پایگاه اینترنتی روزنامه القدس العربی گزارش داد، مقاله « گرایش های استبدادی وخطرناک محمد بن سلمان» به قلم امیر هشام العلوی که این روزنامه وی را پسر عموی ملک محمد ششم و پسر خاله شاهزاده ولید بن طلال معرفی کرده است، نوشت: محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی از زمانی که در عرصه سیاسی به چهره ای شاخص تبدیل شد، بازترسیم و بازنگری در سیاست عربستان سعودی را با تکیه بر سه اصل آغاز کرد.

نخستین اصل، تحکیم قدرت خاندان حاکم بود. دوم بازسازی ساختار اقتصاد و آخرین اصل هم بازترسیم سیاست خارجی کشور بوده است. ورود محمد بن سلمان به عرضه تغییر ساختار سیاسی، با دو تغییر ساختاری همزمان شد، نخستین این تغییرات، دارای ماهیت بیولوژیکی است به طوری که نظام پادشاهی که اکنون ملک سلمان، هدایت آن را بر عهده دارد نمی تواند از طریق «جانشینی افقی انتقال قدرت» از برادر به برادر استمرار یابد. در نتیجه باید از این ساختار به ساختار انتقال قدرت عمودی یعنی انتقال قدرت مستقیما از پدر به پسر تغییر یابد.

تغییر دوم، کاهش درآمدهای نفتی به علت تحول در بازار جهانی نفت و راهکارهای تعیین قیمت نفت بود که معنای آن، وجود تناقض در منابع درآمدی نظام سعودی است.

تغییر انتقال قدرت افقی به انتقال قدرت عمودی

در ماههای گذشته تمایل بن سلمان برای تحکیم پایه های قدرت منجر به بازداشت صدها مسئول متهم به فساد گردید که شمار زیادی از آنها از شاهزاده ها هستند.

تغییر انتقال قدرت افقی به انتقال قدرت عمودی لازمه اش این بود که موقعیتی که شاهزاده ها در ساختار سیاسی و اقتصادی دارند بازترسیم و براین اساس نیم قرن سنتهای سیاسی کنار گذاشته شود. بن سلمان مجبور شد برای تضعیف مقاومتی که در برابر اصلاحات نهادی وی ایجاد می شد به زور متوسل شود و از نفوذش بر نهادهای امنیت و طرفدارانش در مراکز اداری ودولتی استفاده کند.

وی توانست تحرکات دشمنان احتمالی اش را بدون برخوردی گسترده، خاموش کند؛ اما حکمرانی مورد مقبولیت مردمی، با دو مشکل روبرو می شود. نخست اینکه حفظ این پشتوانه مردمی نیاز دارد در قالب نهاد کانالیزه شود و جنبه نهادی به خود بگیرد و این امر از طریق راهکارهای جدید مشارکت سیاسی امکان پذیر است و در اینجا به نظر نمی رسد که ولیعهد آماده پذیرش چنین مشارکتی باشد بلکه به نظر می رسد وی رویکردی معکوس دارد.

دوم اینکه محبوبیت مردمی گرچه حاکمیت قانون را تضعیف می کند ادامه حکومت نیاز به نوعی مشروعیت و چارچوب بندی قانونی دارد که به نظر می رسد بن سلمان سیاست جدیدش را علیه همه جز خود اجرا می کند و همین امر درها را به روی هر نوع بی عدالتی باز می کند به ویژه اینکه می دانیم تغییراتی که وی در پیش گرفته است در فضایی انجام می شود که خطرناک است.

در گذشته فساد هزینه آور بود؛ اما به آسانی قابل پیش بینی بود و به نظام اجازه تداوم فعالیت می داد و به آسانی نظام می توانست تظاهر به مبارزه با فساد کند اما پایه ریزی منطق جدید برای حکمرانی بدون قوانین لازم جایگزین کردن بی عدالتی با بی عدالتی دیگر است.

