بسیاری از افراد می‌گویند که پوتین صرفا در موقعیت ضعیف، خوب بازی می‌کند و همه انتظار دارند او در نهایت دچار تزلزل شود چون اقتصاد روسیه در دست‌انداز افتاده است. واقعیت اما این است که او چندان هم ضعیف نیست چون بنیان قدرت او اقتصادی نیست، بلکه فرهنگی و ایدئولوژیک است. وجهه بین‌المللی پوتین با داستان‌هایی که او تعریف می‌کند، آغاز می‌شود. پوتین می‌گوید پس از آنکه اصلاح‌طلبان غربی کشورش را تقریبا نابود کردند، او به قدرت رسید. گروه‌های اقتصاددان آمریکایی بر این باور بودند که اگر به درستی دارایی‌ها خصوصی‌سازی شوند، قانون، نظم و پیوستگی اجتماعی از یکدیگر حمایت خواهند کرد.  اما چنین شد که فاجعه اجتماعی رخ نمود. متوسط امید به زندگی روسیه به پایین تر از بنگلادش تنزل کرد.

دولت ورشکسته شد. اعضای قدرتمند حزب کمونیست منابع ملی را به تاراج بردند. دولت‌های پیاپی آمریکایی، روسیه را در عرصه جهانی مورد تحقیر قرار دادند. با آمدن پوتین اما ثبات به کشور بازگشت. حالا امید به زندگی در روسیه ۷۱ سال است که در نوع خود یک رکورد تاریخی محسوب می‌شود. روسیه بار دیگر به یک قدرت جهانی تبدیل شده است. با گذشت ۱۷ سال از به قدرت رسیدن پوتین، محبوبیت او در داخل بیش از ۸۰ درصد است. پوتین بر این باور است که قدرت باید متمرکز شود و یک نفر قدرت را به دست ‌گیرد و در زمان هیجانات و نااطمینانی، بحث با یک قدرت متمرکز به مراتب آسان‌تر است تا قدرتی بی‌شکل و غیرمتمرکز. در تفکر پوتین، افرادی که مانند شما نیستند، هرج و مرج اجتماعی ایجاد می‌کنند. آنها روش زندگی شما را تضعیف می‌کنند. به همین دلیل او دائما دور اقلیت‌های اجتماعی، مسلمانان و «غرب نابارور و بی‌هویت» حصار می‌کشد. در زمان هیجانات و بی‌اعتمادی، خیلی آسان‌تر است که خود را برتر بدانیم تا اینکه تنوع فرهنگی را تحمل کنیم. خلاصه آنکه هرگز این مرد و دلایلش را کوچک نشمارید. در سراسر جهان نظام‌های سیاسی درحال انطباق با شرایط جدید هستند، یا از خودکامگی خود می‌کاهند یا کمی دموکراتیک‌تر می‌شوند. درحال‌حاضر اما به‌خاطر وجود مهره‌ای خستگی‌ناپذیر همچون پوتین در راس این تغییرات، پیشروی جبهه خودکامگی بسیار قوی است. این در شرایطی است که وقتی به دنبال یک نام قدرتمند در جبهه لیبرال دموکرات جهان می‌گردید، اصلا هیچ نامی را نمی‌یابید.