نوامبر ۲۰۱۶ در اجلاس سران همکاری اقتصادی آسیا- پاسیفیک «مالکولم ترنبال» نخست‌وزیر استرالیا درحال صحبت بود که باراک اوباما نام اندونزی را به میان آورد؛ کشوری که وی بخشی از دوران کودکی خود در دهه ۶۰ را در آنجا سپری کرده بود. کشوری که او نام برد، کشوری تغییر یافته بود.

کشوری که روزگاری مسلمانانش عناصری از هندوئیسم، بودیسم و آنیمیسم را پذیرفته بودند از دهه ۹۰ و از زمانی که وهابیون سعودی در جست‌‌وجوی تزریق پول برای ساخت مدرسه برآمدند به رویکردی سخت از اسلام روی آورده‌اند. کشوری که حجاب در آن آزاد بود اکنون به کشوری تبدیل شده که زنان با روبند در آن رفت و آمد می‌کنند. «دانیل لازار»، تحلیلگر موسسه امریکن کانزرواتیو، در تحلیلی می‌نویسد اما چرا این مساله درحال تحقق است (و مالکولم هم می‌خواست درباره آن بداند)؟ که اوباما به آن پاسخ داد: «سعودی‌ها دوست شما نیستند؟ این مساله‌ای پیچیده است.»

وهابیت ایدئولوژی «اولترا بنیادگرایانه»‌ای است که تاثیراتش اکنون نه تنها در ارتباط با آمریکا (به‌عنوان مهم‌ترین حامی و قیم عربستان از جنگ جهانی دوم به این‌سو) بلکه در سطح جهان احساس می‌شود. همچون هر قدرت امپریالیستی دیگری، ایالات‌متحده در انتخاب شرکایش اندکی بی‌پروا است. وقتی دوستان سعودی آمریکا دکترین نظامی خود را در اندونزی، فیلیپین، شبه‌قاره هند، سوریه و بسیاری جاهای دیگر می‌پراکنند، برخی ممکن است قضیه را جور دیگری ببینند. اما مساله برای آمریکا متفاوت است. این کشور فعالانه و در مشارکت با وهابیون در هر مکانی این فعالیت‌ها را ترغیب می‌کند. این مکان‌ها شامل این مناطق می‌شود:۱- افغانستان، جایی که آمریکا و جهادیون مسلح سعودی نیروهای شوروی را در دهه ۸۰ بیرون کردند.۲ بوسنی، جایی که این دو کشور بارها در نیمه دهه ۹۰ با هم دست به یکی کردند تا صدها میلیون دلار پول و سلاح را به جمهوری اسلامی علی عزت بگوویچ قاچاق کنند که امروز به پایگاه سلفی‌های وهابی تبدیل شده است. ۳- کوزوو، جایی که نیروهای آمریکایی با «اعراب افغانی» و دیگر جهادیون متحد سعودی در حمایت از جنبش جدایی‌طلب هاشم تاچی دست یاری دادند. ۴- چچن، جایی که نئوکان‌های برجسته‌ای مانند ریچارد پرل، الیوت آبرامز، کنث آدلمان، میج دکتر، فرانک گافنی، مایکل لدین و آر. جیمز ولسی از شورشیان اسلامگرای متحد سعودی حمایت کردند.۵- لیبی، جایی که هیلاری کلینتون شخصا قطر را به خدمت گرفت تا تلاش‌ها علیه قذافی هماهنگ‌تر شود اما از این مساله سخن به میان نیاورد که این پادشاهی وهابی ۴۰۰ میلیون دلار پول به گروه‌های شورشی داد که بسیاری از آنها اسلامگرایانی بودند که به‌دنبال واژگونه کردن این کشور بودند و -۶- البته سوریه، جایی که گردن‌زن‌های مورد حمایت سعودی‌ها و دیگر پادشاهی‌های نفتی، این کشور را به گورستان تبدیل کردند.

ایالات‌متحده از عواقب این کارها خود را «شوک‌زده» نشان می‌دهد و می‌گوید «شوکه شده است» درحالی‌که شاهد پیروزی را در آغوش می‌کشد. این رویکرد از مصاحبه معروف برژینسکی در سال ۱۹۹۸ روشن می‌شود که – به‌عنوان مشاور امنیت ملی کارتر- بیش از هرکس دیگری پدیده مدرن «جهاد» را ابداع و اختراع کرد.