بازنگری در ائتلاف پادشاهی و وهابیت

انتقال از نظام شبه فئودالی به نظام مدرن لازمه اش نوعی تمرکز سیاسی است و آن هم به پذیرش اقدامات حقوقی منطقی نیاز دارد و این موضوعی است که بن سلمان از اساس پذیرای آن نیست.

یکی از ابعاد پنهان این زلزله سیاسی، اصلاح فضای دینی است که بن سلمان قصد دارد در ائتلاف قدیم بین نظام پادشاهی و جنبش وهابیت بازنگری کند. وی مدعی است باید به اسلامی بازگشت که قبل از ۱۹۷۹ در عربستان حاکم بود و آن دوره را به عنوان الگوی فضای باز معرفی می کند. وی می خواهد با این کار با یک تیر دو نشان بزند.

نخست دستور داده است قدرت پلیس دینی کاهش یابد و از این طریق از قدرت سنتی روحانیون وهابی به شدت محافظه کار عبور کرده است. دوم اینکه با به کنترل در آوردن گفتمان دینی مستقل مثل جنبش الصحوه را حذف می کند که ممکن است در آینده خطرناک باشد. این سیاست با مقاومت‌های جدیدی روبرو می شود. این تحولات در عرصه دینی شکل دخالت مستقیم در قدرت را به خود می گیرد و بیانگر تکثرگرایی فکری نیست به همین دلیل بن سلمان با مقاومت جریان محافظه کار روبرو خواهد شد. به عنوان مثال اجازه رانندگی به زنان اصلاحاتی است که به زنان بطور مستقیم حق رانندگی نمی دهد بلکه این حق به خانواده واگذار شده است تا در این زمینه تصمیم گیری کند و این بدان معناست که کاری که بن سلمان کرد از قلب معادله مربوط به منبع مشروعیت دینی عبور نمی کند.

در گذشته روحانیون وهابی به نظام پادشاهی مشروعیت می بخشیدند؛ اما امروز بن سلمان است که به روحانیون مشروعیت می دهد و این تغییر در مشروعیت دینی ممکن است پادشاهی را به لغزشگاه‌های خطرناکی بکشاند زیرا بیانگر تکثرگرایی دروغین است. تا کنون نهاد وهابیت در مقابل بن سلمان زیاد مقاومت نکرد اما صداهایی که تحت عنوان اصلاح دینی خفه می شود دقیقا صداهای همان کسانی است که آشکارا خواستار احترام به تکثرگرایی دینی هستند مثل مورد شیخ سلمان العوده که بازداشت شد.

اصلاحات اقتصادی

اما در زمینه اصلاح اقتصادی بن سلمان متوجه شد که نظام اقتصادی صرفا مبتنی بر درآمد نفت نمی تواند استمرار یابد. کاهش هزینه های عمومی و سرمایه گذاری در زمینه های غیر نفتی نیاز به منابع فراوان دارد و شاید لازم باشد خصوصی سازی اقتصادی انجام شود. در این صورت اگر از حیث نظری چیزی از فساد باقی مانده باشد چندان هزینه بر نیست. اما این امر در عمل نیاز دارد که دولت سعودی از برخی توهمات مثل ساختن شهرک های اقماری در بیابان دست بکشد.

برای موفقیت در زمینه دست کشیدن دولت از درآمدهای نفتی لازم است دولت از برخی عادات قدیم دست بکشد. همچنین بازار کار نیاز به تغییر فراگیر دارد. باید سیستم شایستگی جای سیستم وابستگی نژادی را بگیرد. و این بدان معناست که سعودیها باید بپذیرند بیگانگان با آنها در این بازار برابرند و باید برابری فرصتها را در بسیاری از زمینه ها بپذیرند.

این گشایش در مسائل اقتصادی لازمه اش گشایش فضای سیاسی است و به نظر می رسد بن سلمان حتی با ایده گشایش فضای سیاسی نیز مخالف است.

