یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخ انقلاب اسلامی، مرحوم آیت‌الله طالقانی است. به گمان بسیاری از نسل اولی‌های انقلاب، او پس از امام خمینی(ره)، موثرترین و محبوب‌ترین روحانی در میان توده‌های گوناگون مردم انقلابی بوده است. البته در طول سه دهه پس از انقلاب، آن‌طور که باید و شاید مورد توجه رسانه‌های سمعی و بصری و مکتوب نظام واقع نشده بود. تا این‌که در دهۀ چهارم انقلاب با گسترش رسانه‌های مجازی، برخی از اظهارنظرهایش به همراه تصاویری خاص از او منتشر شد. عکس‌هایی که حضرت آیت‌الله سیگار در دست داشت، یا در صحن علنی مجلس روی زمین نشسته بود، برای جوان‌هایی که اطلاعات چندانی از او نداشتند، جذاب به نظر می‌رسید. انگار قرار بود آقای طالقانی دوباره در مسجد هدایت لاله‌زارِ دهه چهل، در جوار کاباره‌ها و سالن‌های سینمای آن روزگار، مسیری برای هدایت باز کند. انگار قرار بود دوباره خلاف جریان رودخانۀ روحانیون شنا کند و حرف‌هایی بزند که برای جوانان دین گریز جذاب باشد. اما این بار خود او حضور نداشت تا با صدای رسایش باورهایش را فریاد بزند. انگار عده‌ای داشتند برای تخریب جریان سیاسی دیگری، حرف‌هایش را گزینش می‌کردند. در همین اثنا، طی سال‌های متوالی، چند شبکه فارسی‌زبان بیگانه، چندین مستند خوش ساخت و تاثیرگذار راجع به انقلاب ۵۷ و سیر تحولات ایران در آن سال‌ها پخش کردند. هر کدام از آن‌ها به شیوه‌ای متفاوت به شخصیت و حواشی زندگی او پرداخته و چهره‌ای دروغین از او را به نمایش درآوردند؛ کسی را که امام (ره)، اباذر زمان و پدر ملت نامیده بود در مقابله با انقلاب و امام به تصویر کشیدند و رحلت مشکوک او را به گردن حزب جمهوری اسلامی انداختند.

در چنین وضعیتی، سال گذشته، مستندی صد دقیقه‌ای به نام «پدر طالقانی» به کارگردانی محمدعلی محمددوست و تهیه‌کنندگی ابوذر صالحیان با حمایت سازمان رسانه‌ای اوج و شبکه افق در سال ۹۷ تولید شد. به‌تازگی نسخه سریالی این مستند نیز در ۶ قسمت تدوین و از شبکه افق پخش شده است.

سید مهدی طالقانی (فرزند آیت‌الله) در تاریخ ۱۹ بهمن در برنامه مهرآباد با اشاره  به این مستند، تلویحا از محتوای آن ابراز رضایت نکرد. البته مسلما صاحبان این اثر با بضاعت محدود و اندک چرخه تولید مستندهای تاریخی در ایران، هنگام ساخت این مجموعه با مخاطرات و محدودیت‌های فراوانی مواجه بوده‌اند و روشن است در راه تولید آن پیچ و خم‌های صعبی را پیموده‌اند. اما به هرحال این مجموعه از دو منظر ساختاری و محتوایی نقاط ضعف و قوت گوناگونی دارد.

 «پدر طالقانی» از تحقیق و پژوهش جامعی بهره‌مند است و چهره‌های متعددی از طیف‌های متفاوتی به عنوان مصاحبه شونده در آن حضور دارند؛ اما تولیدکنندگان آن با نگاهی به مجموعه موفق آخرین روزهای زمستان (زندگی شهید حسن باقری) به کارگردانی محمدحسین مهدویان، بدون شناخت کافی از ویژگی‌های روایی و کارگردانی فیلم‌های داکیودرام به سراغ این قالب رفته‌اند. کارگردان محترم هر قدر روی دوربین مستندش مسلط است و در مصاحبه‌ها حرفه‌ای عمل کرده و اطلاعات خوبی از مصاحبه شنوندگان گرفته، دوربین بخش‌های بازسازی‌اش را نمی‌شناسد. در این گونه مستندها، همان‌قدر که طراحی صحنه و گریم کاراکترها موجب باورپذیری مخاطب می‌شود، میزانسن و دکوپاژ هم مهم است. چه بسا در برخی مواقع همین دو وظیفۀ اصلی کارگردان، کاستی‌های گریم و صحنه را از چشم بیننده می‌پوشاند. یکی از دلایل موفقیت «آخرین روزهای زمستان» این بود که دوربین هیچ‌گاه به کاراکترها نزدیک نشد و همیشه نقش چشمان جستجوگری را بازی می‌کرد که از پشت دیوارها و پنجره‌ها و خاکریزها و ... به صحنه سرک می‌کشید. اما دوربین «پدر طالقانی»، سرگشته و بلاتکلیف است و نمی‌داند که قرار است مستندنمایی کند یا روایتی نمایشی را از وقایع به تصویر بکشد! این جاست که انتخاب غلط بازیگر مهندس بازرگان و گریم ضعیفش لو می‌رود! این جاست که بازی‌های بَدَوی کاراکتر تقی شهرام و شریف واقفی در خانه تیمی مجاهدین خلق، مخاطب را پس می‌زند!

