پوپولیسم؛ بلای جان مرکل

مهاجرت و مهاجران به نقطه ثقل و پاشه آشیل آنگلا مرکل صدراعظم آلمان تبدیل شده است. اکنون سرنوشت و آینده سیاسی او در دست اتحادیه سوسیال مسیحی (CSU) قرار دارد؛ چراکه رهبری این حزب باواریایی [البته به باواریا، بایرن نیز گفته می‌شود] برای تصمیم‌گیری درباره پذیرش معاهده‌های مهاجرتی که حاصل مذاکرات بروکسل است، باید تصمیم‌گیری کند. به گزارش خبرگزاری رویترز، ۹ ماه پس از آنکه آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، در انتخابات پارلمانی آرای خود را در مواجهه با راست‌های افراطی از دست داد، «مرکل تضعیف شده» مجبور شد تا مجددا به سمت همسایگان عضو اتحادیه اروپایش برود تا به حل درگیری با متحدانش کمک کنند چراکه پیشتر این قانون‌گذاران علیه سیاست‌های مهاجرتی مرکل شدیدا اعتراض کرده بودند. رهبری این حزب سوسیال مسیحی که «هورست زیهوفر» وزیر کشور آلمان است، تهدید به بازگرداندن مهاجران از مرز باواریا کرده است؛ اقدامی که می‌تواند به سقوط دولت ائتلافی مرکل شتاب دهد. در نشست اخیر بروکسل، رهبران اروپایی بر سر تقسیم داوطلبانه مهاجران و ایجاد مراکز کنترل درون اتحادیه اروپا برای ارزیابی درخواست‌های پناهندگی توافق کردند. علاوه بر این، مرکل توافق‌هایی را با ۱۶ کشور اتحادیه اروپا برای بازگرداندن گروهی از پناهجویان اعلام کرد و همچنین پیشنهاد تشکیل مراکز پذیرشی را داد تا مهاجران وارد روند سریع‌تر پناهجویی شوند و این در واقع سخت‌تر شدن سیاست مهاجرتی درهای باز است که او سال ۲۰۱۵ معرفی کرد. «مارکوس زودر»، نخست‌وزیر بایرن- با توجه به انتخابات منطقه‌ای ماه اکتبر که در آن او با چالش جدی از سوی حزب ضدمهاجرتی «آلترناتیو برای آلمان» (AfD) مواجه است- برای فشار به مرکل برای دستیابی به یک معامله، اعتباری به دست آورد. رئیس مجلس ایالتی بایرن اما تاکید کرد که نتایج حاصل شده در بروکسل در ارتباط با مهاجرت به اتحادیه اروپا بیشتر به خاطر فشارهایی بوده که حزب سوسیال مسیحی آلمان وارد کرده و ایالت بایرن در این تحول نقش ویژه‌ای داشته است.

زودر می‌گوید: «این معامله قطعا خوب پیش می‌رود» اما در عین حال افزود که فشار بر مرکل برای دستیابی به شفافیت بیشتر را ادامه خواهد داد. گرچه اکثر تحلیلگران انتظار دارند که مرکل از این درگیری با اتحادیه سوسیال مسیحی جان سالم به در ببرد؛ اما بعید است این آخرین تلاش حزب متحد مرکل برای دوری از صدراعظمی باشد که برای حامیان خودش بسیار میانه‌رو به حساب می‌آید. مجارستان – که نخست‌وزیرش ویکتور اوربان خود را در بحث‌های مهاجرت خصم مرکل معرفی کرده و موجب دوقطبی در قاره سبز شده است- بر آنچه توافق شده اما و اگر وارد می‌کند و اعلام کرده که توافقی را امضا نکرده است. رویترز در ادامه گزارش خود می‌افزاید اگرچه سند منتشر شده از سوی مرکل به شرکای ائتلافی‌اش می‌گوید مجارستان یکی از ۱۴ کشوری است که «در سطح سیاسی» موافقت کرده که برخی مهاجرانی را که در مسیر خود از سایر کشورهای اروپایی به آلمان رفته‌اند، بازگرداند، اما دولت این کشور می‌گوید هیچ معامله‌ای را امضا نکرده است. «آلترناتیو برای آلمان»، که کنگره حزبی خود را در باواریا برگزار می‌کند همان جایی که امیدوار است آرای CSU را در ماه اکتبر به دست بیاورد، درصدد سرمایه‌گذاری بر این ابهام و سردرگمی است.

