در ادامه این یادداشت آمده است؛

به بیان واضح‌تر، سیاستمدار نمی‌تواند قبول کند یا این یا آن، او می‌گوید هم این و هم آن! و چون در پله‌ای بالاتر نشسته است آنانی که در پله‌های پایین نشسته‌اند از او اطاعت می‌کنند اما سیاستمدار فراموش می‌کند که قوانین اقتصاد از دستورات او اطاعت نخواهند کرد. هر اقتصاددانی هم که محدودیت منابع را تذکر دهد باعث تکدر سیاستمدار می‌شود.

سیاستمدار چون درس اول را نادیده می‌گیرد تصور می‌کند که درس دوم را هم می‌توان نادیده گرفت و از سیلی محکم اقتصاد در امان ماند؛ اما درس دوم‌ شوخی‌بردار  نیست! به همین دلیل، این سیلی را فقط دولت روحانی نخورده است دولت هاشمی و دولت احمدی‌نژاد هم خورده‌اند.

نمی‌توان مخارج بودجه را بالا برد و منابع بانکی را به روش دستوری تخصیص داد و هر جا هم کم آمد به «چاپ پول» یا «اجازه اضافه برداشت به بانک‌ها» متوسل شد و بدهی موسسات متقلب را از محل هزاران میلیارد پول بی‌پشتوانه داد و نقدینگی را چندین برابر کرد و با این خیال خوش بود که قیمت‌ها هم ثابت خواهد‌ ماند. 

البته دلارهای نفتی همیشه به سیاستمدار ایرانی اجازه داده است فشار تورمی را به آینده پرتاب کند اما این آینده را دیگر نمی‌توان به آینده‌ای دورتر پرتاب کرد! اتفاقاتی که از اواخر سال گذشته در اقتصاد ایران رخ داده است تاوان نادیده گرفتن درس اول اقتصاد است. حال سؤال این است که «درس اول اقتصاد» مقصر است یا «درس اول سیاست»؟

http://t.me/eghtesademirzakhani

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.