وقتی از برژینسکی پرسیده شد آیا پشیمان است وی با قاطعیت پاسخ داد:«پشیمانی از چه؟ آن عملیات پنهانی ایده‌ای عالی بود. تاثیر آن، این بود که روس‌ها را وارد دام افغانستان کرد و شما از من می‌خواهید پشیمان باشم؟ روزی که روس‌ها از مرز رسما عبور کردند به پرزیدنت کارتر نوشتم: اکنون فرصت داریم تا این جنگ را به ویتنام شوروی تبدیل کنیم... در تاریخ جهان چه چیز مهم‌ترین مساله است؟ طالبان یا فروپاشی امپراتوری شوروی؟...» یا گراهام فولر، معاون سابق شورای اطلاعات داخلی سازمان سیا و تحلیلگر موسسه RAND می‌گوید: «سیاست کمک به افغان‌ها علیه دشمنانمان و علیه ارتش سرخ به خوبی در افغانستان پیش رفت. همین دکترین می‌تواند برای بی‌ثبات‌سازی در بازمانده قدرت روس‌ها و به‌ویژه عقیم کردن نفوذ چین در آسیای مرکزی مورد استفاده قرار گیرد.»

احتمالا چه چیزی می‌تواند اشتباه باشد؟ تهاجم ۳۰-۴۰ ساله اخیر وهابی‌ها- و نه فقط پدیده سعودی- را می‌توان به منزله ائتلاف میان امپریالیسم نفتی و احیاگری اسلامی «نوقرون‌وسطایی» تحلیل کرد. این دکترین ریاکارانه هرگز از محدوده سرزمین‌های بیابانی عربستان فراتر نمی‌رفت اما در تعامل با قدرت‌های بزرگ خارجی یعنی ابتدا بریتانیا و سپس آمریکا این دکترین موفق شد از محدوده سرزمین‌های بیابانی عربستان خارج شده و به نیرویی تغییر‌دهنده در جهان تبدیل شود. با این حال، هنوز اندکی از دوران پیشاتاریخ می‌تواند مفید باشد.

به منظور پی بردن به اینکه چگونه وهابیت سر بر آورد، لازم است به مکان نضج و نمو آن پی ببریم. این مکان «نجد» است، منطقه‌ای بیابانی و وسیع در عربستان مرکزی که تقریبا هم‌اندازه فرانسه است. این منطقه از سه جهت محصور در بیابان و کویر است و از سوی چهارم محصور به استان حجاز است که به‌دلیل همسایگی با دریای سرخ اندکی حاصلخیز است. نجد یکی از دورافتاده‌ترین، پرت‌ترین و خشک‌ترین نقاط روی زمین بود تا اینکه در دهه ۳۰ میلادی در آنجا نفت کشف شد.

این منطقه که اکنون چندان منزوی، پرت و دورافتاده نیست هنوز به‌شدت خشک است. «لیدی آن بلانت»، کاشف انگلیسی این منطقه را در سال ۱۸۸۱ چنین توصیف کرده است: «زمین‌های مرتفع پوشیده از شن و ماسه، که همچون هر منطقه دیگری از جهان فاقد پوشش گیاهی است.» این منطقه دارای محل‌های سکونتی بود که تقریبا از یکدیگر جدا بودند و ارتباطی با جهان پیرامون نداشتند. اینجا یکی از معدود نقاط در کشورهای جهان سوم است که تا قرن ۱۹ به استعمار درنیامده بود به این‌خاطر که بسیار فقیر و وحشی بود و آن‌قدر پرت بود که تلاش چندانی برای تسلط بر آن صورت نمی‌گرفت.

اینجا سرزمینی بود که کسی خواهان آن نبود. اینجا زادگاه ایدئولوژی‌ای بود که کسی خواهان آن نبود یعنی همان حنبلیسم که خشن‌ترین و خشک‌ترین مکتب از مکاتب چهارگانه فقهی اهل سنت بود.

این مکتب در قرن نهم در بغداد نضج گرفت و چند دهه بعد به مکتبی ویرانگر تبدیل شد چراکه پیروانش منازل را غارت می‌کردند تا به این وسیله مشروبات الکلی، آلات موسیقی و دیگر اقلام ممنوعه را از میان بردارند؛ به مغازه‌ها هجوم می‌بردند و مردان و زنانی را که با یکدیگر در کوچه‌ها درحال قدم زدن بودند مورد عنایت (!) قرار می‌دادند. حنبلی‌ها با اخراج از این کلان‌شهر، به نقاط دورافتاده و بدوی به‌ویژه نجد رفتند. اما در آن زمان، در نیمه قرن ۱۸، آنها زیر حمله واعظی سرگردان قرار گرفتند به نام «محمد بن عبدالوهاب» که رویکرد حنبلی‌ها نسبت به او آنقدر شدید نیست. لیدی بلانت او را «لوتر اسلام» لقب می‌دهد.

