ریشه‌های نظم سیاسی:  از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه

توسعه سیاسی آغازین هند تفاوت چشمگیری با توسعه سیاسی چین داشت. در حقیقت، نوعی دورشدگی و واگرایی و انشعاب میان آنها پدید آمد. هر دو جامعه با اشکال قبیله‌ای و بخش‌بخشی سازماندهی اجتماعی شروع کردند. در میانه هزاره اول قبل از میلاد، اولین مهتران یا خان‌سالاران و دولت‌ها از دل این اشکال قبیله‌ای در شمال هند تبلور یافتند که چندان دیرتر از آنچه که در چین رخ داد نبود. در هر دو تمدن، خان‌سالارها و دولت‌ها شروع به اعمال قدرت اجبارگرانه [coercive powers] از طریق مدیریت‌های سلسله مراتبی بر مبنای سرزمینی و نه خویشاوندی کردند. با این حال، این دو مسیر با توجه به جنگ[های رخ داده] از هم جدا شدند. هندوستان هرگز خشونت‌های دائمی چند قرنی را در قیاس با «دوره بهار و پاییز» و «دوره ایالات متخاصم» در چین تجربه نکرد. دلایل این امر ناروشن است. می‌تواند این باشد که تراکم جمعیتی در دره رودخانه‌های «سند» و «گنگ» بسیار کمتر از تراکم جمعیتی در چین بود و کمتر محدودیت داشتند به‌گونه‌ای‌که مردمی که در معرض اجبار بودند به سادگی می‌توانستند مهاجرت کنند به جای اینکه سر تسلیم در برابر نظم اجتماعی سلسله مراتبی فرود آورند. دلیل آن هر چه باشد، دولت‌های اولیه هند هرگز با الزامات شدیدی که بسیج اجتماعی در چین تجربه کرد، مواجه نشدند.

مهم‌تر از این، این حقیقت بود که در هند الگوی منحصر‌به‌فردی از توسعه و تحول اجتماعی رخ نمود که پیامدهای گسترده‌ای برای سیاست هند تا امروز به دنبال داشت. درست در حوالی زمانی که دولت‌ها برای اولین بار شکل می‌گرفتند، یک تقسیم‌بندی چهارگانه‌ای از طبقات اجتماعی با نام «ورنه» [varnas: واژه‌ای سانسکریتی با چند معنا از جمله نوع، نظم، رنگ و طبقه. در این متن بیشتر طبقه مدنظر است و ورنه به هر یک از دسته‌بندی‌های طبقات چهارگانه اقتصادی-اجتماعی هندوان گفته می‌شود] ظاهر شد که از این قرار بودند: طبقه برهمن‌ها که طبقه روحانی بودند طبقه کشاتریاها که طبقه جنگاوران بودند طبقه وایشیاها که طبقه بازرگانان بودند و طبقه سودراها که شامل تمام کسانی بود که در سه طبقه اول «ورنه» قرار نداشتند (و در آن زمان عمدتا دهقانان بودند). در نقطه نظر سیاست، این یک تحول بسیار مهم بود زیرا اقتدار دینی را از اقتدار غیردینی (سکولار) تفکیک می‌کرد. در چین، روحانیون [کاهنان] و مقام‌های مذهبی وجود داشتند مانند متصدیان مراسم مذهبی و مناسک‌ها که نظارت بر مناسک بی‌شمار دربار و مقابر اجدادی امپراتور را بر عهده داشتند و در حقیقت، مسوولیت اداره و به جا آوردن این مناسک بر عهده آنها بود. اما همه آنها کارمندان دولت بوده و به‌شدت مطیع اقتدار سلطنتی بودند. کاهنان وجود کاملا مستقلی نداشتند و همین باعث شد دولت چین به چیزی که بعدها به آن معروف شد تبدیل شود: «سزارُ پاپیست» [یا قیصر و پاپی: حکومت یک حاکم سکولار]. از سوی دیگر، در هند، برهمن‌ها یک «ورنه» متفاوت از کشاتریاها بودند و اقتدار بالاتری نسبت به جنگاوران داشتند. در واقع، این اقتدار مورد شناسایی هم بود. برهمن‌ها یک گروه واحدی را که مثل کلیسای کاتولیک سازماندهی شده باشد تشکیل نمی‌دادند اما با این وجود از درجه قابل مقایسه‌ای از اقتدار اخلاقی مستقل از قدرت دولت برخوردار بودند. افزون بر این، «ورنه» [طبقه] برهمن به‌مثابه حافظان قانون، مقدس پنداشته می‌شدند که پیش از و البته مستقل از حکومت سیاسی وجود داشتند. از این رو، پادشاهان هم مشمول و مطیع قانونی بودند که از سوی دیگران نوشته می‌شد نه از سوی واضعان و سازندگان قانون در چین. از این‌رو در هند، مانند اروپا، جوانه‌ای از چیزی وجود داشت که می‌توانست حاکمیت قانون نامیده می‌شود که قدرت «اقتدار سیاسی سکولار» را محدود می‌کرد. دومین تحول مهم اجتماعی ظهور «جاتی»ها بود یا آنچه که بعدها «کاست» نامیده شد. جاتی‌ها تمام «ورنه»ها را به صدها گروه شغلی درون‌زای بخش‌بخش شده تقسیم کردند: از انواع مختلف کاهنان گرفته تا تاجران و کفاشان و کشاورزان. آنها نمایاننده آن چیزی بودند که یک ناظر آن را «مقدس‌سازی نظم شغلی» می‌نامید. جاتی‌ها بر صدر ساختار دودمانی موجود قرار می‌گرفتند و محدودیت‌هایی بر برون‌زایی طایفه تعیین می‌کردند. یعنی، دودمان‌های پدرسویی برون‌زا باید در چارچوب محدودیت‌های جاتی ازدواج می‌کردند به‌گونه‌ای‌که دختر یک کفاش با پسر کفاش دیگری از همان طایفه باید ازدواج کند. جاتی‌ها برخی ویژگی‌های بخش‌بخشی دیگر جوامع قبیله‌ای را حفظ کردند تا جایی که اعضای جاتی در جوامع «مستقل از بیرون» با یکدیگر همکاری و اغلب زندگی می‌کردند. اما آنها به‌طور متقابل هم به یکدیگر وابسته بودند زیرا همگی بخشی از یک تقسیم کار گسترده بودند. این تقسیم کار وقتی با جامعه صنعتی مقایسه شود تا حدودی محدود می‌شود اما با این وجود، پیچیده‌تر از یک جامعه کاملا قبیله‌ای بود. از این‌رو، جاتی‌ها به تعبیر دورکهایمی، ویژگی‌های همبستگی مکانیکی و ارگانیکی با هم داشتند؛ یعنی افراد، اعضای واحدهای خودتکثیر شونده مشابه بودند و در یک جامعه به هم وابسته گسترده‌تر مشارکت می‌کردند.

 

04-04