استاد بازی‌‌ها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه‌‌ای

در تمام سال‌هایی که از دوران شکوه کیسینجر می‌گذرد، او هرگز در اعتقادش به رویکرد تدریجی و گام‌به‌گام که به شعار او تبدیل شد، تزلزلی نشان نداد. با این ‌حال، همان‌طور که جیمی کارتر دو سال پس از کناره‌گیری کیسینجر از مقام خود نشان داد، اسرائیل و مصر تا حد زیادی به‌دلیل دیپلماسی کیسینجر برای صلح آماده بودند. همان‌طور که سوابق نشان می‌دهد سادات و رابین به کیسینجر سیگنال‌های روشنی دادند که برای «گام بزرگ» آماده هستند. چرا کیسینجر هرگز به توافق‌نامه‌ صلح نهایی نرسید؟ یا وقتی‌که این فرصت به او داده شد- در آغاز مذاکرات سینای ۲- چرا ایده‌ پیگیری یک توافق غیر خصومت‌آمیز را رد کرد؟ تعهد کیسینجر به طرح خود ناشی از درک او از امتناع اعراب از به رسمیت شناختن اسرائیل بود. اگرچه بدبینی او در تمام مدت وجود داشت، اما او فقط در کتاب «نظم جهانی» خود که در سال۲۰۱۴ منتشر کرد آن را به‌صورت مکتوب بیان کرد.

کیسینجر در آنجا استدلال می‌کند که کشورهای سکولار به سبک اروپایی - مانند اسرائیل- در تاریخ عرب سابقه نداشته‌اند. شکل‌دهی نظام خاورمیانه با تعهد مقدس مسلمانان به گسترش «دارالاسلام»- منطقه‌ای که مذهب مسلمانان در آن غالب بود– به حوزه «دارالحرب» یعنی جایی که غیر مومنان سکونت دارند، صورت گرفت. قرار بود این ایمان- به‌اجبار- در جایی که لازم باشد، گسترش یابد. از دیدگاه کیسینجر، این امر چشم‌انداز نظم پایداری را که در آن کشورهای اسلامی در شرایط برابر با کشورهای غیرمسلمان عمل می‌کردند، محدود می‌کرد. این به منشأ بدبینی او درباره صلح بین اعراب و اسرائیل تبدیل شد؛ یک نظام سکولار به سبک غربی که در قلب جهان اسلام و عرب ایجاد شده است. به نظر کیسینجر، سطح همزیستی‌ای که اسرائیل از همسایگان خود انتظار داشت، «احتمالا نمی‌تواند از یک سند رسمی [صلح] ناشی شود، بلکه تنها در پایان یک دوره‌ طولانی زندگی مسالمت‌آمیز در کنار یکدیگر ناشی می‌شود.»

کیسینجر این مفهوم تدریجی‌گرایی را از مقاله‌ امانوئل کانت در «صلح پایدار» به‌دست آورد. کانت استدلال می‌کرد که درگیری بین کشورها در نهایت منجر به فرسایش قدرت آنها می‌شود. کیسینجر معتقد بود که تنها در آن مقطع، کشورهای عربی صلح را به بدبختی جنگ ترجیح می‌دهند. کیسینجر خاطرنشان کرد که این امر «به‌مرور زمان مردان را وادار می‌کند که به فکر جایگزینی... صلح با طراحی مستدل باشند.» برای کیسینجر، طراحی مستدل مهم‌تر از صلحی بود که در نهایت ممکن بود به‌وجود آید؛ زیرا می‌توانست چیزی را ایجاد کند که او آن را ارزشمندتر می‌دانست: ثبات. هدف او این بود که اعراب را با ادامه‌ این روند آن‌قدر خسته کند «تا زمانی که سرانجام به نقطه‌ای برسد که یک کشور عربی بگوید: «کافی است. ارزش ندارد که هر ۶ماه برای هر ۲۰کیلومتر بجنگیم.»

برای کیسینجر، همان‌طور که دیدیم، سنگ بنا یا تکیه‌گاه طراحی او مصر بود. هدف استراتژیک کیسینجر حذف مصر از صحنه‌ درگیری با ادغام آن -مانند فرانسه پس از جنگ‌های ناپلئونی- در نظم جدید خاورمیانه بود. در طراحی مترنیخ، فرانسه به وزنه‌ تعادلی در برابر روسیه تبدیل شد. در طراحی کیسینجر، مصر با حمایت ایالات‌متحده تبدیل به وزنه‌ تعادلی در برابر کشورهای عربی رادیکال تحت حمایت اتحاد جماهیر شوروی خواهد شد. این امر نظم را تثبیت می‌کند؛ زیرا کیسینجر می‌دانست که بدون مصر -بزرگ‌ترین و از نظر نظامی قدرتمندترین کشور عربی- اعراب نمی‌توانند به جنگ با اسرائیل بازگردند.

