به‌دنبال متلاشی کردن بزرگ‌ترین سازمان‌های نوفاشیستی فراپارلمانی از سوی پلیس، دوره‌ای از تبعید یا کم‌شدن فعالیت بسیاری از شبه‌نظامیان آغاز شد. در سال ۱۹۹۱ هم حزب کمونیست ایتالیا نام و استراتژی خود را تغییر داد. همان سال، یک حزب جدید به نام «لگا نورد» از نو خلق شد و سیاست‌های هویتی را وارد مباحث سیاسی ایتالیا کرد و سرزمین «پادانیا» را برای یک شمال ایتالیای خودمختار پیشنهاد داد. این حزب تا جایی پیش رفت که حتی پرچم و سرود ملی پیشنهاد کرد.  

«جیانفرانکو فینی»، دبیر حزب MSI، از شبه‌نظامیان این گروه خواست تا لیبرال دموکراسی را به‌طور کامل بپذیرند، از پروژه قدیمی وفادار ماندن به میراث فاشیستی خودداری کنند و به راست دموکراتیک در اروپای مدرن تبدیل شوند. شرایط جدید موافق پایان دادن به حاشیه‌نشینی سیاسی MSI بود. دموکرات مسیحی‌ها و سوسیالیست‌ها زیر فشار فساد در سال‌های ۱۹۹۳ و ۱۹۹۴ فروپاشیدند. یک حزب جدید «برند»وار به نام «فورزا ایتالیا» («نیرویی برای ایتالیا» یا (Forza Italia (Force for Italy) سر بر آورد و رهبر جدیدش «سیلویو برلوسکونی» [سیاستمدار و سرمایه‌دار ایتالیایی و دومین نخست‌وزیر ایتالیا به جهت طول مدت نخست‌وزیری است. وی سه دوره نخست‌وزیر بوده است: از ۱۹۹۵-۱۹۹۴؛ از ۲۰۰۶-۲۰۰۱ و از ۲۰۱۱-۲۰۰۸. وی رئیس حزب «به‌پیش ایتالیا» است. نشریه فوربس در سال ۲۰۱۷ او را با سرمایه ۷ میلیارد دلاری، پنجمین ثروتمند ایتالیا معرفی کرد. او یکی از جنجالی‌ترین نخست‌وزیران ایتالیا و حتی جهان است که نه تنها به‌خاطر ثروت گسترده اش (وی مالک سابق باشگاه میلان و مالک امپراتوری بزرگ رسانه‌ای در ایتالیاست) بلکه به‌خاطر ولنگاری‌های جنسی، انتشار تصاویر خصوصی از او و ویلاهایش، رفتارهای عجیب و غریب که به درجاتی بدتر از دوتالد ترامپ بود، شهره صفحه سیاست جهان بود. برلوسکونی در ۲۵۰۰ جلسه دادگاه حاضر شده‌ که بالغ بر ۳۰۰ میلیون دلار هزینه این پرونده‌ها و حضورش در دادگاه کرده است] آماده می‌شد تا به MSI (یا همان «جنبش سوسیال ایتالیا») به‌عنوان شریکی سیاسی به منظور کسب اکثریت کافی انتخاباتی مشروعیت بخشد. تحول MSI به یک حزب محافظه کار دموکرات اروپایی - به نام «ائتلاف ملی» [Alleanza Nazionale]- در اتحاد با حزب آشکارا لیبرال برلوسکونی، نتوانست از سوی بسیاری از فعالان MSI مانند «پینو روتی» [ Pino Rauti] که جیانفرانکو فینی را خائن قلمداد می‌کردند مورد پذیرش قرار گیرد. این ائتلاف با گسست از آنها حزب «فیاما تریکولور» یا «شعله‌های سه رنگ» را پدید آوردند. پینو روتی درحالی‌که مغرورانه از میراث فاشیستی دفاع می‌کرد اما «شعله‌های سه رنگ» را در فضای مردمی و اجتماعی قدرتمند قرار داد و از طبقات متوسط به پایین و کارگر در برابر جهانی شدن و نولیبرالیسم حمایت می‌کرد. گزینه فاشیسم اجتماعی پاسخی بود به درخواست‌های رای‌دهندگان MSI عمدتا از طبقات متوسط به پایین و کارگر.

