ریشه‌های نظم سیاسی از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه

کلیسای کاتولیک با ممنوع کردن داشتن خانواده برای اسقف‌ها و کاهنان بوروکراسی‌های مدرنی را خلق کرد، اما این سیستم به مرور زمان متلاشی شد آنگاه که مقام‌های کلیسایی به‌دنبال پیوند دوباره «منصب» به «امتیاز» برآمده و آن را به مالکیت موروثی تبدیل ساختند. در فرانسه و اسپانیا، این امر به نظام کاملا فاسد رشوه‌خواری انجامید که به واسطه آن بخش عمومی [دولتی]، خصوصی شده و به مُلکی ارثی تبدیل شد. این دو نوع زوال سیاسی- انعطاف‌ناپذیری نهادین و وراثت‌پروری پدرسویی دوباره- اغلب با هم رخ می‌دهند زمانی که مقام‌های وارث‌پرور با سهم شخصی زیادی در نظام موجود به‌دنبال دفاع از آن در برابر اصلاح برآمدند. وقتی سیستم به‌طور کامل از هم بپاشد، این غالبا تنها بازیگران وارث‌پرور با شبکه حمایتی ویژه شان هستند که برای انتخاب قطعات باقی می‌مانند.

 خشونت و تعادل کژکارکردی

ما جز اینکه می‌توانیم بگوییم که میل طبیعی برای حفظ نهادها وجود دارد، می‌توانیم خیلی دقیق‌تر بگوییم که چرا نهادها برای سازگاری با تغییرات در محیط آهسته عمل می‌کنند. هر نهاد یا نظام نهادها - اغلب به هزینه دیگران- از گروه‌های خاصی در جامعه نفع می‌برد حتی اگر در کل، نظام سیاسی کالاهای عمومی‌ای مانند صلح داخلی و حقوق مالکیت را به دست دهد. آن گروه‌ها که مطلوب و مورد نظر دولت هستند ممکن است احساس ایمن تری به شخص و مالکیت خود داشته باشند، آنها ممکن است رانت را در نتیجه دسترسی مطلوب خود به قدرت به دست آورند یا ممکن است شناسایی یا جایگاه اجتماعی دریافت کنند. آن گروه‌های نخبه در ترتیبات نهادین موجود سهم دارند و از وضعیت موجود تا زمانی که همچنان منسجم باشند، حمایت خواهند کرد. حتی زمانی که جامعه به‌عنوان یک کل از تغییر نهادین نفع ببرد، مانند افزایش مالیات بر زمین به‌منظور پرداخت‌های دفاعی در برابر تهدیدات خارجی، گروه‌های سازمان یافته قادر خواهند بود تا تغییرات را وتو کنند؛ زیرا برای آنها سود خالص منفی است و دیگر وجود ندارد.

این نوع شکست کنش جمعی از سوی اقتصاددانان به خوبی قابل درک است. این وضعیت به منزله آن چیزی است که نظریه پردازان بازی‌ها آن را «تعادل پایدار» می‌خوانند؛ زیرا هیچ یک از بازیگران به شکل انفرادی از تغییر ترتیبات نهادین اساسی برخوردار نخواهد شد. اما در مجموع، این تعادل از نظر جامعه کژکارکردی است. مانکور اولسون یک استدلال کلی را مطرح کرده است که براساس آن منافع ذی‌نفع مستقر به مرور زمان میل به تجمیع شدن در هر جامعه‌ای می‌یابد که این منافع در ائتلافی رانت‌جویانه به‌منظور دفاع از امتیازات ضعیف و بی‌جانشان به هم پیوسته و جمع می‌شوند. آنها سازمان یافتگی بسیار بهتری نسبت به توده‌های وسیع مردم در جامعه‌ای دارند که منافعش [منافع این توده‌های وسیع] اغلب در نظام سیاسی نمایندگی نمی‌شود. مشکل تعادل سیاسی کژکارکردی می‌تواند با دموکراسی کاهش یابد که لااقل به لحاظ نظری به فرودستان اجازه می‌دهد که سهم بیشتری در قدرت سیاسی داشته باشند. اما حتی در این صورت هم معمولا یک اختلاف و عدم توافق گسترده‌ای در ظرفیت سازمانی فرادستان و فرودستان وجود دارد که مانع از تصمیم‌گیری قاطع فرودستان می‌شود. ما نمونه‌های بی‌شماری از ائتلاف‌های رانت‌جویانه را مشاهده کرده ایم که مانع از تغییرات نهادین ضروری شده و بنابراین موجب زوال سیاسی شده‌اند. یک نمونه کلاسیک که عبارت «رانت» از آن گرفته شده همانا رژیم کهن فرانسه است که در آن پادشاهی ظرف دو قرن در همکاری با بیشتر فرادستان فرانسوی قوی‌تر شده بود. این همکاری شکل یا قالب خرید قطعات کوچکی از دولت را به خود گرفت که می‌توانست به فرزندان هم انتقال یابد. وقتی وزرای اصلاح‌طلبی مانند «موپو» و «تورگو» با مُلغی کردن کل مناصب رشوه‌خوارانه به‌دنبال تغییر سیستم برآمدند، ذی‌نفعان موجود آنقدر قوی بودند که هر کنش یا عملی را مسدود سازند. مشکل منصب رشوه‌خوارانه فقط از طریق خشونت در برهه انقلاب حل و فصل شد.  اما مشکل تعادل کژکارکردی در تاریخ بسیار عقب‌تر از این می‌رود. شواهدی باستان شناختی از جوامع گله‌ای وجود دارد که به فناوری کشاورزی دسترسی داشتند و با این حال، برای چندین نسل دست به گذار و تحول از شیوه شکار و گردآوری نزدند. ظاهرا دلیل این هم باز منافع متعلق به سهامداران و ذی‌نفعان موجود بود. جوامع گله‌ای جوامعی مساوات گرا بوده و در اشتراک‌گذاری قابل توجه غذا دخیل بودند، امری که زمانی میسر شد که کشاورزی و مالکیت خصوصی پذیرفته شد. زمانی که یک خانواده اسکان یافته و شروع به کشت و پرورش مواد غذایی می‌کند، این محصول باید در میان اعضای دیگر گله هم به اشتراک گذاشته شود و در وهله اول، انگیزه برای سرمایه‌گذاری در زمینه کشاورزی را از میان می‌برد. گذار از یک شکل از تولید به شکل دیگر به دلیل بهره‌وری بالاتر کشاورزی نسبت به شکار و گردآوری، جامعه را به‌عنوان یک کل ثروتمندتر می‌سازد، اما این هم مستلزم محرومیت برخی اعضای گله از بهره‌مندی رایگان و آزاد از مازاد است. «استیون لوبلانش»، باستان شناس، اظهار می‌کند که کُندی برخی جوامع شکار برای انطباق و سازگاری با کشاورزی دقیقا به‌خاطر ناتوانی شان برای حل این نوع از مشکل همکاری بود.

از این رو، توانایی جوامع برای نوآوری نهادین منوط است به اینکه آیا آنها می‌توانند ذی‌نفعان سیاسی موجودی که قدرت وتو بر اصلاحات دارند را خنثی سازند یا خیر. گاهی اوقات تغییر و تحولات اقتصادی موضع فرادستان موجود را به نفع فرادستان جدیدی که به نهادهای جدید متوسل می‌شوند تضعیف می‌کند. کاهش نسبی بازدهی املاک و عقار وقتی با تجارت یا تولید در انگلستان مقایسه شود، بورژوازی را برای کسب سودهای سیاسی به هزینه آریستوکراسی کهن در قرن هفدهم توانمند ساخت.

22222