دخالت مستقیم در کشورهای همسایه

اما اصل سوم بازسازی ساختار سیاست خارجی است که بن سلمان آن را بر عهده گرفته است. و آن دخالت مستقیم در کشورهای همسایه است تا از این راه بتواند عربستان را به قدرت اصلی در منطقه تبدیل کند در این زمینه بن سلمان با ناکامیهای فراوانی روبرو شد و همه دخالتهایش در امور کشورهای همسایه از احساس دشمنی مفرط در قبال ایران سرچشمه می گیرد.

رقابت ایران و عربستان به پس از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ باز می گردد که نظام اسلامی به رقابت با کشورهای عربی خلیج(فارس) پرداخت. از سقوط صدام حسین رئیس (معدوم) عراق این رقابت بر اثر تنشهای طائفه ای تشدید شد که ایران پایگاه انقلابی شیعی و عربستان سعودی دژ محکمی برای کشورهای عربی سنی به شمار می روند.

این دخالتها هیچ موفقیتی در پی نداشت حتی حمله به یمن نتوانست به شکست حوثیها (انصار الله) منتهی شود بلکه یک فاجعه انسانی به بار آورد. محاصره قطر نیز نتیجه ای نداشت جز اینکه شکافی در شورای همکاری خلیج(فارس) به وجود آورد و سبب نزدیک شدن قطر و ایران به یکدیگر شد.

همچنین محمد بن سلمان نتوانست «حزب الله » لبنان را از طریق تلاش برای ساقط کردن دولت لبنان تضعیف کند و نتوانست تشکیلات خودگردان فلسطین را متقاعد کند که طرح دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا موسوم به «معامله قرن» را بپذیرد. زیرا شاهزاده محمد زمانی که می خواهد توهم سلطه سعودی را تثبیت کند از یک امر بسیار مهم غافل می شود و آن این است که برای جذب طایفه شیعه در کشورهای عربی باید هویت و میراث فرهنگی عربی آنها را خطاب قرار دهد نه اینکه آنها را بین وفاداری به اعتقاداتشان و وفاداری به خود (بن سلمان) مخیر کند.

به نظر می رسد دولت سعودی درحال درک این موضوع است و به همین دلیل دستش را به سوی مقتدا صدر و دولت العبادی دراز کرد. این حل و فصلها جز از راه ائتلاف و انسجام بین دولتمردان امارات و عربستان سعودی ممکن نبود. امارات توانست فن آوری مدرن و فن آوری تسلیحات نظامی را به دست آورد اما از جایگاه کافی و مناسب برای حفاظت از منافعش در خارج برخوردار نیست. اما عربستان سعودی نیاز به مهارتها و عملکرد دولت امارات دارد و در مقابل می تواند فضای لازم را برای دخالتها در خارج فراهم آورد و براین اساس ائتلاف بین این دو شکل گرفت: سعودیها به دولت امارات از طریق محاصره اعمال شده بر قطر کمک می کنند در حالیکه امارات نوک پیکان تلاشهای سعودی در جنگ یمن را تشکیل می دهد.

اشتباه محاسباتی در تزدیکی به رژیم صهیونیستی و آمریکا

اما دو مساله اساسی روی میز قرار دارد. نخست اینکه عربستان سعودی نتوانست آمریکا و اسرائیل را برای حمله به ایران متقاعد کند. سیاست خارجی عربستان با زنجیره ای از اشتباهات در روند محاسبات مثل محاسبه مربوط به تعامل با مساله قدس همراه است. عربستان بر مبنای ائتلاف با اردوگاه آمریکا و اسرائیل ضد ایران، برای عادی سازی تدریجی روابط با رژیم صهیونیسنی برنامه ریزی می کرد اما ناگهان آمریکا قدس را به عنوان پایتخت رژیم اشغالگر به رسمیت شناخت و ریاض در وضع متناقضی قرار گرفت. زیرا ائتلاف بین آمریکا و اسرائیل با سعودیها براساس شروط جدید آمریکا انجام می شود و دیگر آن دوره بوش گذشت که روابط دوستانه بود و روابط خانوادگی کافی بود تا سیاستی منسجم تضمین شود اما ترامپ سیاست جدیدی را با خود آورده است.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.