ممکن است برخی که از انتقادات قبلی عذاب وجدان گرفته‌اند برای تسکین خود موضوع را به بخت و اقبال نسبت دهند و از یاد ببرند فوتبال، بازی اتفاقات است و گل‌ها به خاطر همین اتفاقات به ثمر می‌رسند و تازه «شانس» هم همایی نیست که بر شانۀ هر کس بنشیند: توفیق، رفیقی است به هر کس ندهندش/ زرّین پر طاووس به کرکس ندهندش... 

می توان حدس زد مهم ترین منتقدان کی روش  و مربیان پر سر و صدا از موفقیت او چه حسی پیدا می‌کنند یا در توجیه شادمانی پیروزی تیم ملی بگویند به این مرد پرتغالی چه کار داریم. او رفتنی است و ما و فوتبال ما و ایران ما می مانند یا به شانس و اقبال نسبت دهند اما اگر قرار باشد مهم ترین عامل موفقیت تیم ملی و درخشش در نخستین گام جهانی را نام ببریم آن عامل کلمه‌ای آشناست: کی روش.

اما چرا کارلوس؟

کافی است به ملموس ترین نکته بپردازیم: در حالی که همه تصور می کردند میلاد محمدی مدافع چپ با تجربه بازی در روسیه بازیکن ثابت است بازگشت احسان حاج صفی به نقش اصلی و تغییر استراتژی تیم از دید عالی کی‌روش ناشی می شد و همین تغییر زمینۀ گل را ولو با اشتباه بازیکن حریف فراهم ساخت و کجای این تصادفی و شانسی بود؟

این موفقیت به خاطر روحیۀ جنگندگی است که کی‌روش به تیم تزریق کرد و بهانه اصلی برای این نویسنده - که فوتبال نویس نیست - همین است. چون داستان بیش از نکات فنی به دید و نگاه کارلوس کی روش و اعتبار و شخصیت او مربوط است و این عامل بر عوامل دیگر می‌چربد و هر چند گاه یک بار در نوشته ای به این موضوع اشاره کرده‌ام.

یادمان باشد که خط زدن و کنار گذاشتن برخی از نام های بزرگ از هر مربی یی برنمی آید مگر آن که خود بزرگ باشد و البته بزرگ تراز بازیکنان مدعی. این گونه است که کنار گذاشتن این بازیکنان جز از کی روش بر نمی آمد و در این فقره هم به نام او می رسیم.

شاید بگویند این تیم آفریقایی بود و اروپایی ها مانده اند اما یادمان باشد اکثر قریب به اتفاق بازیکنان مراکش هم زاده یا بالیده اروپا هستند و ما بر چنین تیمی فایق آمدیم و کیست که وضعیت تدارکات ما را نداند تا جایی که بی هیچ اغراقی می توان آن را بدترین تدارک دانست و همین کافی بودکه تمام انگیزه‌های یک مربی حرفه ای را ضایع و زایل کند یا بر روح و روان اوتأثیر گذارد اما اگر نام او کی روش نمی بود.

می گویند آن بچه های بزرگ شده خارج اند که دارند بازی می کنند نه کی روش اما تنها اگر سرمربی تیم ملی آدمی در اندازه و آوازۀ کارلوس کی روش باشد، سامان قدوس و اشکان دژاگه از سوئد و آلمان می گذرند و پیراهن ایران را بر تن می کنند و این نکته ای است که برخی به عمد یا به سهو فراموش می کنند تا موفقیت را به خاطر بازیکنان خارج نشین بدانند نه کسی که آنها را شناخت و آورد.

این همه اصرار بر نقش ممتاز کارلوس کی روش از سر حق ناشناسی دربارۀ جوانانی نیست که از جان مایه گذاشتند. بلکه از این روست که این روح را او در این کالبد دمید و گرنه برخی از این بچه ها گرفتار افکار مربیانی می شدند که در دنیای دیگری سیر می کنند.

