اروپا به دست فاشیست‌ها تسخیر نمی‌شود

موفقیت این حزب باعث دوقطبی شدن سیاست داخلی شده است و به نظر می‌رسد سال آینده پیروز میدان انتخابات ایالتی شرقی نیز خواهد بود. در لهستان، حزب حاکم قانون و عدالت در نظرسنجی‌های پیش از انتخابات عمومی پیشتاز است و سکان این کشور به واسطه حضور حزب جدید افراطی، بیش از پیش در دستان احزاب راست قرار گرفته است. از سوی دیگر ممکن است مارین لوپن، رهبر جبهه ملی در انتخابات ریاست‌جمهوری۲۰۲۷ فرانسه پیروز شود. در صورت انتخاب لوپن، فرانسه پس از ایتالیا که جورجیا ملونی و حزب برادران ایتالیایی در رأس قدرت آن حضور دارند، به دومین کشور بزرگی تبدیل می‌شود که توسط جناح راست اداره می‌شود.

جناح راست اروپا در طول ربع قرن گذشته نقاط عطف متعددی را تجربه کرده است. در سال۲۰۰۰ بود که چهره ستیزه‌جویی همچون یورگ هایدر، با در دست گرفتن قدرت در اتریش، قاره اروپا را شوکه کرد و اکنون نیز حزب آزادی از محبوب‌ترین حزب‌ها در این کشور است. بحران مهاجرت در ۲۰۱۵ که در طول آن بیش از یک میلیون نفر از کشورهای فقیر و جنگ‌زده وارد مرزهای اتحادیه شدند، به موج دیگری از حمایت از احزاب بیگانه‌هراس از جمله طرفداران برگزیت بریتانیایی منجر شد.

با تمام این اوصاف، به اعتقاد نشریه اکونومیست، اروپا درحال تکرار دهه۱۹۳۰ نیست و به نظر نمی‌رسد به دست فاشیست‌ها تسخیر شود. دولتمردان اروپایی در عوض تمرکز بر حذف کامل احزاب راست‌گرا از عرصه‌های دولتی و عمومی، می‌توانند با تعامل و همکاری میان آنها و احزاب اصلی راه بهتری را در پیش گیرند. احزاب راست اگر نقشی در حکومت بر عهده بگیرند، ممکن است کمتر رادیکال شوند. از ‌نظر اکونومیست، موج جدید راست‌گرایی که در حال قدرت گرفتن است از سه جهت متفاوت است. اول آنکه، جناح راست تندرو به بهانه‌های تازه‌ای برای برافروختن خشم عمومی دست یافته است. هرچند اکثریت این احزاب هنوز هم از جدی‌ترین مخالفان حضور خارجی‌ها هستند، اما با مشاهده تجربه انگلستان، برخی از آنان خصومت خود را با عضویت در اتحادیه اروپا تعدیل کرده‌اند و کمتر خواهان براندازی ارز واحد هستند. در حال حاضر، همگی بر فصل مشترکی از دشمن و خصومت آشکار با سیاست‌های تغییرات آب‌وهوایی به توافق رسیده‌اند. استدلال آنها مبتنی بر این است که دغدغه‌های سبز مختص به اقلیتی از نخبگان است که موجبات اختلال زندگی مردم را فراهم آورده است.