باواریا: ثروتمند، خوش منظره اما خشمگین

همه چیز در باواریا خوب به‌نظر می‌رسد. خیابان‌ها تمیز است، بیکاری تقریبا وجود ندارد؛ مزایای اجتماعی فراوان است و احساس شایسته‌ای از هویت انگیزه‌بخش روستاهای کوچک و شهرهای بزرگ است. جوانان نیز نوعی دامن کمربلند بر تن می‌کنند. نیویورک‌تایمز در گزارش ۳۰ ژوئن ۲۰۱۸ به قلم «کاترین بنهولد» می‌نویسد اما این شهر در حال تبدیل شدن به «مرکز خشمگین در اروپا» است؛ آخرین میدان رزم برای پوپولیست‌هایی که هم می‌خواهند مرکل را به زیر بکشند و هم ایده اروپای لیبرال او را. باواریای ثروتمند و مذهبی که در مرزهای جنوبی آلمان قرار گرفته (در جنوب شرقی آلمان که با لیختن اشتاین، اتریش و جمهوری چک هم مرز است و پایتخت آن مونیخ است) به «تگزاس» آلمان شهره است. این شهر سنگر محافظه‌کاری است که با سیاست مهاجرتی درهای باز اروپا و جنگی فرهنگی با ۲۸ کشور دیگر اروپایی ارتباط دارد. از بحران مهاجرتی سال ۲۰۱۵ به بعد، جنبش راست‌افراطی به‌طور آهسته و پیوسته درحال کسب حمایت در باواریا بوده و محافظه‌کاران محلی با تغییر جهت شدید به سوی راست‌ها پاسخ داده‌اند.

تعداد پناهجویانی که به مرزهای زمینی باواریا می‌رسند بخشی از آن چیزی است که طی ۳ سال گذشته رسیده است. اما طی دو هفته گذشته، اتحادیه سوسیال مسیحی (متحد قدیمی حزب محافظه‌کار مرکل)به طغیان علیه خانم صدراعظم پرداخته است. این متحد قدیمی خواستار مرزهای سفت و سخت‌تر با اتریش شده و تهدید کرده که از دولت مرکل خارج خواهد شد. معامله دقیقه نودی مرکل با شرکای اروپایی‌اش در روز جمعه کافی بود تا ائتلاف شکننده خود را نجات دهد. اما عصیان باواریا تاثیرات خود را در محافل محافظه‌کار در مرزهای شمالی بر جای گذاشته است. میان محافظه‌کاران شمالی هم شکاف به‌وجود آمده و از نزدیک رصد می‌کنند که آیا استراتژی باواریا کارگر می‌افتد یا خیر. باواریا اکنون به آزمایشگاهی می‌ماند که در آن چگونگی بازپس‌گیری آرا از راست‌افراطی و پیروزی در برابر آنان تجربه می‌شود حتی اگر به قیمت چرخش به راست و نزدیک شدن به پوپولیست‌ها در کشورهای همسایه باشد.

ویکتور اوربان، نخست‌وزیر نیمه مستبد مجارستان، همواره به‌طور منظم میهمان افتخاری محافظه‌کاران باواریا بوده است همان‌طور که سباستین کورتس، صدراعظم اتریش که در ائتلاف با راست‌افراطی حکمرانی می‌کند، چنین است. صحبت از «محور تمایل» است که همچنین شامل ماتئو سالوینی، وزیر کشور جدید ایتالیا از راست‌افراطی، می‌شود. مارکوس زودر از پایان «چندجانبه‌گرایی منظم» سخن می‌گوید و دستور داده که صلیب مسیحیان در هر ساختمان دولتی نمایش داده شود. از یکم جولای، نیروی مرزی باواریا گشت زنی در امتداد مرز را شروع خواهد کرد. معنای این سخن این است که گرچه برمبنای قوانین موجود در اتحادیه اروپا در محدوده کشورهای شنگن هیچ کنترل مرزی نباید وجود داشته باشد، اما بعضی کشورهای عضو اتحادیه اروپا با ایجاد قوانین استثنایی مرزهای خود را کنترل می‌کنند. دولت آلمان نیز تعهد کرده بخشی از نیروی پلیس مرزی خود را در مرزهای بلغارستان متمرکز کند تا جلوی ورود غیرقانونی مهاجرانی گرفته شود که می‌خواهند از راه این کشور به کشورهای شنگن وارد شوند.