روزی از یک پژوهشگر سرشناس فرهنگی پرسیدم سه چهره اول عرصۀ فرهنگ وادب ایران در این ۸۰ یا ۹۰ سال چه کسانی بوده اند؟ بی درنگ پاسخ داد: نفر اول: دکتر احسان یار شاطر و نفر صدم آن آقای دکتر و نفر و صد و یکم هم آن استاد گرانمایه. به او گفتم سه نفر اول را پرسیدم. یکصدم و یکصد و یکم دیگر چه صیغه ای است؟! پاسخ داد: من هم سه نفر را نام بردم. منتها فاصله یارشاطر با دومی نه یک پله که صد پله است و از اول ناگاه به صدم می رسیم! و این نه از سر کوچکی صدم و صد و یکم که از تاثیر ژرف اولی است که اجازه نمی دهد فاصله او با دوم و سوم را کوتاه ببینیم.

داستان کارلوس کی روش و تیم ملی فوتبال ما نیز همین است. فاصله او با دیگر عوامل صد پله است.

شاید برخی خرده بگیرند این ستایش زودهنگام نیست در حالی که دو بازی دیگر مانده و اگر اسپانیا و پرتغال هر یک حریفان دیگر خود را ببرند بختی برای ما باقی نمی ماند و آیا نگران باخت پر گل به این دو نباید بود؟ 

پاسخ این است. ما دربارۀ نقش کی روش صحبت می کنیم و فارغ از هر نتیجه که در دوبازی بعد به دست آید او کار خود را انجام داده و خاطره ای خوب در اذهان ایرانیان به ثبت رسانده است.به عبارت دیگر مأموریت او تمام شده. باور ندارید؟ نکند انتظار دارید پرتغال را با کریستیان رونالدو در هم بکوبیم و ایضا اسپانیا را؟

همین که صدای مربیان پر ادعای کم دان داخلی کوتاه می شود، همین که مدیریت و برنامه ریزی ارزش خود را در جامعه ای بیگانه با این مفاهیم به رخ می کشد و همین که در روزهای تلخ ناشی از نگرانی بازگشت تحریم ها و برجا نماندن برجام ناگهان این پیروزی حاصل آمد جای خوش حالی دارد ولو نپاید و به همین یک فقره محدود بماند.

بحث چشم زاغ و غاز بودن مرغ همسایه هم نیست. این واقعیت است که سهم کارلوس کی روش در درخشش تیم ملی فوتبال ایران غیر قابل انکار است و اگر کسانی در گفتار یا نوشتار به آن نپردازند مردمان از یاد نمی برند. چندان که در آن تصویر وقتی مسعود شجاعی را ندیدند بیشتر از او یاد کردند.

نمی خواهم مثل فردوسی پور در ردیف «جانم » ها یا «جونم» ها نام کی روش را بیاورم چون آن جوان سرخوش که به روسیه رفته به قدر کافی کلمه به کلمه عادل را طوطی وار تکرار می کند و در هر گزارش به وقت وبی وقت می گوید «عجیب و غریب یا چقدر خوبیم ما» و آدم را یاد سانچو پانزا می اندازد بی آن که عادل شباهتی به دُن کیشوت داشته باشد!

اما اگر بخواهیم عامل دیگری را پر رنگ کنیم ولو به حماسه های ایران باستان پیوند بزنیم حق مطلب را ادا نکرده ایم.

ما که خودمان می دانیم چه مدیریتی داریم و چه تدارکاتی دیدیم و با نظم سازمانی و برنامه ریزی چقدر آشناییم و مربیان داخلی چه در چنته دارند خاصه منتقدترین و پرسروصداترین هاشان.

خودمان که خودمان را می شناسیم. پس رو در بایستی یا خود فریبی نکنیم و در ذکر نام کارلوس کی روش به عنوان عامل اول تردید به خود راه ندهیم. البته منحصر و محدود به او نیست و نمی گوییم دیگر عوامل را نشمارید. بشمارید اما مانند آن پژوهشگر فرهنگی از ۱۰۰ به بعد. وقتی اول را شمردیم فاصله بیندازیم تا برسیم به صدم و بعد: صد و یکم، صد و دوم....

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.