برخی دیگر می‌گویند بریتانیا باید دیوانه باشد که به این مهاجران اجازه دهد سیل‌وار روانه این کشور شوند. آنها حتی بر نسل تولدیافته از سوی این مهاجران هم ایراد وارد می‌آورند. نایجل فاراج، در مصاحبه‌ای با گاردین، از «ایناک پاول» سخن گفت: «پاول یک همکار فوق‌العاده بود. من او را به این خاطر تحسین می‌کنم که جرات داشت در مورد مساله‌ای صحبت کند که واقعا مهم به‌نظر می‌رسید؛ مهاجرت، جامعه و اینکه چگونه می‌خواهیم در این کشور زندگی کنیم.» رویکرد فاراج استدلال بارکر در مورد «نژادپرستی جدید» را خلاصه می‌کند و با درک شکلی از ناسیونالیسم همبستگی می‌یابد که با حساسیت فرهنگی در بریتانیا پیوند دارد.  

برای مثال، یک نظرسنجی در سال ۲۰۰۹ نشان می‌دهد که ۱۳درصد از بزرگسالان انگلیسی (۵/ ۶ میلیون نفر) فکر می‌کنند که مردمان سیاه‌پوست به لحاظ فکری «دون‌پایه» هستند و ۲۶ درصد (۱۳ میلیون) با شراکت مدنی مخالفند (کاتس و دیگران، ۲۰۱۱). این رقم‌ها از رقم‌هایی که به BNP یا حتی به UKIP رای دادند فراتر می‌رود و درحالی‌که آنها می‌توانند به منزله حمایت بالقوه برای BNP یا UKIP مشخص شوند اما همچنین نشان می‌دهند که این نگرش‌ها با رای‌دهی جریان اصلی سازگار است.

تجزیه و تحلیل احزاب راست‌افراطی احساساتی بیگانه‌هراسانه را نشان می‌دهد که بر تهدید مهاجرت‌های گسترده و شکل‌گیری بالقوه جامعه‌ای چندفرهنگی تاکید دارد و سیاست‌های سفت و سخت کنترل مهاجرتی و پناهندگی را مطرح می‌سازد. در فرانسه، از اوایل دهه ۷۰ «جبهه ملی» ادبیاتی ضدمهاجرتی را اتخاذ کرده و خواستار «بازگشت یاری شده» [assisted repatriation] شده است؛ نمونه‌های قابل مقایسه‌ای در «ولامز بلاک» [Vlaams Blok] بلژیک، در «لگا نورد» ایتالیا، «حزب مردم سوئیس» در سوئیس و «حزب آزادی» در اتریش (در میان احزاب دیگر) یافت شده است. نوریس استدلال می‌کند که مهاجرت مساله «امضا»یی راست‌افراطی و ترس از «دیگری» است که سیاست‌ها را در مورد مهاجرت، پناهجویان و چندفرهنگی‌گرایی به حرکت در‌می‌آورد. نفی هر شکلی از چندفرهنگی‌گرایی در چارچوب ایدئولوژی راست‌افراطی اساسی است و اغلب دلیلی است بر اینکه احزاب راست‌افراطی به نژادپرستی متهم شده‌اند. ملت و هویت ملی در کنار همگنی قومی و مذهبی به منزله چیزهایی نگریسته می‌شوند که باید مورد حمایت قرار گیرد و مثلا از سوی هرگونه تهدید برخاسته از پناهجویان، مسلمانان و مهاجران تضمین شود. افزون بر این، گروه‌های راست‌افراطی «یک جامعه همگن را فرض می‌کنند که هویت ملی را از طریق خون و وراثت منتقل می‌کند.» با این توصیف، همان‌طور که از سوی برخی مصاحبه‌شوندگان بر آن تاکید شده است، مهم است اشاره کنیم که میان این احساس که اسلام یا اسلامگرایی تهدیدی به روش زیست بریتانیایی است و نفرت از مسلمانان فقط به این خاطر که آنها مسلمان هستند، تفاوت وجود دارد. یکی از کنشگران EDL که با او مصاحبه کردیم می‌گفت با تمرکز بیشتر بر تهدید مهاجرت و به‌طور خاص‌تر بر مسلمانان در مورد هویت فرهنگی بریتانیا (بریتانیایی بودن)؛ دیگران می‌گویند «من به‌طور خاص علاقه‌ای به بریتانیایی بودن ندارم» و این خیلی موجب رنجش من نمی‌شود – من نگران مسلمانانم و آنها در حال تغییر سبک زندگی ما هستند و آنها تعدادشان زیاد است- برای برخی مردم بریتانیایی بودن مهم است و برای برخی مهم نیست.

برخی تصور می‌کنند که مذهب مهم است و برخی خیلی به مذهب اهمیت نمی‌دهند، برخی واقعا به هویت مسیحی چسبیده‌اند و برخی هم خود را خداناباور می‌دانند. بنابراین یک آش درهم و برهم از آدم‌ها وجود دارد که درهم می‌لولند و به دوستانی تبدیل می‌شوند که بخشی از یک شبکه را تشکیل می‌دهند.»

وب‌سایت رسمی EDL علیه «فرض غیرعادلانه‌ای که تمام مسلمانان، مشارکت‌کننده یا یک جورهایی مسوول این جرائم هستند» هشدار می‌دهد. مشابه با رویکرد EDL، اگرچه UKIP در مانیفست ۲۰۱۰ خود ناسیونالیسم قومی «خون و خاک» را رد کرد اما مفهوم «تک‌فرهنگی‌گرایی» [uniculturalism] را در مخالفت با چندفرهنگی‌گرایی و اصلاح سیاسی دامن زد؛ به عبارت دیگر، یک فرهنگ بریتانیایی متحد که تمام نژادها را در آغوش می‌کشد (UKIP, ۲۰۱۰).