ریشه‌های نظم سیاسی:  از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه

قبایل ارتفاعات گینه نو کشاورزی دارند و در دره‌های محصور زندگی می‌کنند. بنابراین آن مولفه‌ها به تنهایی توضیح‌دهنده ظهور دولت‌ها نیست. مقیاس مطلق هم می‌تواند مهم باشد. بین النهرین، دره نیل و دره مکزیک همگی مناطق کشاورزی نسبتا بزرگی بودند که در محاصره کوه‌ها، صحراها و اقیانوس‌ها قرار داشتند. شکل‌های نظامی متمرکزتر و بزرگ‌تری می‌توانند مطرح شوند و می‌توانند قدرت خود را بر مناطق وسیع‌تری اعمال کنند به‌ویژه اگر اسب‌ها یا اشتران را اهلی کرده باشند؛ بنابراین این فقط محدودیت نبود بلکه اندازه و دسترسی پذیری به منطقه محصور شده هم مطرح بود که تعیین می‌کرد آیا دولت شکل می‌گیرد یا خیر. محدودیت به دولت‌سازان اولیه به شیوه‌ای دیگر هم کمک کرد: با حمایت از آنها در برابر دشمنان خارجی خارج از دره رود یا جزیره در‌حالی‌که نیروهای حتی بزرگ‌تر در حال آرایش گرفتن بودند. در تمام اقیانوسیه، مهترسالاری‌ها و پیش دولت‌ها تنها در جزایر بزرگ‌تری مانند فیجی، تونگا و هاوایی شکل می‌گرفتند نه جزایر کوچکتری مثل جزایر سلیمان، وانواتو یا تروبریاندز. گینه نو یک جزیره بزرگ اما بسیار صعب‌العبور است و به مجموعه‌ای از خرده محیط‌های کوچک تقسیم می‌شود.

 دولت به مثابه محصول اقتدار کاریزماتیک

مردم شناسانی که در مورد منشأ سیاست گمانه‌زنی می‌کنند به نفع تبیین‌های مادی‌گرایانه مانند محیط زیست و سطح فناوری و نه مولفه‌های فرهنگی مانند مذهب مورد پیشداوری قرار می‌گیرند آن هم به این دلیل ساده که ما در مورد محیط مادی جوامع اولیه زیاد می‌دانیم. اما بسیار محتمل است که ایده‌های مذهبی برای شکل‌گیری دولت اولیه مهم باشند؛ زیرا آنها به شکل موثری می‌توانستند گذار به سلسله مراتب و از دست دادن آزادی برخوردار از سوی جوامع قبیله‌ای را مشروعیت بخشند. ماکس وبر میان آنچه اقتدار «کاریزماتیک» می‌نامید با گونه‌های سنتی یا مدرن عقلانی‌اش تمایز می‌نهاد. کلمه یونانی «کاریزما» یعنی «مسح شده از سوی خدا»؛ یک رهبر کاریزماتیک اقتدار را نه به این خاطر اعمال می‌کند که از سوی همقطاران قبیله‌ای به خاطر توانایی رهبری‌اش انتخاب می‌شود بلکه به این دلیل اقتدار را اعمال می‌کند که این باور وجود دارد که او برگزیده خداست. اقتدار مذهبی و دلاوری نظامی دست در دست یکدیگر جلو می‌روند. اقتدار مذهبی به فلان رهبر قبیله‌ای اجازه می‌دهد که مشکل اقدام جمعی بزرگ مقیاس وحدت یک گروه از قبایل خودمختار را حل و فصل سازد. اقتدار مذهبی- به مقیاسی بسیار بیشتر از مزیت اقتصادی- می‌تواند توضیح دهد که چرا مردمان آزاد یک قبیله مایل به تفویض دائمی اقتدار به یک فرد واحد و گروه خویشاوند آن فرد هستند. آن رهبر سپس می‌تواند از آن اقتدار برای خلق یک ماشین نظامی متمرکز استفاده کند تا بتواند بر قبایل متمرد فائق آمده و نیز صلح و امنیت داخلی را تضمین کند که در این صورت، اقتدار مذهبی رهبر را با بازخوردی مثبت تقویت می‌کند. با این حال، تنها مشکل این است که شما به شکل جدیدی از مذهب نیاز دارید؛ مذهبی که بتواند بر مقیاس محدودیت‌های ذاتی پرستش نیاکان و دیگر انواع اشکال خاص پرستش فائق آید.  یک مورد تاریخی عینی از این فرآیند آشکار وجود دارد که همان ظهور دولت عربی در دوران خلافت‌های پدرسالار و اموی بود. مردمان قبیله‌ای که در شبه جزیره عربستان برای قرن‌ها می‌زیستند، در مرزهای جوامع دولت مداری مانند مصر، ایران و روم/ بیزانس زندگی می‌کردند. زمختی و خشونت محیط‌شان و ناپایداری این محیط برای کشاورزی توضیح می‌دهد که چرا سرزمین آنها هرگز تسخیر نشد و بنابراین، توضیح می‌دهد که چرا آنها هرگز احساس فشار نظامی نمی‌کردند تا دولتی متمرکز شکل دهند. آنها به‌عنوان تاجر و واسطه میان جوامع یکجانشین اطراف عمل می‌کردند، اما از تولید مازاد اساسی به تنهایی ناتوان بودند. با این توصیف، اوضاع با تولد پیامبر اسلام در ۵۷۰ پس از میلاد در شهر مکه تغییر چشمگیری کرد. براساس سنت اسلامی، پیامبر اسلام اولین الهامات خود را از خداوند در چهل سالگی دریافت کرد و شروع به موعظه و انجام رسالت خود در میان قبایل مکه کرد. او و اصحابش در مکه مورد تعقیب و آزار و اذیت قرار گرفتند؛ بنابراین در سال ۶۲۲ به مدینه مهاجرت کردند. از او خواسته شد تا در میان قبایل در حال ستیز مدینه میانجیگری کند و ایشان با تدوین قانون اساسی مدینه که از امت سخن می‌گفت و فراتر از وفاداری‌های قبیله‌ای می‌رفت البته چنین کرد. سیاست و خط مشی سیاسی پیامبر تمام ویژگی‌های یک دولت [ به مفهوم امپراتوری] را نداشت اما گسستی بود از نظام‌های خویشی-محور نه بر مبنای فتح بلکه از طریق نگارش یک قرارداد اجتماعی که پشتیبان آن اقتدار کاریزماتیک پیامبر بود. پس از چند سال نبرد، سیاست جدید مسلمانان پیروانی به دست آورد و مکه را فتح کردند و عربستان مرکزی را در یک جامعه واحد دولت مدار متحد کرد. معمولا در دولت‌های پیروز، دودمان رهبر قبیله‌ای پایه‌گذار حول سلسله حاکم می‌شود. این در مورد پیامبر مصداق نداشت زیرا او دختری به نام فاطمه داشت و هیچ پسری از صُلب خود نداشت. رهبری دولت جدید به یکی از صحابه پیامبر در طایفه اموی انتقال پیدا کرد که بخشی موازی در قبیله قریش پیامبر بود. اموی‌ها به یک سلسله تحول یافتند و دولت اموی در دوران عثمان و معاویه به سرعت سوریه، مصر و عراق را تسخیر و حاکمیت اعراب را بر این جوامع دولت مدار از پیش موجود تحمیل کردند.

22222