عبدالوهاب با سفر از این روستا به آن روستا اقدامات مردمی مانند دعا در مقابر مقدس یا درختان مورد احترام را نفی کرده و احترام مردم به آنها را به مثابه اقدامی شیطانی مورد نکوهش قرار داد. به لحاظ نظری، بزرگ‌ترین خدمت حنبلی‌ها ابداع واژه «شرک» بود که به‌طور سنتی به پرستش هر نوع خدایی در کنار الله اشاره داشت. آنها این واژه را تا جایی تعمیم دادند که هر چیزی غیر از خدای واحد را شامل می‌شد. در قاموس آنها یاری طلبیدن از قدیسین و تزیین داخل مساجد و... شرک تلقی می‌شد. هدف این بود: داشتن مذهبی که مانند چشم‌انداز سرزمین‌شان بود، لم یزرع و بی‌بهره؛ مذهبی که هیچ چیزی میان خدا و بنده را مجاز نمی‌شمرد و توسل به قدیسین هم شرک به خدا پنداشته می‌شد.

احتمالا، عبدالوهاب اولین واعظی نبود که به مقابله با خرافات پرداخت. اما آنچه او را متمایز می‌کرد، انرژی و تعصب او بود. او دستور سنگسار یک زناکار متهم را به نام خود ثبت کرد و در سال ۱۷۴۴ با یک رهبر قبیله‌ای به نام محمد بن‌سعود دست به ائتلاف زد. در ازای حمایت نظامی، عبدالوهاب به ابن‌سعود قول حکم مکتوب و قانونی برای غارت، کشتن یا به بردگی گرفتن تمام کسانی را داد که در برابر دکترین جدید اما و اگر بیاورند و در برابر آن سر تعظیم فرود نیاورند. با حمایت بدوی‌های متعصبی که «اخوان» نامیده می‌شدند [آنها متفاوت از اخوان‌المسلمین هستند]، سعود و فرزندانش در مسیر فتح قرار گرفتند. سلسله جدید زاده شد. اتحاد سعودی- وهابی به‌دنبال تاسیس نوعی «قانون اساسی» برآمد که قواعدی اساسی برای این پادشاهی جدید که قرار بود تاسیس شود، پایه می‌نهاد. آل‌سعود اقتدار سیاسی و اقتصادی زیادی به‌دست آورد. اما این قبیله همچنین تکلیفی دینی برای حمایت و دفاع از وهابیت و مقابله با اقداماتی داشت که غیراسلامی تلقی می‌کرد. در لحظه‌ای که این ادعا فرونشیند، مشروعیتش هم ناپدید خواهد شد.

این نشان‌دهنده نقطه ضعف و قدرت دولت سعودی است. در نگاه اول، به نظر می‌رسد وهابیت غیرقابل اغماض‌ترین و رام‌نشده‌ترین ایدئولوژی‌ها باشد. اما وقتی آنها به‌طور موقت در سال ۱۸۱۸ از سوی عثمانی منکوب و ساقط شدند، آل‌سعود برای بازگشت دوباره تنها می‌توانست به یاری خارجی امیدوار باشد. بنابراین، یکی از راه‌های بقای این طایفه همانا اتکای شدید به تشکیلات دینی علیه نیروهای بین‌المللی بود چراکه این سلسله به خوبی می‌دانست که این نیروها قدرتمندتر از اسب‌سواران بیابانی بودند. سیل پول نفتی که در دهه ۷۰ به این کشور سرازیر شد، بر مشکلات افزود. در این دوره آل‌سعود نه تنها باید به توازن میان وهابیت و آمریکا می‌پرداختند بلکه باید میان «خشک مذهبی» و «مصرف‌گرایی مدرن» جمع به‌وجود می‌آورد. در دهه ۲۰ میلادی، واعظان به شدت مخالف سفر خارجی و تلفن بودند. برخی اعضای اخوان یکی از اعضای خاندان سلطنت را به‌دلیل دوچرخه‌سواری مورد هجمه قرار دادند زیرا آن را «ارابه شیطان» می‌نامیدند. اکنون همین واعظان باید با «رولز رویس» و «لندرورها»، مراکز خرید، سینماها، خبرنگاران زن و حضور روزافزون زن‌ها دستو‌پنجه نرم کنند.