«الکساندر دوبرینت»، رهبر پارلمانی باواریا در برلین، یک «انقلاب محافظه‌کار» را پیش‌بینی می‌کند. «تیموتی گارتون اَش»، استاد تاریخ اروپا در دانشگاه آکسفورد می‌گوید: «پوپولیسم به قلب اروپا رسیده است. اکنون یک حزب اروپایی مهم را می‌بینید که از برنامه اوربان در مورد مهاجرت حمایت می‌کند.» بعید است که باواریا خانه پوپولیسم باشد. تقریبا یک‌سوم شرکت‌های فهرست شده «بلو چیپ» [blue chip: به انواعی از سهام ابرشرکت‌ها گفته می‌شود که از نظر کیفیت، اطمینان، قابلیت و توانایی سودآوری شهرتی ملی داشته باشند. این عبارت از بازی پوکر به عاریت گرفته شده. در پوکر بیشترین و ارزشمندترین امتیاز را چیپ‌های آبی دارند.

سهام بلو چیپ معمولا مربوط به شرکت‌هایی است که محصولات و خدماتشان بسیار گسترده و همه‌گیر هستند و طرفداران بسیار زیادی در سراسر جهان دارند و حتی در دوره‌های رکود اقتصادی هم سودده هستند. مشهورترین شاخص در ایالات‌متحده آمریکا که اعضای تشکیل‌دهنده آن، بلوچیپ محسوب می‌شوند، میانگین صنعتی داو جونز است که از ۳۰ شرکت دارای بالاترین میزان ارزش بازار تشکیل می‌شود و هر یک از آنها، پیشروهای صنعت خود به‌شمار می‌آیند] در آلمان در اینجا مستقر هستند، بیکاری زیر ۳درصد است و رشد اقتصادی از دیگر مناطق آلمان طی ۸ سال گذشته پیشی گرفته است.

باواریا به‌عنوان «دیگ جوشان» [اصطلاحا سرزمین هفتاد و دوملت یا کشوری است که در آن نژادها و ملیت‌های گوناگون با هم آمیخته‌اند] نفوذ اسلاوها و ساکنان اروپای جنوبی برای چند قرن موفق‌تر از بسیاری دیگر از مناطق اروپا در ادغام تازه‌واردان بوده است. برای مثال، مونیخ چندفرهنگی‌تر از برلین است. همان‌طور که «ولفگانگ جیرشیک»، شهردار بایربرون (Baierbrunn)، یک روستای کوچک در دره Isar در نزدیکی مونیخ می‌گوید: «نیازی به دوباره بزرگ کردن باواریا نیست. این شهر در گذشته و حال بسی بزرگ بوده است.» اما همچون همسایه‌اش اتریش، ثروتمندی باواریا او را در برابر روایت قدرتمند پوپولیستی که وارد جریان به شدت دفاعی شده واکسینه نکرده است: اینکه با وجود تعداد رو به کاهش اما بحران مهاجرت همچنان ادامه دارد، اینکه مرکل مقصر است و اینکه مهاجران تهدیدی هستند بر سنت‌ها، موفقیت و توانایی‌ای که ستون فقرات هویت باواریایی بوده است.

«جرالد کناوس»، مدیر «طرح پایداری اروپا» ‌(اندیشکده‌ای مستقر در برلین)، می‌گوید: «این در مورد اقتصاد نیست بلکه در مورد هویت و ماشین پوپولیستی بسیار موفق و پرطرفدار P.R است که درحال بازنویسی تاریخ اخیر است.» در پاییز ۲۰۱۵، باواریا در خط مقدم بحران مهاجران در آلمان بود که روزانه ده‌ها هزار نفر از تازه‌واردان را در امتداد مرز ۵۰۰ مایلی با اتریش پردازش می‌کرد و به‌خاطر کارآیی و رویکرد انسان‌مدارانه‌اش، بوروکراسی اداری و داوطلبانش دست در دست هم برای برطرف کردن چالش‌ها تحسین جهانی را برانگیخت. پناهندگان در ایستگاه‌های قطار با تمجید و تشویق مورد استقبال قرار گرفتند. سالن‌های ورزشی به اردوگاه‌های موقت تبدیل شدند. ساکنان محلی هم برای تغذیه این پناهندگان و مهاجران برای آنها سوپ درست می‌کردند. اما سه سال بعد، وضعیت تغییر کرده است به‌ویژه در مناطق نزدیک به مرز که گروه راست‌افراطی «آلترناتیو برای آلمان» بیشترین دستاورد را داشته است.