انتخاب دو راوی برای این مجموعه در نگاه اول هوشمندانه به نظر می‌رسد. راوی اول مامور ساواک و راوی دوم دانای کل است. هر کدام از راوی‌ها قرار است بخشی از اطلاعات مربوط به آیت‌الله را بیان کنند. ارائه اطلاعات و تحلیل‌ها بر دوش راوی دانای کل است و راوی قصه‌گو باید خاطرات خودش را از ادوار گوناگون تعقیب و مراقبت آقای طالقانی تعریف کند. اما در برخی سکانس‌ها، ناگهان او نیز شروع می‌کند به ارائه تحلیل و بررسی‌هایی که مانند یک نَرِیتور از روی کاغذ می‌خواند! بنابراین حس و حال راوی اول شخص از یک دستی خارج می‌شود و فیلم نیز از بیان سینمایی فاصله می‌گیرد!

البته اشکالات ساختاری «پدر طالقانی» محدود به این نکات نیست اما بزرگترین کارگردانان دنیا هم آثاری خلق کرده‌اند که از نظر فرم قابل نقد بوده است. قطعا کارگردان محترم با تولید این اثر تجربیات ارزشمندی اندوخته و آثار بعدی‌اش درخشان‌تر و تاثیرگذارتر خواهد بود. مسئلۀ آزار دهندۀ این مستند، چیز دیگری است. گروه تولید «پدر طالقانی» با بیش از پنجاه نفر از سلایق و عقاید گوناگون مصاحبه کرده و آرشیوها و مستندات بسیاری گردآورده‌اند؛ از عزت شاهی و عبدخدایی تا محمود دولت‌آبادی، روبه‌روی دوربین محمددوست نشسته‌اند و هر کدام از دریچۀ نگاه خودشان آیت‌الله طالقانی و بخ‌ هایی از تاریخ معاصر ایران را توصیف کرده‌اند. اما تصویری که از این شخصیت جذاب و پرحاشیه در این مستند ارائه می‌شود، تصویری بی‌خطر و بی‌حاشیه است. بسیاری از موضوعات و ماجراهای مهم زندگی و شخصیت این کاراکتر دراماتیک یا روایت نمی‌شود یا ناقص بیان می‌شود. انگار کارگردان هنگام برخورد با برخی از موضوعات و داستان‌ها با خود گفته است: «سری را که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندد!» حال آن که تمام جذابیت مستندهایی از این دست، نزدیک شدن به برخی ناگفته‌های تاریخ و حتی خط قرمزهاست!

مهم‌ترین ویژگی مستندهای پرتره آن است که بیننده با تماشای آن‌ها شناخت کامل و جامعی از شخصیت پیدا کند؛ نه این که کارگردان به فراخور اقتضائات فرهنگی و سیاسی روز، برخی از بخش‌های زندگی شخصی و سیاسی او را به صلاحدید خود حذف کند. به اذعان خیلی‌ها حضرت آیت‌الله طالقانی از جوانی تا پیری به استعمال دخانیات می‌پرداخت و عکس‌های فراوانی از او در حالی که سیگار در دست دارد، منتشر شده است. لکن در این مستند، فقط پس از ماجرای دستگیری فرزندش توسط عده‌ای از نیروهای سپاه پاسداران، او را در حال سیگار کشیدن می‌بینیم؛ که البته این پلان نیز در نسخه تلویزیونی توسط سازمان صداوسیما سانسور شده است! البته مشابه این اتفاق چند سال پیش در یکی از مطبوعات نیز رخ داد. روزنامه شرق عکسی از ایشان را پس از سانسور سیگار منتشر کرد که با اعتراض فرزندان آیت‌الله مواجه شد.

 

هم چنین تجدید فراش ایشان موضوعی است که باید برای ارائه حقایق زندگی‌اش به آن اشاره می شد. در ماجرای استفتائات عده‌ای از علما در داخل زندان ساواک مبنی بر نجاست کمونیست‌ها نیز موضع آیت‌الله طالقانی، موضعی متفاوت از دیگر علما بوده است. ولی در هیچ کدام از نسخه‌های سینمایی و تلویزیونی این مستند، به موضع‌گیری متفاوت ایشان به شیوه‌ای جامع پرداخته نشده است.

به گواه تمام منابع تاریخی، مرگ آیت‌الله یکی از نقاط تاریک و بی‌جواب تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. فرزندان ایشان بارها و بارها در مصاحبه‌های گوناگون، رحلت پدر را مشکوک اعلام کرده‌اند. وحیده طالقانی، دختر آیت‌الله در شهریور ۱۳۹۸ هنگام مصاحبه با خبرگزاری تسنیم، ماجرای فوت آیت‌الله طالقانی را همچنان مبهم دانسته و می‌گوید: «شبی که آقا فوت کرد، محافظ‌شان در منزل نبود، نه مادرم و نه محافظ، هیچ‌کدام نبودند. بعد از یک ساعت از رفتن نمایندگان شوروی، حال آقا بد می‌شود. اطرافیان آقا همه انسان‌های دلسوخته و زجرکشیده بودند که نمی‌شود به اینها شک کرد، ولی برخی معتقدند کار همان عوامل شوروی بود.»

