هفته‌نامه صدا در سرمقاله خود به قلم اکبر منتجبی نوشت:‌ «این روزها نام علی‌اکبر ناطق‌ نوری بار دیگر از سوی سیاستمداران مطرح شده است. اگر چه او میدان سیاست را با میل خود ترک کرد و آن را به دیگران سپرد و از ضرورت تشکیل اتاق فکر سخن گفت اما سران دو جناح اصلاح‌طلب و اصولگرا این روزها از وی خواسته‌اند، در عصری که میانمایه‌گان سیاسی بر آن چنبره زده‌اند، پاشنه‌ها را وربکشد و تمام‌قد در میدان سیاست وارد شود.

اصلاح‌طلبان به ناطق نوری، به عنوان رقیبی قدر و قدرتمند نیاز دارند. در سایه حضور او و امثال اوست که یک جناح سیاسی می‌تواند قد بکشد، رشد کند و به بازآفرینی خود دست بزند. اصولگرایان اما بیش از اصلاح‌طلبان به او نیاز دارند. در این عصر که تا پایان اصولگرایی، قدم‌هایی بیش نمانده است، او و امثال او هستند که می‌توانند یک جناح را دوباره از ویروس‌های سیاسی منزه کنند.

اما پیش از این که به وضعیت جناح اصولگرا بپردازیم، لازم است نیم‌نگاهی به وضعیت اصلاح‌طلبان داشته باشیم و به پاسخ این پرسش برسیم که چرا اصلاح‌طلبان به ناطق‌ نوری بیش از سیدمحمد خاتمی احتیاج دارند.

از سال ۹۲ که با حمایت هاشمی‌ رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی، حسن روحانی پیروز شد جناح اصلاح‌طلب در سایه دولت کریمه روحانی قرار گرفت. در همین سایه توانست به برخی از وزارت‌خانه‌ها راه پیدا کند و بعدتر از همین طریق به مجلس و شورای شهر تهران نیز راه پیدا کند. حمایت همه‌جانبه روحانی از اصلاح‌طلبان، وضعیت شکننده آنها را ابتدا به وضعیت امیدوار و سپس به وضعیت پایدار تبدیل کرد. اکنون اگر چه آنها روحانی را از خود نمی‌‌دانند اما هم ‌قدر او را می‌دانند و هم زیر سایه دولت او برنامه‌های خود را پیش می‌برند.

با این حال یک جمله قدیمی به ما یادآور می‌شود که «خوشبختی فاصله‌ میان دو بدبختی است. » اصلاح‌طلبان از یک وضعیت فرو پاشیده بین سال‌های ۸۸ تا ۹۲ به یک خوشبختی پایدار بین سال‌های ۹۲ تا ۱۴۰۰ رسیده‌اند اما این همه آن چه آنها می‌خواهند نیست. آنها نگران آینده خود هستند. کم‌وبیش گفته‌اند که اگر وضع به همین منوال پیش برود، دور از ذهن نیست که یک پوپولیست تمام‌عیار که تندروتر از احمدی‌‌نژاد است، در رأس کار قرار گیرد. در آن زمان دیگر محبوبیت سیدمحمد خاتمی نیز کارگر نیست. حتی حسن روحانی که خود را هاشمی جوان می‌داند نیز نمی‌تواند ورق را به سود اصلاح‌طلبان رقم بزند. پس ناچار هستند از یک سو تام و تمام از روحانی حمایت کنند و هر آن چه او می‌خواهد در اختیارش قرار دهند و از دیگر سو به آینده خود بیندیشند. جناحی که این روزها مقابل اصلاح‌طلبان قد علم کرده، اصولگرا یا جناح محافظه‌کار سابق نیست. نه عقلانیت سابق در آنها دیده می‌شود و نه قدرت اجتماعی زیادی دارند. در سیاست رقیب است که تو را قدرتمند می‌کند. رقیب ضعیف نه‌ تنها بر تو نمی‌افزاید، بلکه تو را بر خویشتن خود غره می‌کند. آسیبی که اصلاح‌طلبان در سال‌های ۸۰ تا ۸۴ خوردند از همین زاویه بود. آنچنان اسیر غرور و خودبزرگ‌بینی شده بودند که نهال اصولگرایی را ندیدند. چنین شد که در دومین انتخابات شورای شهر تهران، از یک گروه بی‌نام و نشان، به نام آبادگران، شکست سختی خوردند. اولین شکست، به مانند دومینو، شکست‌های بعدی را برایشان رقم زد. در گوشه رینگ بوکس، پی در پی از حریف مشت می‌خوردند، بی‌اینکه فرصتی برای اندیشیدن داشته باشند که چه باید بکنند. نهایتا نیز به سال ۸۴ رسیدند و از پس آن به سال ۸۸.

