در هر حال، سازمان‌های مدافع قربانیان هم در برابر این سه حزب شکل گرفتند. بحران اقتصادی سال ۲۰۰۹ به این‌سو بخشی از تبیین مربوط به طغیان راست‌افراطی است. گفته شده یکی از دلایل ظهور راست‌افراطی در یونان تاثیرات بحران اقتصادی و برجسته شدن «فرهنگ تو سری خور» در یونان بود که به نوبه خود حمایت از احزاب نژادپرست و اقتدارگرا مانند احزاب مورد بررسی را برمی‌انگیخت. در فصل جدید احزاب راست‌افراطی در بریتانیا یعنی UKIP (حزب استقلال بریتانیا)، حزب ملی بریتانیا (BNP) و اتحادیه دفاع انگلیس (EDL) بررسی می‌شوند.  

احزاب پوپولیست راست‌افراطی، چنانکه تا اینجا آنها را شناختیم، در دهه ۸۰ ظهور کردند درحالی‌که احزابی که با ایدئولوژی فاشیستی در گذشته مرتبط بودند (مثل MSI در ایتالیا) به تدریج تحول یافتند تا چهره‌ای مشروع‌تر به‌وجود آورده و رای‌دهندگان را به خود جلب کنند. با درپیش گرفتن ادبیات پوپولیستی هویت‌گرایانه اکثریتی و تاکید بر مسائل اجتماعی- فرهنگی و هویتی، این احزاب موفقیتی روزافزون را تجربه می‌کردند. این شکل از پوپولیسم در این فصل بررسی خواهد شد به‌عنوان بخشی از ادبیات نمایندگان راست‌افراطی (رادیکال و تندرو) در صحنه سیاسی بریتانیا: یعنی حزب استقلال بریتانیا[UK Independence Party یا UKIP]، حزب ملی بریتانیا [British National Party یا BNP] و اتحادیه دفاع انگلیس [English Defence League یا EDL]. با بحران یورو و مسائل اقتصادی- اجتماعی اعلامی پس از آن، احزاب پوپولیستی راست‌افراطی درصدد برآمده‌اند تا به تهدیدات بالقوه به هویت ملی دولت‌های عضو اتحادیه اروپا اشاره کنند آن هم براساس ادبیاتی که با عناصر اقتدارگرایانه، پوپولیسم، ملی‌گرایی قومی و ملی‌گرایی رفاهی غنی‌سازی می‌شود که اغلب «دیگری» (مهاجران، مسلمانان، رومانیایی‌ها و دیگران) را به‌عنوان یکی از تهدیدات مهم به «ملت و مردمانش» هدف می‌گیرد.  در بریتانیا، اگرچه راست‌افراطی به اندازه دیگر کشورهای اروپایی (مانند کشورهای نوردیک) در اواخر دهه ۸۰ محبوبیت ندارد، اما ترکیبی از شرایط در اواخر دهه ۲۰۰۰ موجب تغییراتی در صحنه سیاسی داخلی شد. افزایش نرخ مهاجرت (بنگرید به «رصد مهاجرت» در سال ۲۰۱۵) و نگرانی عمومی درخصوص چندفرهنگی‌گرایی (بنگرید به انتقاد دیوید کامرون از وضعیت چندجانبه‌گرایی، ۲۰۱۱) همراه با افزایش اسلام‌هراسی و بحران اقتصادی زمینه مساعدی برای حمایت از نمایندگان پوپولیستی راست‌افراطی فراهم آورد. UKIP، اگرچه از سال ۱۹۹۳ فعال بود، موفق شد به عملکردی قدرتمند در انتخابات پارلمان اروپا در سال ۲۰۱۴ دست یابد و به حزبی قدرتمند در آن زمان در بریتانیا تبدیل شود.