«فیاما تریکولور» به سرعت انحصار نمایندگی نوفاشیست‌ها را از دست داد. در سال ۱۹۹۷، «روبرتو فیوره» [Roberto Fiore]، عضو سابق «هسته انقلابی مسلح» (NAR) که پس از قتل عام بولونا برای احتراز از زندان به لندن فرار کرده بود به ایتالیا بازگشت و همراه با «ماسیمو مورسللو» [Massimo Morsello]، فعال سابق «آوانگارد ملی» حزب «فورزا نووا» را تاسیس کردند. هدف این حزب جدید رقابت با «فیاما تریکولور» برای کسب هژمونی در میان راست افراطی بود. رقابت تا حد زیادی برای انتخابات نبود (نوفاشیسم افراطی کمتر از ۳ درصد آرا را در سطح ملی به دست آورد) بلکه برای کنشگری مستقیمی (سازمان دادن به اعتراضات خیابانی، تظاهرات و راهپیمایی‌ها و کمپین‌های سیاسی) بود که ادامه‌دهنده جنبش‌های نوفاشیستی در دهه ۷۰ بود. فیوره برای بسط پایگاه حزب- به‌کارگیری تاکتیک‌هایی که در بریتانیا آموخته بود- استراتژی به خدمت گرفتن نیرو از میان باشگاه‌های رادیکال فوتبالی [soccer clubs] را به‌کار گرفته و توسعه داد. «فورزا نووا» به سرعت بر باشگاه‌های دست راستی مانند «لاتزیو» [Lazio FC] و باشگاه‌های سنتی دست چپی مانند «آ.ث. روم» [Roma AC] اشراف یافت. امروز «فورزا نووا» بیشتر هواداران باشگاهی این تیم‌ها را در کنترل دارد. رهبرش- که به نسل کهن تعلق دارد- به شکل موفقیت‌آمیزی با ایجاد ارتباطات خاص با جنبش‌های سر تراشیده [skinhead movement: جنبشی انگلیسی که با لباس‌های زمخت، سر تراشیده و پوتین‌های بزرگ مشخص می‌شدند. در بسیاری از کشورها چنین جنبش‌هایی را ملی‌گرایان دست راستی افراطی یا نوفاشیست‌هایی تلقی می‌کردند که رویکرد ضدیهودی و دیدگاه‌های نژادپرستانه داشتند] که اساسا نماینده سبکی از موسیقی و فرهنگ شهری طبقه کارگر بودند و هیچ ربطی به فاشیسم نداشتند جوانان را جذب کرد. به شهادت معدود مطالعاتی که در مورد این موضوع انجام گرفته، سال‌های ۱۹۸۲- ۱۹۸۳ مشخص‌کننده انفجار «Oi» ایتالایی بود، یک زیرشاخه از موسیقی پانک که نمایاننده سرتراشیده‌های آنارشیست یا غیرسیاسی بود. درحالی‌که در بیشتر شهرها- مانند بولونا، ژنوآ و پیزا- جنبش سرتراشیده‌ها همراستا با مفروضات اصلی «Oi» در میلان و منطقه ونتو [Veneto] بود اما از طریق کنشگری شبه‌نظامیان «جنبش سیاسی غرب» [Western Political Movement] به انحصار در آمد؛ جنبشی که در سال ۱۹۸۴ از سوی «موریزیو بوکاچی» [Maurizio Boccacci] در تلاش برای بازسازی نوفاشیسم پس از انحلال بزرگ‌ترین سازمان‌های فراپارلمانی به‌دنبال قتل عام بولونا تاسیس شد.

ادغام سرتراشیده‌ها در نوفاشیسم در سال‌های میان ۱۹۸۵ و ۱۹۹۰ مستحکم شد یعنی در دوره‌ای که فوتبال به یکی از علائق اصلی آنها تبدیل شد و به باشگاه هوادارانی پیوستند که از سوی «فورزا نووا» کنترل می‌شد؛ باشگاه‌هایی که به‌دنبال «رام کردن» آنها بودند درحالی‌که اقدام رادیکال (و خشن) خود را در مواقع خاص بروز می‌دادند. روابط با هواداران باشگاه‌ها و سرتراشیده‌ها (که همزمان در فاصله‌ای مشخص حفظ می‌شود تا در موقع مقتضی به‌کار گرفته شود) فاش‌کننده «معامله دوجانبه» فورزا نووا است –حزب سیاسی «محترم» و جنبش خشن «انقلابی»- و ادامه‌دهنده سنت نوفاشیستی در ایتالیاست.