ناگفته‌های گفتنی

دوم، ضربه زدن به وضعیت انقلابی موجود در «لبنان» (که جنبش ملی این کشور نماد آن بود و با سازمان آزادی‌بخش هم‌پیمانی داشت.) و راه‌گشایی برای قدرت‌گیری جنبش لبنانی همکار با اسرائیل و تحت حمایت آمریکا. سوم، وارد کردن ضربه کاری به نظام «سوریه» و راندن آن به سمت پیوستن به خط کمپ دیوید.

جنگ، این اهداف را برآورده نکرد؛ اما منجر به اخراج سازمان آزادی بخش فلسطین از «لبنان» و امضای توافق ۱۷ مه شد. اما «سوریه» موضع خود را تغییر نداد، توافق ۱۷ مه هم طولی نکشید که لغو شد و رویارویی با اسرائیل در «لبنان» همچنان ادامه یافت. در سطح فلسطینی هم، انتفاضه داخل (۱۹۸۷) اهداف اسرائیل در زمینه حاشیه‌نشینی سازمان آزادی‌بخش را باطل کرد؛ به‌گونه‌ای که این سازمان که در آستانه متلاشی شدن قرار داشت، جان تازه‌ای از انتفاضه مردم فلسطین در داخل سرزمین‌های اشغالی گرفت. انتفاضه، اعتبار سازمان آزادی‌بخش فلسطین را دوباره به آن بازگرداند، اگرچه این سازمان، محتوای سیاسی درونی خود را از دست داد. در «لبنان» نیز نخست مقاومت ملی و سپس مقاومت اسلامی، نتایج جنگ را ناکام گذاشت و مانع شکل‌گیری دولتی وابسته به اسرائیل شد. همچنین به کارکرد نیروهای دارای همکاری با اسرائیل پایان داد و توانست تناقض با اسرائیل را به تنها تناقض اساسی خود تبدیل کند و در نتیجه، خود را در مسیر پیروزی قرار دهد. «سوریه» هم با ایستادگی خود، به پذیرش اصول تحمیلی کمپ دیوید تن نداد. شکست در جنگ «لبنان» شکاف‌های داخلی میان توده‌های شهرک نشین اسرائیلی را گسترده‌تر کرد، تا آنجا که در یادبود پنجاهمین سالگرد تاسیس اسرائیل، سکوت کاملی درباره این جنگ حاکم شد. رسانه‌های گروهی رسمی اسرائیل نیز جنگ ۱۹۸۲ را نادیده گرفت و جنگ ۱۹۶۷ و همچنین آنچه جنگ استقلال (۱۹۴۸) نامیده می‌شود و جنگ ۱۹۷۳ را برجسته کرد. اما جنگ «لبنان» برجسته نشد؛ چون هنوز هم مساله‌ای اختلافی در اسرائیل است و بخش‌های گسترده‌ای از توده‌های شهرک‌نشین مدعی هستند، «شارون» با این جنگ، بی‌دلیل، اسرائیل را در باتلاق انداخت. «شارون» هم در مقابل نظرات مخالفان خود درباره گرفتار کردن اسرائیل در باتلاق «لبنان»، در پویش انتخاباتی خود برای نخست‌وزیری در فوریه ۲۰۰۱ مدعی شد، این جنگ بیش از هر جنگ دیگر اسرائیل توجیه داشته است.

در هر حال، جنگی که در طراحی اولیه قرار بود دو یا سه روز به طول انجامد، هجده سال به درازا کشید. این جنگ همان‌گونه که گفتم، اهداف خود را برآورده نکرد و در بستر اختلاف میان دو شریک «واشنگتن» و «تل آویو»، پس از جنایت «صبرا» و «شتیلا» عقب‌نشینی از «بیروت» و «جبل» در آغازین روزهای سال ۱۹۸۳ شروع شد و با عقبگرد تدریجی تا کمربند امنیتی در سال ۱۹۸۵ ادامه یافت. درنهایت هم جنگ لبنان، با شکست مفتضحانه در تحقق اهداف خود و با تصمیم «ایهود باراک» در سال۲۰۰۰ پایان یافت. هنگامی که ادامه اشغال نوار امنیتی در جنوب «لبنان» بیهوده و بی‌نتیجه شد و توان تاثیرگذاری خود را بر روند تصمیم‌ گیری در لبنان از دست داد، گریختن اسرائیل از لبنان، اجتناب‌ناپذیر شد. موضوعِ مهم‌تر، این بود که مقاومت اسلامی، نیروی بازدارندگی اسرائیل را که فکر می کرد به تنهایی از آن برخوردار است، گرفت. بدین‌سان، ادامه حضور نظامی اسرائیل، درون‌مایه سیاسی خود را از دست داد، بلکه بالاتر از آن، ارتش اشغالگر و شهرک‌های صهیونیستی در شمال فلسطین را به گروگان مقاومت تبدیل کرد. در این شرایط، راه خروجی برای اسرائیل، جز عقب‌نشینی کامل از لبنان، باقی نمانده بود. امری که با تمامی معیارها، یک شکست حتمی به‌حساب می‌آید.

با این ترتیب، راهبرد «لیکود» که در سال ۱۹۷۷، مطرح و در تهاجم به «لبنان» دنبال شد، به شکست انجامید. با شکست این راهبرد، تمرکز در روند سازش، بر بعد فلسطینی آن در داخل گذاشته شد؛ اما در چارچوبی به کلی متفاوت که نقش سازمان آزادی‌بخش را در ظاهر مورد شناسایی قرار داد؛ اما آن را از همه محتوای سیاسی‌اش تهی ساخت. امری که هنوز هم در جریان است.

 جنگ اکتبر ۱۹۷۳ چه جایگاهی در میان جنگ های اسرائیل دارد؟

جنگ اکتبر ۱۹۷۳ با ابتکار عمل عربی (مصر و سوریه) و به‌عنوان پاسخی به شکست ژوئن ۱۹۶۷انجام شد. این جنگ با «نه» های سه گانه نشست سران عرب در «خارطوم» هماهنگ و در نتیجه متمرکز بر از بین بردن آثار تهاجم ۱۹۶۷ اسرائیل بود. به عبارتی دیگر، منظور از شعار آزادی در جنگ اکتبر، آزادی مناطق اشغالی در سال ۱۹۶۷ بود. این یعنی، جنگ اکتبر، ادامه جنگ فرسایشی سخت سال‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۰ و گام پیشروانه‌ای در چارچوب این جنگ بود. پیش‌تر، یادآوری کردم که راهبرد حزب «کار» بر از کار انداختن دو دهانه «گازانبر» (مصر و سوریه) و ایجاد شکاف در عرصه فلسطینی - اردنی بود. در چارچوب این راهبرد، دو خط «بارلیف» و «آلون»، و همچنین ایستگاه راداری «جبل الشیخ» ایجاد شد.جنگ اکتبر از آنجا که به راهبرد درازمدت اسرائیل ضربه زد، بُعدی راهبردی یافت؛ اگر چه در روند کلی تحولات، می‌توان آن را هجومی تاکتیکی از جایگاه دفاع عمومی راهبردی دانست. حجم گسترده این جنگ، بُعدی راهبردی به آن داد و جدا از نتایج میدانی‌ای که با آن پایان یافت، برای عرب‌ها نوعی پیروزی به حساب می‌آمد.

jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com

444