اند، در مجموع دیدگاه کلی مثبتی نسبت به ایالات‌متحده دارند. به هر روی، ترامپ هنوز بسیاری از اعضای تیم جنوب آسیایش را منصوب نکرده است. مشخص نیست دولت او سرمایه‌گذاری بیشتری در شراکت راهبردی با هند خواهد کرد، به رویکرد معاملاتی با هند باز خواهدگشت، یا این کشور را به کلی فراموش خواهد کرد؟