این آسیب‌پذیری‌ها دلیل عمده‌ای هستند از اینکه چرا جنگ آنقدر بعید است، هرچند دو کشور در تعدادی از مناقشات منطقه‌ای احتمالا سر شاخ شده و مخالف یکدیگر باقی خواهند ماند. اگر به هر ترتیبی جنگ رخ دهد (شاید از یک بحران مدیریت نشده)، مقیاس هزینه‌های اقتصادی به شدت و مدت زمان آن بستگی خواهد داشت. در مقایسه با خسارت‌های نظامی، حتی یک سطح خفیف از خصومت‌ها- اگر طولانی شود- می‌تواند موجب تلفات و لطمات جدی اقتصادی شود.  

شرایط اقتصادی اخیر را خلاصه می‌کنیم:

* تولید ناخالص داخلی چین حدود ۹ تریلیون دلار است و سالانه با میزان ۷ درصد در حال رشد است، اگرچه بسیاری از اقتصاددانان معتقدند که این رشد کاهش خواهد یافت و برخی استدلال می‌کنند که نرخ رشد مبالغه‌آمیز است.

* تولید ناخالص داخلی آمریکا حدود ۱۷ تریلیون دلار است و با نرخ سالانه ۲ درصد درحال رشد است.

* صادرات چین به ایالات‌متحده در سال ۲۰۱۳، ۴۴۰ میلیارد دلار بود: حدود ۲۰ درصد از واردات آمریکا، ۲۰ درصد از صادرات چین و ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی چین.

* واردات چین از آمریکا در سال ۲۰۱۳ حدود ۱۲۲ میلیارد دلار بود: حدود ۶ درصد از واردات چین، ۸ درصد از صادرات آمریکا و کمتر از یک درصد از تولید ناخالص داخلی آمریکا

* چین دارای حدود ۷/ ۱ تریلیون دلار اوراق قرضه ایالات‌متحده است از جمله ۳/ ۱ تریلیون دلار اسناد خزانه یعنی حدود ۲۵ درصد از تمام بدهی خزانه آمریکا در دست کشورهای خارجی است.

* کل سرمایه‌گذاری مستقیم چین در آمریکا تقریبا ۸ میلیارد دلار است در مقایسه با کل سرمایه‌گذاری مستقیم آمریکا در چین که بیش از ۶۰ میلیارد دلار است.

* تجارت بین‌المللی حدود ۴۵ درصد از تولید ناخالص داخلی چین و ۲۵ درصد از تولید ناخالص داخلی آمریکا است.

* مصرف چین یک سوم تولید ناخالص داخلی است (و درحال افزایش است)؛ مصرف آمریکا دو سوم تولید ناخالص داخلی است.

عدم تقارن‌های کلیدی شامل تکیه بسیار زیاد چین به تجارت بین‌المللی به‌طور کلی (به ویژه با توجه به منابع انرژی)، تکیه به صادرات به آمریکا به‌طور خاص و دارایی‌های مربوط به بدهی آمریکا؛ تکیه آمریکا به واردات از چین؛ سرمایه‌گذاری مستقیم آمریکا در چین و مصرف بالاتر آمریکا به‌عنوان سهمی از تولید ناخالص داخلی. با ملاحظه هزینه‌های اقتصادی جنگ، شاید مهم‌ترین عدم تقارن این است که نبرد شدید و گسترده در غرب پاسیفیک تقریبا تمام تجارت چین را مختل می‌کند (۹۵ درصد از این تجارت از دریا انجام می‌شود) درحالی‌که ایالات‌متحده تا حد زیادی متحمل خسارت از تجارت دوجانبه با چین (تا حدی بسیار کمتر از چین) و تجارت با سایر کشورهای آسیای شرقی می‌شود. این را می‌توان به منزله «تاثیر منطقه جنگ» (war-zone effect) بر تجارت تصور کرد.

این عدم تقارن خاص میان چین و آمریکا را به این ترتیب می‌توان تبیین کرد: حلقه مرکزی نمایاننده تجارت دوجانبه (چین و آمریکا) است؛ حلقه میانی نمایاننده تجارت با دیگر مناطق است و حلقه بیرونی نمایاننده تجارت با دیگر کشورهای جهان است. درصد نشان داده شده در هر حلقه نشان‌دهنده سهم تجارت جهانی آن کشور است.

بر این اساس در مورد چین: تجارت دوجانبه با آمریکا ۱۰ درصد (حلقه مرکزی)، تجارت با مناطق دیگر ۴۰ درصد (حلقه میانی) و تجارت با دیگر کشورهای جهان ۵۰ درصد (حلقه بیرونی) است. همین ترتیب در مورد آمریکا به این صورت است: تجارت با چین ۱۵ درصد، تجارت با مناطق دیگر ۱۰ درصد و تجارت با کشورهای دیگر جهان ۷۵ درصد. تفاوت در اندازه نمایاننده تکیه فراوان چین به تجارت با آمریکا است. تجارت دوجانبه چین با آمریکا و دیگر تجارت‌های منطقه‌ای می‌تواند بی‌نهایت آسیب‌پذیر باشد؛ درحالی‌که برای آمریکا، تنها تجارت با چین می‌تواند به‌شدت دارای پیامد باشد. در مجموع، بیشتر تجارت چین (غیر از بخشی از سرزمین‌های کوچک) در برابر اختلال در تجارت دریایی در غرب پاسیفیک آسیب‌پذیر است؛ درحالی‌که بیشتر تجارت آمریکا چنین نیست. این، چنانکه خواهیم دید، تاثیرات غیرمتقارنی بر تولید ناخالص داخلی در هنگام جنگ خواهد داشت.

آسیب‌پذیری تجارت چین سوال دیگری را مطرح می‌سازد: آیا ایالات‌متحده به اجبار حمل‌ونقل دریایی و هوایی غیرنظامی «به» و «از» چین را مسدود می‌کند؟ در نظر داشته باشید که هر دو طرف حجم زیادی از قابلیت‌ها برای نابودی و انهدام کشتی‌ها و هواپیماها – موشک‌های ضدسطح و ضدهوایی، قدرت آتش هوایی، زیردریایی‌ها و قدرت آتش زمینی یا دریایی و البته سخنی از جنگ سایبری به میان نمی‌آوریم - و انگیزه استفاده از آنها را دارا هستند. همچنین، درحالی‌که ایالات‌متحده دارای حسگرهای پیچیده‌ای برای متمایز کردن اهداف نظامی از غیرنظامی است، طی جنگ این کشور بر یافتن و ردیابی اهداف نظامی متمرکز خواهد شد؛ افزون بر این، «اطلاعات، جاسوسی و شناسایی» (ISR) چین نسبت به آمریکا (به‌ویژه از فاصله دور) کمتر پیچیده است.

این نشان‌دهنده فضای هوایی و دریایی بسیار خطرناک است که شاید از دریای زرد تا دریای چین جنوبی امتداد یابد. با فرض اینکه شرکت‌های تجاری غیرچینی ترجیح می‌دهند درآمد از کشتی‌ها و هواپیماها را از دست بدهند، ایالات‌متحده نیاز ندارد تا از زور برای متوقف کردن تجارت به چین و از چین استفاده کند. چین مقدار قابل‌توجهی از تجارتی که برای جابه‌جایی از منطقه جنگی لازم است را از دست می‌دهد. تهدید آشکار کشتی‌های تجاری از سوی ایالات‌متحده تحریک‌آمیز، خطرناک و تا حد زیادی غیرضروری است. بنابراین، ما چیزی به نام محاصره آمریکا نداریم.