تغییر دوم در میزان وسعت محبوبیت آنان در میان مردم است. طبق برآوردی از اکونومیست، احزاب راست افراطی در ۱۵کشور از ۲۷کشور عضو اتحادیه اروپا در نظرسنجی‌ها از حمایت مردمی ۲۰درصد یا بیشتر بهره می‌برند. تقریبا چهار پنجم جمعیت اتحادیه اروپا اکنون در کشورهایی زندگی می‌کنند که جناح راست تندرو، حداقل ۲۰درصد از مردم را به خود جلب کرده است. تغییر نهایی ریشه در خطراتی دارد که به تازگی فرصت بروز پیدا کرده‌اند و به‌ویژه در سطح اروپا دردسرساز شده‌اند. درگیری‌ها در اوکراین، اتحادیه اروپا را در ضرورتی قرار داده است که از اعضای جدید شرقی، از جمله اوکراین، استقبال کند. از نگاه اکونومیست، لازم است تا کشورهای بلوک اروپا با به حداقل رساندن حق وتو از سوی برخی اعضا، رویه تصمیم‌گیری را ساده‌تر کنند. در چنین وضیعتی اکثریتی از ملی‌گرایان ضد مهاجر می‌تواند بدل به مانع دشواری بر تحقق این امر خطیر شود. ویکتور اوربان مجارستانی که خود الگویی برای سایر ملی‌گرایان پوپولیست به شمار می‌رود، پیوسته در تلاش است تا اصلاحات اتحادیه اروپا را متوقف کند.

در گذشته پاسخ به اینکه رای‌دهندگان و احزاب میانه‌رو چگونه می‌توانند به تهدید جناح راست پاسخ دهند، تنها در منزوی ساختن این احزاب خلاصه می‌شد. احزاب جریان اصلی از همکاری با شورشیان طفره می‌رفتند و رسانه‌های جریان اصلی از پخش نظرات ایشان خودداری می‌کردند. اما این رویکرد به پایان راه خود رسیده؛ چراکه در بسیاری موارد نتیجه معکوس داشته است. انزوای حزب آلترناتیو برای آلمان(AFD) در نهایت منجر به تقویت این تصور شد که آنها به واقع جایگزینی برای تشکیلات شکست‌خورده فعلی هستند. احزاب جریان اصلی نمی‌توانند برای همیشه وانمود کنند که صدای ۲۰درصد از رای‌دهندگان را نمی‌شنوند و این امر در نهایت به ضرر دموکراسی تمام خواهد شد.

در عین حال، امروزه شواهد بیشتری وجود دارد که نشان می‌دهد زمانی که احزاب راست‌گرای تندرو در اروپا عهده‌دار دولت می‌شوند، تمایل بیشتری دارند تا دیدگاه‌های خود را تعدیل کنند. به‌عنوان مثال ملونی، اولین نخست‌وزیر راست‌گرای تندرو از کشورهای اروپای غربی از زمان جنگ جهانی دوم است. با وجود هجمه‌هایی که لیبرال‌ها علیه او داشتند، در دولت او تا به امروز نشانی از خصومت با اروپا، تغییر سیاست‌های مهاجرتی یا محدود کردن سقط جنین دیده نمی‌شود. ملونی تاکنون حامی ناتو و اوکراین باقی مانده و دولت او به هیچ‌وجه شبیه کابوس‌هایی از راست افراطی که تصویر می‌شد، عمل نکرده است. شمال اروپا نیز درحال تجربه الگوی مشابهی است. فنلاندی‌ها و دموکرات‌های سوئد، دو حزب ملی‌گرا، از زمان پیوستن به ائتلاف دولتی عمل‌گراتر شده‌اند.

باوجوداین، اکونومیست تاکید می‌کند که هر تصمیمی برای گنجاندن احزاب راست‌گرای تندرو در بدنه دولت، رأس قدرت محلی و ملی، به‌ویژه در کشور‌هایی که سابقه فاشیسم دارند، حساسیت شدیدی را برمی‌انگیزد و باید با احتیاط کامل اتخاذ شود. در نهایت، احزاب جریان اصلی باید بپذیرند که به اندازه لازم در ارضای اقلیتی بزرگ و خشمگین از شهروندان خود موفق نبوده‌اند. تلاش برای تسریع سیاست‌های سبز با تحمیل هزینه‌هایی به مردم که از عهده آن بر نمی‌آیند، تنها به ضرر فراگیری سیاست‌های آینده‌نگر است. موفقیت جدید جناح راست در اروپا تا حدی برآمده از شکست احزاب میانه‌رو است. بنابراین به‌نظر می‌رسد برای احزاب اصلی راهی جز بهبود عملکرد خود باقی نمانده است.