هزینه سنگین نداشتن رهبری قدرتمند در جریان اصلاحات

در این مطلب آمده است؛

انتخابات ترکیه موجب شد که یک بار دیگر توجهات به دوم‌خرداد ۷۶ جلب شود، این پرسش طرح شود که چرا آن جریان عقیم ماند و به‌رغم دستاوردهای چشمگیر خود، نتوانست روندی پایدار را فراهم کند تا ایران از چرخه باطل ستیز سیاسی و کشمکش خارج شود و نوعی رقابت جانشین آن شود؟ تنش و ستیزی که بلافاصله پس از پایان دوره خاتمی و با انتخابات ۸۴ به اوج خود رسید و حتی کار به جایی رسید که آقای هاشمی نیز درست یا نادرست بر روی زمین، مرجعی برای شکایت کردن پیدا نکرد و آن را به نزد خدا برد!

ابتدا درباره دستاوردهای آن جریان باید گفت که بهترین دوره در حوزه آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بود که موجب افزایش امید و مشارکت عمومی شد. بدون تردید، پاکیزه‌ترین ادبیات سیاسی در سطح دولت دیده می‌شد، به‌ویژه هنگامی که با ادبیات پس از آن مقایسه شود. بهترین دوره اقتصادی پس از انقلاب بنا به داده‌های آماری، دوره اصلاحات است. روابط خارجی کشور در مسیر سازنده‌ای قرار گرفت و اعتبار ایران در سطح جهانی افزایش یافت. نوعی از وفاق عمومی در عرصه نخبگان مشهود بود که بدون تردید در هیچ دوره‌ای از تاریخ اخیر ایران وجود نداشت. برخلاف آنچه که گفته می‌شد، اقتصاد در رأس امور این دوره نبود، اتفاقاً بهترین دستاوردهای اقتصادی از نظر مهار تورم، رشد اقتصادی، بهبود دستمزدها در مقایسه با تورم و... در این دوره است. مجتمع عظیم عسلویه و پارس‌جنوبی در این دوره شکوفا شد که بسیار مهم است. علت شکوفایی نسبی اقتصادی نیز بهبود فضای عمومی و سیاسی بود. بهترین برنامه‌ای که در ۴۵ سال گذشته اجرا شد، برنامه سوم بود که مورد اتفاق نظر است و بهترین برنامه‌ای که تدوین شد، برنامه چهارم بود که هر دو در این دوره بود، ولی اجرای برنامه چهارم در دوره بعد متوقف شد و مملکت در سراشیبی قرار گرفت. وضعیت اشتغال بسیار روشن بود؛ سالانه بیش از ۶۰۰ هزار شغل اضافه می‌شد. به لحاظ فساد، کمترین میزان را پس از سال ۶۸ تاکنون در این دوره شاهدیم. ولی چرا همه این دستاوردها با آمدن احمدی‌نژاد در سال ۸۴ به هوا رفت و دوم‌خرداد فقط به یک خاطره خوش تبدیل شد؟ علل گوناگونی برای آن می‌توان ذکر کرد ولی سه علت کلی؛ چرایی این فرآیند را توضیح می‌دهند.

اولین و مهمترین علت، عدم پذیرش این تحول و شیوه سیاسی از سوی ساختار رسمی بود. کافی است که گفته شود از همان ابتدا تحرکات براندازانه علیه دولت آغاز شد؛ که قتل‌های زنجیره‌ای مهمترین آن بود و اگر متوقف نشده بود، ده‌ها نفر را شامل می‌شد. ادبیات مخالفان صریح بود ولی در سطح رسمی هم مطابق خاطرات آقای هاشمی، ردصلاحیت خاتمی از سوی شورای نگهبان برای دور دوم از این نمونه است که با صلاحدید مقامات بالا مسکوت ماند. ولی این تصمیم، عصاره نگاه بخش تندرو علیه دوم خرداد بود. این اقدامات با ورود دستگاه قضایی و بستن مطبوعات و محاکمه‌ها و ترور حجاریان و موارد دیگر زنجیره طویلی را شکل داد که ذکر جزئیات آن در این مجال نمی‌گنجد.

علت دوم، فقدان رهبری قدرتمند نزد اصلاح‌طلبان بود که با پرهیز آقای خاتمی در ایفای این نقش، تنوعی از رفتارها به نام اصلاحات شکل گرفت که شامل طیف وسیعی می‌شد و چون این مجموعه ذیل یک رهبری منسجم نبود، هزینه‌های انواع آن سیاست‌ها را متحمل می‌شدند، بدون اینکه از منافع آن بهره‌مند شوند. عوارض این را در جریان مجلس ششم و نحوه پایان آن شاهدیم. این وضعیت منجر به مواضعی شد که وحدت نیروها را زایل و شرایط را برای مخالفان اصلاحات فراهم کرد که ابتدا با آرای حداقلی در شوراهای شهر و سپس انتخابات سال ۸۴ به قدرت برسند؛ انتخاباتی که طبعاً اجرای آن نیز با ضعف‌های فراوان سیاسی اصلاح‌طلبان و نقص‌های عملی مدیریت اجرایی انتخابات همراه بود.

در همین رابطه بی‌توجهی اصلاح‌طلبان و آقای خاتمی به اعلام خطوط قرمز در مورد حاکمیت قانون و تناسب قدرت و مسئولیت موجب شد که در ادامه حرف چندانی برای گفتن نداشته باشند و با رد شدن لوایح دوگانه خاتمی، ادامه حضورشان در دولت بیش از پیش بی‌معنا شد.

علت سوم فراتر از این دو جریان بود که تحولی ساختاری در درآمدهای ناشی از فروش نفت و درآمدهای فراوان آن در جامعه بود. روی کار آمدن خاتمی در شرایطی بود که کمترین درآمدهای نفتی را داشتیم و مدیریت چنین جامعه‌ای نیازمند عقلانیت و کاردانی بود ولی در سال‌های پایانی او درآمدهای نفتی فراوان شد و راه را برای حضور عوامگرایان فراهم کرد که باید برای آن چاره‌ای می‌اندیشیدند که نیندیشیدند. درآمدی که زمینه تقویت ساختار سیاسی و رفتاری عوامگرایی شد و اصلاح‌طلبان مطلقاً توجه به عنصر مزبور نکردند و نتوانستند برای آن ایده‌ای ارائه کنند که دچار وضعیت پیش‌آمده در سال ۸۴ نشوند.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.