تراژدی اجتناب‌ناپذیر: کیسینجر و جهان او

 در سال ۱۹۶۴، جناح راست به‌عنوان تنها راه برای محافظت از پیروزی آلنده به حمایت از دموکرات مسیحی‌ها پرداخت. راست‌ها که از دولت فرای ناامید شده بودند در سال ۱۹۷۰ از انجام این کار سر باز زدند، حال خطرات مربوط به شکاف هر چه می‌خواهد باشد و در عوض امن‌ترین گزینه‌های امن را برگزید: رئیس‌جمهور سابق و فرزند رئیس‌جمهور سابق «خورخه آلساندری» را به‌عنوان نامزد خود برگزید. جناح چپ بار دیگر اسب جنگی خود یعنی آلنده را برگزید؛ در‌حالی‌که دموکرات مسیحی‌ها که به واسطه قانون اساسی از نامزدسازی دوباره فرای منع شده بودند، «رودومیرو تامیکِ» رنگین پوست را برگزیدند که رادیکال‌تر از فرای بود و به مارکسیست‌ها - لااقل اگر نگوییم در سیاست، ضرورتا به لحاظ فلسفی- نزدیک‌تر بود. رقابت سه‌جانبه گزینه‌های دشواری را پیش روی واشنگتن قرار داد و به بحث‌های تند و تیزی در کاخ سفید منجر شد.

آلساندری به راحتی طرفدار کسب‌و‌کار و نامزد طرفدار آمریکا در سال ۱۹۷۰ بود و سوالی که دولتِ اساسا طرفدار کسب‌و‌کارِ نیکسون باید از خود می‌پرسید این بود که چرا در کنار محافظه کاران قرار نگرفت. سیا بی‌تردید باور داشت که منافع آمریکا با پیروزی آلساندری به بهترین نحو تامین می‌شود و رهبران تجاری آمریکا به هر‌کسی که گوش شنوایی داشت بر حمایت از او اصرار می‌ورزیدند. اما این حقیقت که در سال ۱۹۷۰ سه نامزد به جای دو نامزد وجود داشت و اینکه یکی از احزاب- دموکرات مسیحی ها- متحد قدیمی واشنگتن بود به شدت تصمیم‌گیری را برای واشنگتن دشوار کرده بود. هلمز می‌گفت: «ما در مورد اینکه کدام عمل عاقلانه است، دچار مشکل هستیم.» این سردرگمی‌ها موجب احیای یک بحث قدیمی شد: اینکه آلنده به راستی چقدر برای منافع آمریکا در نیمکره غربی تهدید به حساب می‌آید؟ حتی اگر اتحاد جماهیر شوروی و کوبا با حمایت مالی و سازمانی در حال پشتیبانی از او باشند، آیا ایالات متحده باید زحمت درگیر شدن در تمام اینها را به خود بدهد؟ کیسینجرها و هلمزها تردیدی در مورد پاسخ به آن سوالات نداشتند، اما نداهایی در دولت وجود داشت که نگرش‌های متفاوتی ابراز می‌کرد.