به‌این‌ترتیب، روند فرسودگی آنها را تا جایی پیش می‌برد که در نهایت آماده‌ زندگی در صلح با اسرائیل شوند. بر این اساس، در پایان جنگ۱۹۷۳، کیسینجر بقای ارتش سوم مصر را پس از غرور و گناه خود که ارتش اسرائیل را قادر به محاصره آن کرده بود، تضمین کرد. اگر او به اسرائیلی‌ها اجازه می‌داد که در عوض مصر را مجبور به تسلیم کنند، سادات توسط اسرائیل پیروز تحقیر می‌شد. هیچ‌کدام به‌اندازه‌ای انعطاف‌پذیر نبودند که در قالب نقش‌هایی فرو روند که کیسینجر برای ایفای آن نیاز داشت. توافق‌های سخت به‌دست‌آمده‌ مصر و اسرائیل، تصور و قضاوت کیسینجر را تایید و پایه‌های اصلی طراحی بزرگ او را ایجاد کرد.

بااین‌حال، کیسینجر آن‌قدر به این استراتژی تدریجی متعهد بود که متوجه نشد که سادات تا سال۱۹۷۵ به نقطه‌ خستگی رسیده است. برای نشان دادن آمادگی او برای صلح، باید یک اقدام نمایشی و یک‌جانبه از سوی سادات - در این مورد، تصمیم او برای سفر به بیت‌المقدس دو سال بعد- انجام شود. در آن زمان، کیسینجر از قدرت خارج شده بود. با این ‌وجود، سفر سادات به بیت‌المقدس رویکرد کیسینجر را تایید کرد. چهار دهه بعد، امارات متحده‌ عربی و بحرین با امضای توافق‌نامه‌ ابراهیم، عادی‌سازی روابط خود با اسرائیل را به این دلیل توجیه کردند که از درگیری خسته شده‌اند. این امر تایید بیشتری بر مفهوم کیسینجر بود؛ اما در جدول زمانی که بیشتر با انتظارات او مطابقت داشت.

در آن زمان، کیسینجر می‌دانست که حذف مصر از اردوگاه رادیکال عرب به‌تنهایی برای مشروعیت بخشیدن و تثبیت سیستم کافی نیست. سوریه نیز به‌عنوان یکی از رهبران آن اردوگاه باید در طراحی گنجانده می‌شد. مجددا، هدف کیسینجر این بود که سوریه را نه در ترویج صلح بین اسرائیل و سوریه که در حفظ نظم سهیم کند. بنابراین زمانی که اسد به کیسینجر فرصت برقراری صلح را داد، وی آن را دنبال نکرد. آن لحظه در بحبوحه‌ مذاکرات او با سادات و رابین برای توافق سینای۲ فرا رسید. اسد در مصاحبه‌ای غیرمعمول با «آرنود بورشگریو» از نیوزویک که در ۳مارس۱۹۷۵ منتشر شد، پیش از سفر کیسینجر به دمشق، تمایل خود را برای انعقاد یک معاهده صلح بلندمدت با اسرائیل ابراز کرد. او به بورشگریو گفت: «این یک تبلیغ نیست.

ما جدی هستیم -جدی و صریح....این موضع اساسی ماست که توسط رهبران حزب تصمیم گرفته می‌شود.» اسد که گویی در زمانی با اسرائیلی‌ها صحبت می‌کرد که رابین در تلاش بود کیسینجر را متقاعد کند که به دنبال عدم خصومت با سادات باشد، گفت که باید به وضعیت خصمانه پایان داد «و پایان جنگ به معنای آغاز مرحله‌ای از صلح واقعی خواهد بود.» البته اسد همچنین درباره بهای صلح کامل - عقب‌نشینی کامل اسرائیل از بلندی‌های جولان و ایجاد کشوری برای فلسطینیان- صریح بود. این موضع استاندارد سوریه بود؛ «صلح واقعی» چنین نبود، اما اسد گفت که آماده است به رابین پیشنهاد دهد. در ۱۵مارس۱۹۷۵، کیسینجر این ایده را با اسد در دمشق در میان گذاشت. تبادل آموزنده است. کیسینجر اعتراف کرد که پس از گفت‌وگو با رابین، برای اولین‌بار می‌توانست ببیند که چگونه صلح می‌تواند به‌دست آید؛ اما به سرعت افزود: «ما هنوز در آن نقطه نیستیم.»

اسد با تکرار تعهد خود به صلح پاسخ داد. اسد سوگند خورد که این یک مانور نیست؛ زیرا مردمش در برابر آن ایستادگی نمی‌کنند. او گفت: «ما صلح می‌خواهیم. اعتقاد من این است که به نفع سوریه است. صحبت من از صلح برای مردم ماست، نه برای اسرائیل. صلح سود و دستاورد ما خواهد بود.» این را با اظهارات قبلی اسد در اولین تعاملش با کیسینجر مقایسه کنید که در آن غیبت سوریه در کنفرانس ژنو را توجیه کرد؛ زیرا مردمش مخالف حضور مقام‌های سوری حتی در یک اتاق با همتایان اسرائیلی خود بودند.