چه باید کرد؟ یک پاسخ به حدود ۱۹۷۹ بازمی‌گردد که جیمی کارتر به سیا دستور داد مجاهدان افغان را مسلح کند. این مساله موجب شد شوروی چند ماه بعد در حمایت از دولت چپگرای کابل وارد این کشور شود. در نوامبر همان سال، شبه‌نظامیان وهابی مسجد بزرگ مکه را تسخیر کردند و آن را به مدت ۲ هفته در کنترل خود داشتند تا اینکه به‌دست کماندوهای فرانسوی از بین رفتند. «جهیمن العطیبی»، رهبر این تجاوز به مسجد مکه، یکی از اعضای برجسته اخوان بود و از شاگردان مفتی اعظم عبدالعزیز بن باز بود. درحالی‌که وهابیون این تسخیر را محکوم کردند اما به گفته «رابرت لیسی»، روزنامه‌نگار، زبانشان «چندان محکم نبود.» حمایت از خاندان سلطنت به تدریج فروکش می‌کرد. ساده است. سعودی نیاز داشت تا رابطه خود با وهابیون را اصلاح کند و در عین حال، به منظور مقابله با انتقادات داخلی و خارجی اعتباری اسلامی برای خود دست و پا کند. نبرد در افغانستان بهانه را به دست سعودی‌ها داد. زمانی که آمریکا به نیروهای ضدشوروی کمک می‌کرد، از توان مناسب برای سازماندهی جهادیون برخوردار نبود. اینجا بود که به کمک عربستان نیاز یافت و این پادشاهی هم از آن استقبال کرد.

عربستان پروازهایی با تخفیف ۷۵ درصدی برای کسانی در نظر گرفت که از طریق پیشاور در پاکستان به افغانستان می‌رفتند. صدها نفر از جوانانی که می‌توانستند موجب بحران برای این پادشاهی شوند، به نقاط دوردست فرستاده شدند. در واقع، هدف این بود که نیروهای بحران‌زا از داخل به مناطقی دوردست هدایت شوند تا پتانسیل بحران در داخل فروکش کند. بن‌لادن روزگاری می‌گفت که «۴۰ هزار مجاهد در دو حرم شریف دارد.» شاید این اغراق باشد اما نمی‌توان از کنارش بی‌توجه گذشت.  اکنون همین وهابیت با ریشه دواندن در سیاست آمریکا و برخورداری از حمایت آمریکا، ایدئولوژی خود را به تمام نقاط دنیا می‌پراکند. در واقع، ائتلاف وهابیت سعودی با امپرالیسم آمریکایی موجب دامن زدن به موج جهادگرایی شد که ثمراتش اکنون در بسیاری از نقاط دنیا هویداست.

محمدحسین باقی


 

نقشه راه ریاض برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل
 

دنیای اقتصاد: درحالی‌که برخی خبرها حکایت از آن داشته که محمد بن‌سلمان چندی پیش به سرزمین‌های اشغالی سفر کرده است، حالا وزیر خارجه عربستان اعلام می‌کند که ریاض نقشه راهی با عنوان «طرح صلح عربی» برای عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی دارد.

 در این راستا عادل الجبیر، وزیرخارجه عربستان در مصاحبه اخیرش با شبکه فرانس۲۴ مدعی شد: دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا به دنبال معامله‌ای برای برقراری صلح میان فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها است. وی با تکذیب اخبار مربوط به فشار عربستان بر محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین برای توافق با طرح واشنگتن یا استعفا گفت: موضع ما درباره قدس همواره واضح بوده است. ما به راهکار تشکیل دو کشور براساس قطعنامه‌های سازمان ملل و طرح صلح عربی ایمان داریم و با تشکیل کشور فلسطین در مرزهای ۶۷ به پایتختی قدس شرقی موافقیم. این موضع ما است و همواره ثابت خواهد بود. الجبیر تاکید کرد: ریاض نقشه راهی با عنوان طرح صلح عربی برای عادی‌سازی روابط با تل‌آویو دارد. وی در عین حال هرگونه روابط با اسرائیل را تکذیب کرد.  این درحالی است که ریاض موضع روشنی درباره اقدام دونالد ترامپ درخصوص به رسمیت شناختن قدس به‌عنوان پایتخت اسرائیل اتخاذ نکرده است و به‌نظر می‌رسد از این اقدام حمایت می‌کند. همواره اخبار زیادی درباره رفتن مسوولان عربستانی به اراضی اشغالی و دیدارشان با مسوولان اسرائیلی و تلاش ریاض برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل وجود داشته است.