«هانس روپنشتاین»، ۷۶ ساله، عضو باشگاه تیراندازی محلی در بایربرون می‌گوید: «جهان کامل ما به لرزه در آمد. مردم ترسیده‌اند.» گزارش دفتر شهردار می‌گوید، تنها مشکل پناهندگان بایربرون همانا شکایت از زباله و سروصدا بوده است. یک‌بار هم یکی از پناهجویان با دوچرخه خود وارد اتوبان شد. اما «آلترناتیو برای آلمان»- که به لحاظ اقتصادی مدت‌ها با مناطق محروم شرق سابقا کمونیست پیوند داشت- زمین حاصلخیزی را در باواریای حامی کلیسای کاتولیک رم یافته، ترس از اسلامگرایی را می‌پراکند و به جرم و تروریسم مرتبط با مهاجران هشدار می‌دهد. برخی تیترهای خبری تکان‌دهنده مانند اقدام آن پناهجوی ناکامی که به شدت یک پزشک امدادگر را با بطری مورد ضرب و جرح قرار داد آن حس روزافزون ناامنی را تقویت می‌کند. مثلا «دگندورف»، شهری با عکس‌های کارت پستالی در دانوب نزدیک مرزهای اتریش و چک را در نظر بگیرید. در پاییز ۲۰۱۵، ساکنان محلی ده‌ها هزار نفر از مهاجران را دیدند که درحال عبور بودند. اکنون فقط ۳۰۰ پناهجو در این شهر ۳۶ هزار نفری باقی مانده‌اند. دگندورف شهری با اشتغال کامل و تقریبا بدون جرم است. اما همین شهر بالاترین رای را به «آلترناتیو برای آلمان» در غرب آلمان در انتخابات ملی سال گذشته داد.

«برقع؟» یکی از پوسترهای انتخاباتی «آلترناتیو برای آلمان» روی عکسی که تصویر سه زن آلمانی با پوشش زنان آن منطقه را داشت چنین نوشته بود: «ما بورگوندی را ترجیح می‌دهیم.» «کاترین ابنر استینر»، سیاستمدار محلی AfD، دوست دارد محافظه‌کاران را به خاطر سرقت کردن سیاست‌های حزبش مورد تمسخر قرار دهد.  او لبخندزنان می‌گفت: «AfD هم حس می‌کند و هم دیگران آن را حس می‌کنند. رای‌دهندگانمان احمق نیستند. آنها فرق کپی را از اصل می‌فهمند.» یک‌جورهایی باواریا هدفی روشن برای راست‌افراطی است. ملی‌گرایی به راحتی به سوی این پادشاهی سابق پرافتخار می‌آید؛ پادشاهی پر افتخاری که توانسته برای قرن‌ها هویت متمایز خود را حفظ کند.  

در قرن نوزدهم، پادشاه باواریا با مقاومت در برابر تسلط پروس، به زوج‌ها پول می‌داد تا با پوشش سلطنتی ازدواج کنند. اخیرا دولت ایالتی در مونیخ وزارت «heimat» را تاسیس کرد – عبارتی که معادل وطن، تعلق و ریشه‌های جغرافیایی است- که به تمجید از موسیقی محلی (فولکلور) و سرمایه‌گذاری از مراکز شهری به سوی مناطق روستایی می‌پرداخت. هیتلر هم فعالیت سیاسی خود را در مونیخ شروع کرد. اما باواریا نیز همچون اتریش موفق شد یک جورهایی میان خود از آن بخش از تاریخ آلمان فاصله بگذارد. «کلوس ریچولد» که موسسه‌ای فرهنگی در مونیخ را اداره می‌کند، می‌گوید: «ملی‌گرایی باواریایی شکلی مداراگونه و تحمل شده از ملی‌گرایی از سال ۱۹۴۵ به این سو بوده است. همیشه می‌توانید تابوهای آلمانی را با ملی‌گرایی و باواریایی بودن دور بزنید.»