مهدی طالقانی نیز سال ۱۳۹۵در مصاحبه با خبرآنلاین می گوید: «وقتی انقلاب شد، منزل ابوی در پیچ شمران تبدیل به محل رجوع مردم شد و دیگر برای ما قابل زندگی نبود. پیشنهاداتی شد مبنی بر اینکه فلان کاخ، فلان دفتر یا خانه فلان تیمسار خالی است، به یکی از این مکان‌ها بروید؛ اما آقا قبول نکردند. جمعیت ما هم زیاد بود؛ پدر، مادر، من و خانم و بچه‌هایم همه با هم بودیم. به هر حال یک آپارتمان ۷۰ متری در خیابان سمیه ما دادند و ما آنجا ساکن شدیم؛ ولی مرحوم آقا، جلساتش را در خانه آقای چهپور در خیابان ایران برگزار می‌کرد. دو یا سه روز پیش از این حادثه، دزد به خانه خیابان سمیه می‌آید و فقط از داخل آپارتمان ما دزدی می‌شود و یک مقدار وسایل را هم به هم می‌ریزد و چند سند با خود می‌برد. روز حادثه، تلفن خانه سمیه و تلفن خانه ایران هر دو با هم قطع می‌شوند؛ در صورتی که شرکت مخابرات می‌دانسته که هر دو خط را آقای طالقانی استفاده می‌کند و قاعدتا این دو تلفن در دو جای مختلف شهر به صورت همزمان نباید قطع می‌شد. مسئله دیگر این بود که ماشینی در اختیار ایشان گذاشته و به راننده‌اش گفته بودیم هر جا که آقا هست، بماند تا اگر حتی نصف شب آقا خواست جایی برود این راننده آقا را ببرد و بیاورد؛ اما آن راننده در آن شب مرخص می‌شود و من دلیلش را نمی‌دانم. آن شب آقا با سفیر روسیه و هیئتی حدودا ۱۲ نفری در منزل آقای چهپور دیدار داشت. وقتی ساعت ۱۲ شب این هیئت از پیش آقا می‌رود، آقا احساس می‌کند درد سینه دارد به آقای چهپور خبر می‌دهد؛ اما آقای چهپور متوجه می‌شود که تلفن قطع است. بعد آقای چهپور پیاده راه می‌افتد و می‌رود به میدان عشرت‌آباد به دنبال دکتر شیبانی که البته دکتر هم نبوده است. اعتراض ما این بود که سه بیمارستان اطراف آن خانه بود، به هیچ کدام از آنها نرفته است و دست آخر با یک اکسیژن نصفه و نیمه برگشته است و وقتی می‌آید، آقا دیگر فوت کرده بودند. به ما می‌گوید: «ما تلفن نداشتیم. خب تلفن نبود اما حداقل ۵۰ عدد از این بی سیم‎های دستی آنجا ریخته بود و کمیته مرکز به آنجا نزدیک بوده، همه این اتفاقات در کنار هم نمی‌تواند تصادفی باشد. همان اول انقلاب مرحوم صدر حاج سیدجوادی دادستان کل بود، او پیشنهاد داد که کالبدشکافی انجام شود اما گفتند «نباید مجتهد را کالبدشکافی کرد» یعنی از زیرش در رفتند.»

کمترین انتظار از مستند «پدر طالقانی» این است که حتی اگر قصد رازگشایی تاریخی ندارد و نمی‌خواهد پاسخی برای این سوالات بیابد، لااقل به طرح موضوع بپردازد؛ نه این که از کنار تمام سوالات و ناگفته‌ها به آرامی و در کمال خونسردی عبور کند! شخصیت آقای طالقانی ویژگی‌هایی داشته است که در هیاهوی ماه‌های نخستین انقلاب اسلامی، گروه‌ها و احزاب گوناگونی روبرویش ایستاده بودند. از مجاهدین خلق (منافقین) تا مجاهدین انقلاب اسلامی که آن - روزها بر خلاف اکنون-  تندروهای سپاه پاسداران به حساب می‌آمدند، همه و همه در مقابل آیت‌الله صف کشیده بودند. مع‌الاسف پایان مبهم زندگی این شخصیت بزرگ تاریخ معاصر ایران در تنها مستندی که درباره‌اش ساخته شده، مغفول مانده است! انگار هنوز افرادی هستند که نمی‌خواهند ماجرای مرگ او مثل بدنش کالبدشکافی شود! شاید روزی فرا رسد که نور حقیقت همانند بسیاری دیگر از نقاط تاریک تاریخ معاصر بر این نقطه نیز بتابد.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.