بله، آلنده به کاسترو نزدیک بود؛ اما همان طور که «جان کرومینز»، متخصص وزارت خارجه در امور آمریکای لاتین گفت: «می‌توانستیم با او همزیستی داشته باشیم؛ انتخاب آلنده آخر جهان نبود.» «چارلز مِیِر» معاون وزیر خارجه در مسائل مربوط به قاره آمریکا، آن احساس را بازتاب داد. وی گفت: هر سه نامزد مشکلاتی برای ایالات متحده به وجود می‌آورند و هرگونه سود حاصل از مداخله آمریکا، خواه با دموکرات مسیحی‌ها و خواه با محافظه‌کاران، «از هزینه‌های بالقوه فراتر خواهد رفت». تامیک دموکرات مسیحی‌ها را آنقدر به سوی چپ راند که فضای اندکی میان او و آلنده به وجود آمد، اما مشکل با آلساندری این بود که او نگاهی واپس‌گرا داشت و بدتر از همه «بی‌کفایت» بود؛ چنان‌که ریاستش از ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۴ چنین نشان داده بود. «ادوارد کوری» سفیر آمریکا که همیشه یک نظر صائب و قوی داشت، یک سوسیال دموکرات خودخوانده و بنابراین حامی تامیک و دموکرات مسیحی‌ها باقی ماند. وی نگران بود که پیروزی آلساندری در کشوری که با نارضایتی روبه‌رو است، ممکن است در نهایت به تصاحب ارتش بینجامد. در ماه‌های منتهی به انتخابات در ماه سپتامبر، وزارت خارجه با تردیدهایش در مورد هرگونه مداخله آمریکا، کاخ سفید را تحت فشار گذاشته بود. در نهایت، در ۲۷ ژوئن، کیسینجر خسته از این وضعیت، با اظهارنظر برجسته خود منفجر شد:«نمی‌فهمم چرا باید کنار بایستیم و نظاره‌گر باشیم که کشوری به خاطر بی‌مسوولیتی مردمانش کمونیست شود و از دست برود.»

با این حال، عدم اطمینان هرگز از میان نرفت و به جای حمایت از تامیک یا آلساندری، واشنگتن دو دل بود و از هیچ یک حمایت نکرد. در عوض، واشنگتن به این تصمیم رسید که هیچ موضعی ندارد جز موضع منفیِ مخالفت با آلنده، و بنابراین، پول‌های آمریکایی که صرف انتخابات ۱۹۷۰ شیلی شده بود، به شدت صرف تبلیغات ضد آلنده – اغلب تبلیغات سنگینی که هیچ کس را قانع نکرد- و صرف تلاش برای شکاف در ائتلاف سوسیال- کمونیست‌ها شد. چنان‌که یکی از مقام‌های سیا می‌گفت، این استراتژی‌ای بود که «تلاش می‌کرد یکی را با دیگری شکست دهد.» به گفته کمیته چرچ، سازمان سیا در مبارزات انتخاباتی سال ۱۹۷۰ تنها در حدود یک‌سوم به همان میزان انتخابات سال ۱۹۶۴ خرج کرد؛ یک میلیون دلار در مقایسه با ۳ میلیون دلار در شش سال قبل، هرچند که این سهم بالا- اگر نگوییم خیلی بالاتر- بود. تاثیر آن هر چه باشد، اما عواقبش به آن اندازه که دولت آمریکا از آن بیم داشت بد نبود. آلنده در حقیقت درصد کمتری از آرا را نسبت به سال ۱۹۶۴ به دست آورد اما از آنجا که در گود رقابتی سه نفره قرار داشت، با ۲/ ۳۶ درصد آرا در صدر قرار گرفت؛ در‌حالی که آلساندری ۹/ ۳۴ و تامیک ۸/ ۲۷ درصد آرا را به دست آوردند. این چیزی نبود جز یک پیروزی قاطع، اما اینکه چگونه آن را تفسیر کرد، مساله‌ای است که بحث در مورد آن باز است. برخی استدلال کرده‌اند که دو سوم آرای رای‌دهندگان که نامزدهای چپ‌گرا را بر می‌گزید، در کل نشان‌دهنده همدردی‌های چپ‌گرایانه کشور است.

برخی دیگر ادعا کرده‌اند که اگر رقابتی دونفره میان آلنده و آلساندری وجود داشت، بسیاری از حامیان تامیک، به ویژه در میان جوانان، مارکسیسم را رد کرده و به سوی محافظه کاری می‌رفتند. با یک رویکرد «نوشدارو پس از مرگ سهراب» که تردیدهایی در مورد مشروعیت پیروزی آلنده برمی‌انگیخت، کیسینجر، در خاطراتش می‌گفت که اکثریت نسبی آلنده «نمایانگر گسستی از تاریخ دموکراتیک درازدامنِ شیلی بود» زیرا «او نه از طریق اِبراز صریح اکثریتِ مطلق که از طریق حسن اتفاق نظام سیاسی شیلی رئیس‌جمهور می‌شود». بی معنی است.

333