ترس از گذشته، می‌تواند بر آینده اثرگذار باشد. به همین دلیل آنها ممکن است سازمان رای خود را بر اساس ترس از گذشته، همچنان پایدار نگه دارند. اگر چه این ترس‌افکنی در سال ۹۶ جوابگو بود اما بعید است در سال ۱۴۰۰ جوابگو باشد. حتی بعید است که تکرارهای سیدمحمد خاتمی نیز دیگر اثرگذار باشد. به همین دلیل است که اصلاح‌طلبان نیازمند به علی‌اکبر ناطق‌ نوری در میدان سیاست هستند. او را مردی می‌شناسند که پایبند به قواعد سیاسی است. حذف رقیب را برنمی‌تابد. می‌دانند اگر در سال ۱۴۰۰ به هر دلیلی پیروز نشوند، ناطق نوری آنها را نه حذف می‌کند و نه نابود. جهان هر کس به اندازه‌ وسعت فکر اوست. جهان ناطق با جهانی که احمدی‌نژاد ساخته بود، دو دنیای بسیار متفاوت برای اصلاح‌طلبان است.

اما اصولگرایان نیز نیازمند حضور ناطق نوری در سیاست هستند. به افکار او، به توانایی‌هایش و به قدرت و ریش‌سفیدی او بیش از گذشته نیاز دارند. وضعیت امروز آنها تعریفی ندارد. از دیروز خود نیز گریزان و فراری هستند. آن چه احمدی‌نژاد به جان آنها انداخت، موریانه نبود، نفت بود که پای درخت اصولگرایی ریخت. او تبر به تنه اصولگرایان نزد، به قصد خشکاندن ریشه عمل کرد. اشکال اصولگرایان نیز در این بود که می‌خواستند همیشه بر سریر قدرت تکیه بزنند و در حذف و نبود رقیب، این جایگاه را کسب کنند. موفقیت آسان است اما نگهداری یک وضعیت ناپایدار کار سختی است. پیروزی آسان به دست می‌آید اما برقراری و تداوم آن مشکل است. آدمی اگر بخواهد فقط به خوشبختی برسد، به زودی به آن دست می‌یابد اما مشکل آنجا پدیدار می‌شود که او می‌خواهد از همه خوشبخت‌تر باشد. می‌خواهد خوشبختی خود را با نابودی دیگران به دست آورد. خانه خود را بر خرابه دیگران بنا کند. با ضرب و زور دیگران را حذف کند تا خود پیروز شود. مشکل بزرگ برخی از اصولگرایان این بود. آنها در نبود ریش‌سفیدان و بزرگان تاثیرگذار سال‌های قبل، میدان را به جوانانی سپردند که از شور پر بودند و از تجربه خالی. آن چه آنان در دوره احمدی‌نژاد در آئینه می‌دیدند، ناطق نوری در خشت خام می‌دید. ناطق نوری اکنون می‌تواند قطار آنها را به ریل بازگرداند اما بازگشت به ریل شرط و شروطی هم دارد. باید بروند و پای درس او بنشینند. بیاموزند که با حذف و یک‌جانبه‌گرایی نمی‌توان پیروزی را ماندگار کرد. باید بیاموزند که کشور را نمی‌توان با یک جناح اداره کرد. پیروزی در عرصه سیاست، نتیجه تشخیص درست است و تشخیص درست، نتیجه تجربه است. ناطق نوری انبان تجربه است. پس نباید او را رها کرد. او اکنون امید دو جناح است پس نباید او را از دست بدهند. »

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.