این حزب با گفتمان خود مبنی بر بدبینی به اروپا، بیگانه هراسی و سیاست‌های قدرتمند ضدمهاجرتی موفق شد در صحنه سیاسی این کشور به موفقیت‌هایی دست یابد و نفوذ سیاسی خود را افزایش دهد. از سوی دیگر، EDL – یک گروه اعتراضی که در سال ۲۰۰۹ شکل گرفت- موفق شد حس ازخودبیگانگی فرهنگی را با نگاه به گروه‌های اقلیت قومی در بریتانیا به‌وجود آورد و تا حد زیادی بر احساسات ضداسلامی متمرکز شد و به شکاف‌های فرهنگی در درون جامعه اشاره کرد. در نهایت، BNP نماینده مورد قبول دیگری از صحنه راست‌افراطی در این کشور است که موفق به جلب توجه عموم، به‌ویژه زیر رهبری «نیک گریفین» [Nick Griffin] از اوایل دهه ۲۰۰۰ به این سو شده است.  مطالعه ما بر نفرت‌پراکنی و جرم متمرکز است به‌گونه‌ای‌که سوال کلی تحقیق ممکن است به‌عنوان ارتباط میان کنشگران گروه‌های سیاسی و افراد و حوادث مربوط با نفرت‌پراکنی و «دیگر‌سازی‌ها» درک شود. استدلال ما این است که اگرچه درحال‌حاضر این مساله پرسش‌برانگیز به‌نظر می‌رسد که آیا نمایندگان فعلی پوپولیست راست‌افراطی می‌توانند به نتایج بزرگتر انتخاباتی دست یابند (UKIP در انتخابات ملی سال ۲۰۱۵ معادل ۶/ ۱۲ درصد از آرا را به دست آورد) یا خیر اما افول هویت طبقاتی و از دست رفتن باور به ایدئولوژی‌های سنتی در کنار مناقشه درخصوص آینده بریتانیا با اتحادیه اروپا، ادبیات گسترده موجود در مورد امنیتی کردن مهاجرت در بریتانیا و بحران اقتصادی می‌تواند همچنان برانگیزاننده بوده و انگیزه جدیدی به این گروه‌ها بدهد. این فصل به سه بخش اصلی تقسیم شده است. اولین بخش مبانی تئوریک بحث را به دست می‌دهد (که شامل بحث از «پوپولیسم هویت گرای اکثریت» و تاثیراتش می‌شود)، منطق انتخاب میان EDL، BNP و UKIP را به‌عنوان گروه‌های مطالعاتی موردی (case study) و روش‌های مورد استفاده برای جمع‌آوری داده‌ها را خلاصه می‌کند. در این بخش، یک متنی‌نگری [contextualisation] تاریخی، اقتصادی- اجتماعی و سیاسی به‌دست داده می‌شود که به ما در درک ظهور این گروه‌ها در بریتانیا کمک می‌کند. بخش دوم بر توصیف این مساله متمرکز است که آنها چه می‌کنند و چگونه چنین می‌کنند، سوالاتی در مورد کنترل سلسله مراتبی، پاسخ به مخالفان و تفاوت میان کنشگران و حامیان فردی و گروهی و به‌ویژه تنوع فکری و عملی آنها مطرح می‌سازد. سومین بخش هم بر استراتژی‌های تقابلی از سوی سازمان‌هایی متمرکز است که نقش «آنتی‌بادی» داشته و روش‌هایی را اتخاذ می‌کنند که با پدیده پوپولیسم هویت‌گرایانه اکثریت به مقابله برمی‌خیزد.

متن تاریخی و روش شناسی

در مطالعات اخیر، عبارت «پوپولیسم» بحثی را میان آکادمیسین‌ها به راه انداخته و غالبا به‌عنوان مترادفی برای سیاست‌های راست‌افراطی به‌کار گرفته شده است مثل «رایدگرین» [Rydgren: ۲۰۰۳] در مورد پوپولیسم راست رادیکال، «مود» [Mudde: ۲۰۰۴] و «تاگارت» [Taggart: ۲۰۰۰] در مورد راست پوپولیست جدید و «لاکلائو» [Laclau: ۲۰۰۵] در مورد پوپولیسم دست راستی یا «فلا» و «روزا» [Fella and Ruzza:۲۰۰۹] در مورد احزاب پوپولیستی. با هدف تحقیق، این فصل مبتنی است بر «پوپولیسم» که به منزله «ایدئولوژی نحیف» (استنلی، ۲۰۰۸) تلقی می‌شود و سبک سیاسی ناشی از آن که جامعه را بر حسب ستیز میان «مردمان با فضیلت و همگن» و «مجموعه‌ای از نخبگان و دیگران خطرناک» (آلبرتازی و مک دانل، ۲۰۰۸:۳) می‌نگرد که «خارج از ‌هارتلند» (زاسلوف، ۲۰۰۸:۳۲۳) قرار دارند.